۱۳۹۸-۰۸-۲۲

سربلند

دفعه اول که رفت سوریه و برگشت، ازش پرسیدم : « به اون چیزی که می خواستی رسیدی ؟ » گفت : « نه » ! یه جا لنگی داشتم خیلی بی تابی می کرد که دوباره برود. با این کارهایش من هم هوایی شدم. راه افتادم دنبال سوراخ سمبه ای که خودم را قاتی مدافعان حرم جا کنم. از طریق گروه « فاتحین » اسم نوشتم برای جنگ. تا شنید، آمد که پارتی من هم بشود، بیایم. نمی دانم چرا یک روز اعلام کردند کلا این گروه جمع شد. این کش و قوس ها حدود یک سال و نیمی طول کشید. تا اینکه از طریق خواهرم باخبر شدم دوباره راهی شده است. بهش پیام دادم: « شنیدم می خوای بری سوریه. خوشا به سعادتت! التماس دعا.» نوشت: « دعا کن روسفید برگردم. » نوشتم « قرار بود من تو را ببرم سوریه؛ دیدی تو زودتر از من رفتنی شدی؟ » جواب داد: « خواهد بخرد ، می خردت.» منتخبی از نوشته های دایی همسر شهید:  سید یاسر حسینی صفحه 11 کتاب
«شهید محسن حججی» نامی است که برای همه شناخته شده است و شهادت او دلهای بسیاری را ناراحت کرد، شهیدی که داعش و تکفیری برایش سنگ تمام در شهادت گذاشتند اما بی خبر از آنکه او برای همین وصال آماده شده بود و اعزام دومش به سوریه با عزم شهادت بود.
کتاب سربلند در رابطه با زندگی شهید محسن حججی از کودکی تا شهادت از منظر خانواده ، همسر، دوستان، و همرزمان شهیداست  که  در 356 صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی با قلم محمد علی جعفری به چاپ رسیده است.

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید