۱۳۹۹-۱۲-۲۵

ساعتی در غنی‌ترین موزۀ تمبر ایران: نوروز در قاب تمبرهایی با عطر بهار و رنگ نیاکان

فرشته صداقت حسن‌زاده. گزارش. گنجینۀ رضوی/ آخرین روزهای اسفند است و نَنِه سرما کم‌کم دارد بساطش را جمع می‌کند و جایش را به عمو نوروز می‌دهد. اصلاً اسفند که می‌شود دلت عجیب هوای بهار می‌کند؛ حال اگر در حرم امام مهربانی‌ها هم باشی و چند قدم تا بهار داشته باشی که می‌شود خود شعر قیصر که گفت: «گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود»

اینجا صحن کوثر حرم امام رضا(ع) است. از تمبرهای نوروز پرسیدم که به اینجا راهنمایی شدم: موزۀ رضوی.
از سردرِ مرتفع موزه وارد سالنی می‌شوم که سقف بلند و مُقرنس‌کاری‌های خیره‌کنندۀ آن توجهم را جلب می‌کند. دو درِ بزرگ را پشت سرمی‌گذارم تا به فضای اصلی موزه برسم. درست در مقابل، در همان طبقه همکف،‌ دو راه پله است که هر دو به یک مسیر هدایت می‌کند. سمت چپی را انتخاب می‌کنم و نگاهی به دو تابلوی راهنمای گنجینه‌ها می اندازم. تابلوی «گنجینه تمبر، اسکناس و سکه» بر حریف غالب می شود و موفق می‌شود من را به طبقه زیرین هدایت کند: دومین موزه تخصصی تمبر ایران از نظر قدمت که در بهمن ماه سال 1369 شروع به کار کرد.


بعد از آخرین پله، قدم در سالنی کوچک و راهرو مانند می‌گذارم. ‌چند قدم جلوتر در سمت راست، درِ گاوصندوقیِ جا گرفته در میان دیوار به من اجازه می‌دهد که وارد گنجینه شوم. گنجینه‌ای متفاوت با سایر گنجینه‌های این موزه. سالنی نسبتاً وسیع با نور کم. به محض ورود در سمت راست، سه تابلوی کوچک از سقف آویزان شده‌اند که یکی از آنها ملتمسانه از تو می‌خواهد که با فلاش عکس نگیری! دور تادور سالن که تقریباً L مانند است، قفسه‌های چوبی با پنجره‌های شیشه‌ای است که نور ضعیفی درون آنها را روشن کرده است.
هر آنچه از تمبر و متعلقات پستی و نامه‌‌رسانی از قدیم بخواهی اینجا پیدا می‌کنی. اسکناس‌هایی از دوره قاجار تا تراول‌های امروزی، پاکت‌ها و برچسب‌های طلاکوب شده مخصوص مظفرالدین شاه و ظل‌السلطان، که در آن زمان نقش تمبر را برای آنها بازی می‌کرده است، تمبر آخرین کسوف قرن بیستم، تمبرهای معطر و... تنها بخشی از این همه است که هر کدامشان، تاریخی را بازگو می‌کند. تمبرهای‌ ویژه کودکان هم در ردیف پایینِ این ویترین‌ها در کنار هم قطار شده‌اند و مرتب ایستاده‌اند تا کودکان بدون دردسر تماشایشان کنند: تمبرهایی از حیات وحش، بازی‌های کودکانه، شخصیت‌های کارتونی و برادران دالتون! که این آخری جزو خاطره‌بازی‌های پدر و مادرها هم به حساب می‌آید.


نگاهم بر تمبرهایی با طرح‌های گوناگون متوقف می‌شود که روی آنها نوشته است: «نوروز باستانی». قدیمی‌ترین آنها با نقشی از شکوفه به سال 1342 تعلق دارد که البته برای بهار 1343 چاپ شده است و عنوان اولین تمبر نوروزی ایران را مفتخرانه با خود همراه دارد. این را محمدحسین یزدی‌‌نژاد، مسئول گنجینه می‌گوید. از آن سال،‌ تقریباً هر سال تمبرهای ویژه نوروز باستانی به چاپ رسیده است که اغلب آنها در اسفندماه و پیش از فرارسیدن بهار چاپ شده است که پست از آن سال این گونه به استقبال بهار می‌رود.
از شرایطی که برای نگهداری تمبرها در اینجا فراهم شده است از یزدی‌نژاد می‌پرسم که پاسخ می‌دهد: «بافت کاغذ و رنگ تمبرها در مقابل نور شدید و رطوبت و گرما آسیب پذیرند. به همین دلیل نوری که در این فضا استفاده شده تقریباً 400 لوکس است که نور سرد محسوب می‌شود. داخل ویترین‌ها هم دماسنج قرار دادیم تا دما و رطوبت مرتب چک شود.» می‌گوید تمبرها به صورت منظم تعویض می‌شود تا فرصت استراحت پیدا کنند و زیاد در معرض گرد و غباری که بازدیدکنندگان با خود به این مکان می‌آورند، نباشند. وقتی می‌گوید موزه آستان قدس از نظر تعداد بازدید کننده، رتبۀ اول را در بین موزه‌های کشور دارد، دیگر آلودگی ناشی از گرد و غبار رفت و آمد، چندان برایم دور از ذهن نیست!
«مجموعۀ تمبرهای این موزه حدود 1میلیون قطعه از ایران و 240 کشور و مستعمره سابق است که حدود 3هزار قطعۀ آنها در حال نمایش است که از این جهت در ایران بی نظیر هستیم و شاید نیز در منطقه خلیج فارس.» این را یزدی‌نژاد می‌گوید. او این گنجینه را از نظر کمی و کیفی در رتبه اول کشور می‌داند و تأکید می‌کند که اغلب این تمبرها از سوی مجموعه‌داران و ارادتمندان به ساحت علی‌ابن‌موسی‌الرضا(ع) به این موزه اهدا شده است.


از تمبرهای نوروز می‌پرسم که می‌گوید: تمبر نمایان‌گر اوضاع و شرایط زمان است و فرهنگ کشورها را به نمایش می‌گذارد. تمبرهای نوروز هم بنا به موقعیت و شرایط هر سال، طرح‌های متفاوتی به خود می‌گرفته است. زمانی جلوه‌ای از طبیعت بهار است، گاهی هفت‌سین را به تصویر کشیده و زمان جنگ نیز مردی با پوشش محلی به همراه اسلحه را در خود جا داده است.


تمبرهای نوروز را یکی پس از دیگری از پیش رو می‌گذرانم. حال به خوبی گذر تاریخ را در قاب تمبر می‌بینم و فرهنگ اسلامی‌ایرانی را از لابه‌لای آنها لمس می‌کنم. بوی بهار از رز و بنفشه و سنبلی که عکس یادگاریشان در قاب تمبر جا گرفته و زنبقی که دزدکی خود را در گوشۀ آن جا زده به مشام می‌رسد. پرستوی به تصویر درآمده آن‌قدر زنده است که صدای ممتدش گاهی کلافه‌ات می‌کند! ماهی، درون تنگ آب کوچکی که به ابعاد تمبر درآمده بی‌تابی می‌کند. شیپورهای شیپورچیان بر دهانشان است که در کنار نقش «یا مقلب القلوب و الابصار»،‌آن نوای به یادماندنی را در گوشَت تکرار می‌کند. حاجی فیروز هم دست‌بردار نیست و دایره به دست با صورتی سیاه و کلاه و لباس قرمز، ناغافل به درون تمبر پریده است و بر دایره‌اش می‌کوبد و می‌خواند و ناخودآگاه تو را به یاد آواز ارباب خودم... با آن صدای تیز می‌اندازد! گلاب‌پاش‌های معطر و تخم مرغ‌های رنگی و سبزه‌ای که روبان دور کمرش را محکم گره زده ‌و قرآنی که پای ثابت تمام سفره‌های پهن شده در تمبرهای گذران تاریخ است، همه و همه حس بهار را به تو منتقل می‌کند و به تو می‌گوید که پیشینه داری، تاریخ داری و فرهنگی پر از طراوت و قدمت. به تو می‌گوید که هر نوروز بر دور سفره‌ای می‌نشینی که اجدادت می‌نشستند،‌ نوایی را می‌شنوی که پدربزرگت نیز با شروع آن، دعای «یا مقلب القلوب» را می‌خوانده است و حال، تو هر بهار بر دور همان سفره، همان قرآن را به دست می‌گیری از همان بنفشه عطر بهار را دنبال می‌کنی، با همان شیپورها برق شادی در چشمانت می‌دود و از خدایی که تمام هستی به تدبیر اوست می‌خواهی که تو را نیز با بهار زنده و متحول کند؛ درست همان چیزی که نیاکانت در این زمان از او می‌خواستند.


مسیرِ آمده را باز می‌گردم و دوباره به صحن کوثر قدم می‌گذارم. این بار بیش از ساعتی پیش، عطر بهار به مشامم می‌رسد و با حسی از غرور و بالندگی به تاریخ و فرهنگ کشورم موزه را پشت سر می‌گذارم و هرآنچه از تمبرها دیده‌ام در ذهنم مرور می‌کنم: تمبرهایی که به همت و سخاوت صاحبانشان و ارادت آنها به این بارگاه ملکوتی به صورت یک جا در این مکان گرد آمده‌اند. تمبرهایی که اکنون خود، کتابی قطور از تاریخ شده‌اند.
 

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید