دموکراسی سنجیده، دموکراسی را پدیدهای ذهنی- نظری میداند و میکوشد شکستهای آن را از طریق پیشنهاد راههایی برای تاثیرگذاری بر ذهنیت نیروهای دخیل از سر راه بردارد. کتاب سه بخش اصلی دارد که بر سه مفهوم استوار است؛ اولویتها، باورها و ارزش.
از منظر نویسنده دموکراسی مبتنی بر اولویتها (که در کتاب رجحانها ترجمه شده است) دموکراسی معمولی است که اصل انتخاب فردی بر مبنای اولویت رأیدهنده را رعایت میکند. دموکراسی که خواهان تأمین منافع حداکثر جامعه است، اما ممکن است به سادگی با ارزشها و باورهای بنیادین در تناقض قرار بگیرد و در نهایت نتیجه آن ارزشهای یک جامعه را دنبال نکند. نویسنده با پذیرش مشروعیت اولویتهای فردی، قصد دارد راهی را پیشنهاد دهد که این مشکلات تخفیف پیدا کرده و از سر راه دموکراسی کنار بروند. راه حل او «دموکراسی سنجیده» است.
دموکراسی سنجیده از منظر گودین، آن است که باورها و ارزشها بر اولویتهای فردی حکم برانند. چون این کار پایاتر و کارآمدتر است اگر به صورت درونی انجام شود. گودین تکنیکهایی را پیشنهاد میکند که از طریق آنها «افراد تخیلات خود را در قالبهای ادبی، هنری یا زندگینامههای خودنوشت به عموم ارائه دهند. مجسم کردن خود در موقعیت دیگران و تصور اینکه از دیدگاه آنها گزینهها چه حالتی ممکن است داشته باشند، امکان دارد ارزیابی کلی ما از گزینهها را از نو شکل دهد.» در واقع امید گودین در این است که با این کار افراد همدلی بیشتری نسبت به یکدیگر پیدا کرده و در تعیین آرای خود به منافع اعضا، گروهها و نیروهای دیگر اجتماعی نیز توجه داشته باشند. به این ترتیب، دموکراسی محملی برای رفع تعارضها و تأمین منافع حداکثری در جامعه شود.
موضع نویسنده در بنیاد، برداشت سادهسازی شده، سطحی و خوشبینانهای از نگاه هگل به دموکراسی است. سوژه خودبنیاد هگلی همان قدر که نیازمند و عامل دموکراسی است، همان قدر هم منشأ مشکلات و مسوول بنبستهایی است که ممکن است به آن دچار شود. هگل دعوی هوشمندانه و عمیقی را در مواجهه با نگاه کانتی به سوژه طرح میکند. نظریه او تناقض درونی نظریه کانت در استوار کردن بنیاد داوریهای خرد بر عقل سلیم (که حکمت عامیانه هم ترجمه شده است (common sense) را بیرون میکشد و با درونی کردن این تناقض در روش دیالکتیک، فصلالخطاب مشروع هر تناقض را خرد نقاد (critical reason) معرفی میکند. خردی که در جدال با تناقض موجود در میدان واقعیت برترین استدلال را ارائه میکند. به این ترتیب تفکر مفهومی برای هگل به اوج بلوغ خرد تبدیل میشود و نظر به عمل مشروعیت میبخشد. همین جا است که وجه نظری سوژه بر وجه مادی زندگی او رجحان پیدا میکند و آموزش نظری به مسیری برای نهادینه کردن ارزشها و باورهای بنیادین خرد، به عنوان عنصری کلیدی شناخته میشود. کتاب گودین نیز میکوشد مبتنی بر همین نگاه، همدلی را در آموزش چارچوبهای ارزشی جامعه بگنجاند و از این طریق کاستیهای عملی رسیدن به دموکراسی را جبران کند. او میکوشد در سه بخش توضیح دهد که چطور عاملان دموکراسی میتوانند سنجیده (reflective) بیندیشند، یا به ابزار آن مجهز شوند و از این طریق به هنگام رأی دادن فراتر از منافع فردی خود را در نظر بگیرند و برای ساختن جامعهای بهتر نقشآفرینی کنند.
پربسامدترین نقد هگل، نقد مارکس بود که خود را وامدار او میدانست اما میخواست «هگل را که بر سر خود ایستاده، به روی پاهایش بازگرداند.» نقد رجحان دادن وجه نظری انسان به وجوه مادی هستی او، نه فقط از سوی مارکس که از منظر هایدگر و حلقه بازل (نیچه، دیلتای و بوکهارت) هم مطرح شد و جریانهای انتقادی در قرن بیستم و بیست و یکم را شکل داد. حرف اصلی در این نقد این بود که فلسفه چگونه با اولویت دادن به وجه نظری و اندیشگی میتواند بدون محدود کردن تجربههای مادی و ملموس، سامان زندگی را در دست بگیرد؟ دقیقاً پرسشی که میتوان از کتاب «دموکراسی سنجیده» پرسید؛ این است که چطور میتوان با وجود تجربههای متنوع، خاستگاههای نابرابر اقتصادی - اجتماعی و کثرت نظامهای فرهنگی، تنها با آموزش ارزشی افراد را قانع کرد که به جای دنبالهروی از منافع خود با دیگران همدلی کنند؟ این سطح از تکیه بر آموزش نظری و نیز خوشبینی به اقناع انسان به عنوان سوژه شناسنده و نه هستی مادی که تجربههای لذت و درد شناخت او را میسازند، باعث شده که تصویر فانتزی از گفتوگو بر سر منافع و تصمیمگیری درباره آن شکل بگیرد. از سوی دیگر متن نخبهگرایی هگلی را نیز حفظ میکند و با برشمردن مشکلات دموکراسی یکی از آنها را تناقض میان ارزشهای والای خرد و نیز تشخیصهای عامیانه میداند. در همین جا این پرسش طرح میشود که صاحب خرد چه کسی در نظر گرفته میشود و محصول آموزش اذهان عامه کیست؟ کتاب، چه کسی را به عنوان نخبه تعریف میکند و چگونه او را در جایگاه آموزش دهنده میگذارد؟ در همین جا است که برخورد سطحی نویسنده با فلسفهای که از آن دم میزند، آشکار میشود. چرا که کسی مانند هگل چونان نخبگی را در دیالکتیک میان عمل و نظر بافت که از آن روشی متقن پدید آمد که بعدها توسط منتقدان او نیز به کار گرفته شد. اما روش کممایه و کمجان کتاب، جز امیدواری سادهاندیشانه به اصلاح فرآیندهای جامعه از طریق نصحیت چیز دیگری به دست نمیدهد.