همه منتظر آرزوی ابراهیم بودند. ابراهیم مکثی کرد و گفت: آرزوی من شهادت هست ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائیل شهید شوم!»
خبرگزاری فارس - گروه کتاب و ادبیات: یک سال بود که روی میزم بود و از خودم خجالت میکشیدم که هر کتابی را دست میگیرم و میخوانم ولی توفیق مطالعه کتاب خاطرات یاران یک شهید را ندارم. تا اینکه بعد از قریب به یک سال توانستم کتاب را دست بگیرم و بعد از اتمام کتاب متوجه شوم که یک سال از فیض آشنایی با این شهید محروم بودم.
«شهید ابراهیم هادی» یکی از چهرههای برجسته و شاخص در میان شهدایی است که تاکنون کتابی از سرگذشت زندگی آنها منتشر شده و با استقبال خوبی روبرو شده است. «سلام بر ابراهیم» عنوان کتابی است که بنا به ادعای نویسندهاش اسم آن برگرفته از ترجمه آیه 109 سوره صافات است.
این کتاب طبق آمار پایگاه اطلاع رسانی «خانه کتاب» توانسته به بیش از 80 چاپ دست پیدا کند. این نشان از میزان توجه مخاطبان به آن دارد و خواننده به آن اعتماد کرده و آن را به سایرین نیز توصیه کرده است. این در حالی است که این کتاب از کمترین میزان حمایت رسانهای برخودار بوده و با این حال توانسته به این میزان از اقبال مخاطبان دست یابد.
حجتالاسلام علیرضا پناهیان یکی از واعظان برجسته کشور خود را مبلّغ این کتاب خوانده و گفته: شهید ابراهیم هادی در بین 250 هزار شهیدی که در طول دفاع مقدس تقدیم کردهایم، یک شهید برجسته است. از نویسندۀ محترم کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی با عنوان «سلام بر ابراهیم» تشکر میکنم که همۀ ما را به زیارت این شهید بزرگوار بردهاند. بنده مبلغ یک کتاب هستم؛ کتاب «سلام بر ابراهیم».
*آرزوی یک شهید: شهادت در نبرد با اسرائیل
در ادامه دو خاطره از خاطرات این کتاب منتشر شده است: «همان روز صحبت به اینجا رسید که آرزوی خودمان را بگوئیم. هرکسی چیزی گفت. بیشتر بچهها آرزویشان شهادت بود. بعضیها مثل شهید سید ابوالفضل کاظمی به شوخی میگفتند: خدا بندههای خوب و پاک را سوا میکند برای همین ما مرتب گناه میکنیم که ملائکه سراغ ما را نگیرند! ما میخواهیم حالا حالاها زنده باشیم. بچهها خندیدند و بعد هم نوبت ابراهیم شد. همه منتظر آرزوی ابراهیم بودند. ابراهیم مکثی کرد و گفت: آرزوی من شهادت هست ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائیل شهید شوم!»
*میزبانی صدیقه طاهره از شهدای گمنام
با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستادیم. بعد از اتمام نماز بود. مشغول صحبت و خنده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را میشناختم. پدر شهید بود. همان که ابراهیم، پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود. سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند. برای جمع جوان ما غریبه مینمود. انگار میخواست چیزی بگوید، اما! لحظاتی بعد سکوتش را شکست و گفت: آقا ابراهیم زحمت کشیدی، اما پسرم!
پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب، آخر چرا؟ بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک شد. ضدایش هم لرزان و خسته: دیشب پسرم را در خواب دیدم. به من گفت: در مدتی که ما گمنام و بینشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا(س) به ما سر میزد. اما حالا دیگر چنین خبری نیست.
پسرم گفت: «شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند.» پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را فرا گرفته بود. به ابراهیم نگاه کردم. دانههای درشت اشک از گوشه چشمانش غلت میخورد و پایین میآمد. میتوانستم فکرش را بخوانم. گمشدهاش را پیدا کرده بود. «گمنامی!»
کتاب «سلام بر ابراهیم» هر چند از نظر ساختاری و روایی فاقد استانداردهای لازم است اما با این همه در جذب مخاطب و کشیدن نگاه آنها به خود موفق بوده و این یک موفقیت برای کتاب است. شهید ابراهیم هادی به خاطر ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی که دارد مخاطب را به فکر فرو میبرد و توجه او را به این مسئله جلب میکند که انسانهایی از همین دیار به چنین منازلی دست پیدا کردهاند.
هر قدر در باب سرگذشت شهید ابراهیم هادی و کتاب «سلام بر ابراهیم» دادِ سخن سر دهیم باز هم حق مطلب پیرامون این کتاب به جا آورده نخواهد شد و عظمت کتاب ناگفته میماند. با این حال علاقهمندان به مطالعه این کتاب فرصت را در مطالعه یک کتاب خوب از دست ندهند.