روز و شب یوسف
۱۳۹۷-۰۸-۰۹
روز و شب یوسف: تاریکی و روشنایی درون
روز و شب یوسف داستان بلندی است به قلم محمود دولت‌آبادی که توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. داستان دو شبانه روز از زندگی یوسف نوجوان را به تصویر می‌کشد.

روز و شب یوسف داستان بلندی است به قلم محمود دولت‌آبادی که توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. داستان دو شبانه روز از زندگی یوسف نوجوان را به تصویر می‌کشد. یوسف که از خانواده‌ای فقیر در جنوب تهران است؛ در ثانیه ثانیه لحظات خود حضور سایه‌ای ترسناک از مردی تنومند و کثیف را حس می‌کند که ترسی فراتر از انتظار را برای او به همراه دارد. داستان آکنده از توصیفات مشمئزکننده است که سایه را توصیف می‌کند و حسی را که یوسف در برخورد با او دارد به تصویر می‌کشد. ترس، عدم امنیت و خفقان‌. توصیفات کتاب از آنچه که در لحظات ترس بر یوسف می‌گذرد به قدری گیرا و قدرتمند است که خواننده را با خود به آن فضا می‌برد.

داستان در ابتدا چندان چنگی به دل نمی‌زند. توصیفات فراوان، فضای تاریک و ناملموس و ترسی که چندان نمیشد حس کرد چرا که به نظر می‌رسد یوسف پسری جوان است و این ترس قابل درک نیست. پس از خواندن چند صفحه، خواننده به این نکته پی می‌برد که یوسف نوجوانی بیش نیست. پس این فکر به ذهن او خطور می‌کند که حتما این‌ها تصورات ذهنی یک نوجوان است که ترس‌ها و احساساتش به اقتضای سن اوست و کمی توی ذوق می‌زند. جلوتر که می‌رود کم‌کم با تمایلات و ترس‌های یوسف آشنا می‌شود و حتی گاها آن‌ها را با روح و جان خود حس می‌کند.

فقر و تنگدستی برای خانواده او واژه‌هایی ملموسند. هر چند یوسف به اندازه پدر و مادر این فقر را حس نمی‌کند. پدر در کارخانه کار می‌کند. شب‌ها کار می‌کند و روزها می‌خوابد. مادرش، اما در میانسالی پیر و شکسته شده، صبح زود به خانه اعیان می‌رود و غروب به خانه باز می‌گردد. خواهرش صدیق که چندسالی از او بزرگتر است، به کلاس آموزش خیاطی می‌رود.

اما خود یوسف. او شب‌ها به کلاس فردی که به او «استاد» می‌گویند، می‌رود و باقی روز را به بطالت می‌گذراند. گرچه او نقشی در تامین معاش خانواده ندارد، اما حس مسئولیت و غروری که در وجودش هست اجازه نمی‌دهد از پدر پول بگیرد؛ از مادر نیز دلش را ندارد.

تصویر جلد کتاب نیز در انتقال ترس و نگرانی یوسف نقش خود را به خوبی ایفا می‌کند. پسری ریزاندام که در حال فرار از دست مردی درشت هیکل است. در تاریکی شب. میان کوچه پس کوچه‌های خلوت شهر. نقطه اوج داستان لحظه رویارویی یوسف و سایه است. یوسف سعی دارد ترس را از خود دور کند ولی هر چه سماجت بیشتری به خرج میدهد سایه جری‌تر می‌شود.

در پایان داستان، پسر نوجوانی که غرق در اوهام و تمایلات خود شده و به سمت نیستی و پوچی می‌رود، تصمیم سختی می‌گیرد. تصمیم به تغییر. به رهایی. رو به روشنایی می‌رود تا خویشتن خویش را در آن‌جا بازیابد.
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید