"پل معلق"، داستان پسری 18 ساله بنام «نادرصدیق» است که از خانواده ای کاملا معمولی به خدمت سربازی می رود. نادر از تهران به منطقه ای دورافتاده اعزام می شود و در کنار پلی قرار می گیرد که در اثر بمباران ویران شده و به جای پل قبلی، پلی موقت برای عبور و مرور روی رودخانه زده اند.
رمان با این جمله شروع می شود: منشی آتش بار گفت: «لازم نیست ازکسی بپرسی. اون جا آخر خطه. خودت متوجه می شی.» از جمله اول رمان مشخص می شود که راوی، دانای کل است؛ اما به مرور که پیش می رویم، می فهمیم که دانای کل محدود است به نادر.
نادر خود را از شهری پرهیاهو به گوشه ای پرت از این سرزمین می رساند و در آنجا به مرور خاطرات تلخ گذشته خود می پردازد و به جایی می رسد که دیگر نه توان نوشتن دارد و نه هوای ماندن، یعنی او به آخرخط زندگی خود رسیده است. همان طوری که در ابتدای داستان "منشی آتش بار" به او می گوید و ما متوجه می شویم که نادر می خواهد به جایی برود که آرامش در آنجا حاکم نیست. زندگی در کنار انسان های دیگر و طبیعتی که در آن همه چیز نابود شده است، از اشیاء گرفته تا جانداران، و این خاصیت جنگ است.
"گاهی انسان فراموش می کند که عابر است و پل، موقت، و گرنه چه دلیل یا سودی دارد افسوس خوردن و ماتم گرفتن یا مقصر دانستن خود یا دیگری و عجیب انگاشتن این که پلی- که تکیه گاهی باید باشد– ناگهان زیر پا خالی بشود و فرو بریزد؟ چرا نباید فکر کرد همه ی پل ها روزی ویران می شوند ؟" در پل معلق، این قانون حاکم است که هیچ چیز امن نیست و نادر همیشه این احساس را با خودش همراه دارد.
بایرامی در مورد شخصیت نادر، زبان داستان را بسیار دقیق انتخاب کرده است. ممکن است این سوال در ذهن خواننده پیش بیاید که چطور می شود یک سرباز 18 ساله این قدر فلسفی فکر کند و موضوعاتی را درک و عنوان کند که ممکن است یک آدم 40 ساله هم نتواند آن موضوعات را درک کند. چرا که اقتضای سن هجده سالگی این است که یک زبان بیرونی داشته باشد. زبانی که بایرامی در ابتدای داستان در به تصویر کشیدن آن چندان موفق نبوده است. اگرچه از اواسط داستان به بعد زبان بسیار شیوا و راحت و پخته شده است.
داستان حرکت معلقی بین مرگ و زندگی را نشان می دهد. در این فضا نادر سعی می کند با طبیعت اطراف خود ارتباطی داشته باشد تا او را از ناامیدی به درآورد. ارتباطی که با پل موقت، صدای قطار، صخره ها، باران و … دارد و ما را با فضای زندگی در جنگ آشنا می کند و تنهایی انسان ها در آنجا.
این داستان حالتی نمادین دارد و فضاسازی یکی از عوامل مهم این داستان است که در این رمان نویسنده به خوبی از پس آن بر آمده است. زاویه دید این رمان نادر است. این داستان شروع و پایان زیبایی داشت و از فضاسازی زیبایی که در ذهن بهوجود میآورد نمیتوان غافل شد. نترسیدن از مرگ با عزت را نمایان میکند و اینکه مرگ، هیچکس را خوار نمیکند.
كتاب پل معلق صد و سی و یك صفحهای چاپ نخستش سال ۱۳۸۱ منتشر شده و برنده جایزۀ قلم زرین شده است.