۱۳۹۸-۰۷-۲۹
داعش و ۱۲ دختر گم‏شده سنّی در «من سربازِ بشّار نیستم»
داعش و ۱۲ دختر گم‏شده سنّی در «من سربازِ بشّار نیستم»
خط اصلی داستان، ماجرای یک طلبه سنّتی اصفهانی است که سخت دنبال روایات و احادیث معصومین و نشر این روایات در میان جامعه است. او برای اخذ مدرک دکتری ادبیات عرب به لبنان سفر می‌‏کند و در بازگشت تقدیر و زمانه او را به سوریه می‌‏‏برد.

کتاب «من سربازِ بشّار نیستم» جدیدترین اثر پورولی است که در ۱۵۲ صفحه، قطع رقعی و تیراژ ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است.

مجید پورولی‌کلشتری از نویسندگان پرکار است. «فصل خواب خرگوش‌ها»، «آواز ابابیل»، «نهنگی بزرگ‌تر از اقیانوس هند»، «ما از دو کوهه آمدیم، این‌جا غریبیم»، «آوازهایی که باد برد»، «چلچله‌های کاغذی»، «مورچه‌ها مرده می‌خورند»، «انسان مه‌آلود»، «من پسر باد هستم»، «شعر ماندگار» (زندگی‌نامه داستانی مادر شهیدان افراسیابی) داستان بلند «سقیفه» و «فرزندان قابیل» از جمله آثار منتشر شده پورولی‌کلشتری به شمار می‌آیند.

اما تازه‌ترین داستان او روایتی دیگر دارد؛ در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

همهمه افتاد توی دخترها. همه به هم نگاه کردند. خانم ‏مدیر نگران نگاهم کرد. معلوم بود حسابی غافلگیر شده و شاید ترسیده. همان‏‌جور که به دخترها نگاه می‏‌کردم، ادامه‏ دادم «من آمده‏‌ام بگویم که اسماعیل شهید مدافع حرم نبود، امّا با تمام وجودش، تویِ تمام دقایقِ زندگی‌‏اش، مدافعِ حریم بود، و من تمامِ افتخارم همین است ‏که همسرِ یک مدافع حریم هستم! مدافع حریم امامت! و دلم می‏‌خواهد خودم هم یک ‏روزی بتوانم سربازِ مدافع حریم باشم»، از میان صف اوّل دختری دستش را بُرد بالا. نگاهش کردم. دختر ایستاد و گفت: «ببخشید خانم! سربازِ مدافع حرم چه فرقی با سرباز مدافع حریم دارد؟!» گفتم «حرم مقدّس و عزیز است. امّا تنها محدود به یک نقطه از کره زمین است. جایی به وسعتِ یک قبر. امّا حریمِ امامِ معصوم، تمام کره ‏زمین و تمامِ دنیا را فرا گرفته است. وسعتِ تمام دریاها، تمامِ اقیانوس‌‏ها و تمامِ خاک‏‌های دنیا حریمِ امامِ معصوم است. شما دخترها هم می‏‌توانید سرباز مدافع حریمِ امامت باشید. برای سربازِ حریم بودن نیازی نیست که حتماً مرد باشید، یا اسلحه و توپ و تانک داشته باشید! برای آن‏که سرباز مدافع حریم باشید، فقط باید درباره دین‌‏تان و اعتقادات‌‏تان مطالعه کنید و امام‏تان را، مخصوصاً امام‏ زمان‌‏تان را، خوب بشناسید»

اینها بخشی از «من سربازِ بشّار نیستم» بود. نویسنده درباره علت انتخاب عنوان کتاب، خط اصلی داستان می گوید:

عنوان کتاب را از تهمت بزرگی که در فضای مجازی به رزمندگان ایران که در خاک سوریه در حال جنگ بودند، انتخاب کردم. برخی معاندان و جاهلان این رزمندگانِ دلیر و جان بر کف را به غلط «سربازان بشّار اسد» معرفی می‏‌کردند و سعی داشتند جوری القاء کنند که این‏ها برای «خاک سوریه» و برای «ارتش بشّار اسد» می‏‌جنگند؛ در حالی ‏که اگر کسی اندکی بصیرت داشته باشد، درمی‏‌یابد که حضور در سوریه در حقیقت «دفاع از حریمِ جمهوری اسلامی» است. در این سال‏‌ها مرزهای سیاسی تعریف قدیم خود را از دست داده‌‏اند و یک رزمنده ایرانی می‌‏تواند شجاعانه در خاک سوریه لباس رزم بر تن کند و در صف اوّل بجنگد؛ در عین ‏حال هنوز سرباز گوش به فرمان رهبری و جان‏ فدای پرچم جمهوری اسلامی باشد. عنوان کتاب در اصل فریاد رزمندگان ایرانی در سوریه است که می‏‌گویند: «من سرباز بشّار نیستم»

خط اصلی داستان، ماجرای یک طلبه سنّتی اصفهانی است که سخت دنبال روایات و احادیث معصومین و نشر این روایات در میان جامعه است. او برای اخذ مدرک دکتری ادبیات عرب به لبنان سفر می‌‏کند و در بازگشت تقدیر و زمانه او را به سوریه می‌‏‏برد و در مقابل یک سرباز داعشی و ۱۲ دختر سنّی قرار می‌‏دهد. این طلبه همسری دارد که سخت به او وابسته است. نیمی از داستان نامه‌‏هایِ عاشقانه این زوج است. در داستان چند شخصیت فرعی دیگر نیز داریم که در پیش‏بُرد داستان نقش دارند. نظیر دایی صابر، احمد‏عدنان، جاسم و مصطفی. دایی ‏صابر یک فرمانده جنگی و رزمنده دلیر ایرانی است که در خاک سوریه عاشقانه لباس رزم بر تن کرده و مدافع عظمت و شوکتِ جمهوری اسلامی است. ایده این داستان در اصل آن حرف و پیامی بود که در دل داشتم و برای بیان آن دنبال یک فُرم مناسب روایی بودم.

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید