۱۴۰۱-۱۱-۰۳

حاج قاسمی که من می‌شناسم

روایتگر کتاب حاج قاسمی که من می شناسم حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیرازی، نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه، است. در این اثر فراز و فرودهای مختلف از زندگی شهید سلیمانی از نگاه راوی نقل و ثبت شده است.

کتاب حاج قاسمی که من می‌شناسم از ۱۲ فصل تشکیل شده است. خاطرات از دوران جنگ و حضور به‌ عنوان یکی از نیروهای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی آغاز می‌شود. آشنایی که از سال ۶۱ طی عملیات فتح‌المبین آغاز می شود و تا فعالیت‌های حجت‌الاسلام علی شیرازی در کنار شهید سلیمانی در نیروی قدس ادامه می‌یابد.
در واقع سال ۱۳۶۱ در حمیدیه‌ اهواز، شروع دوستی رقم خورد. قاسم سلیمانی فرمانده تیپ ثارالله سخنران بود و علی شیرازی روحانی گردان شهید باهنر، شنونده. همانجا عشق حاج‌ قاسم به دلش نشست. فروردین ماه سال ۶۵ دوستی شکل همکاری به خود گرفت و حاج‌ قاسم، مسئولیت تبلیغات لشکر را به علی شیرازی سپرد. این همراهی پس از جنگ ادامه داشت؛ حجت‌الاسلام علی شیرازی سال ۱۳۸۱ به عنوان مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه پاسداران منصوب شد. ارتباط او با سردار سلیمانی در مراسم بزرگداشت یاد و خاطره شهدا و خاطرات جنگ ادامه یافت. شهریور سال ۱۳۹۰ به خواست سردار سلیمانی، علی شیرازی، مسئول نمایندگی ولی فقیه در نیروی قدس شد. علی شیرازی ۸ سال در این سمت به همراه سردار سلیمانی انجام وظیفه کرد. به گفته او، در این ۸ سال همانند روزهای جنگ خود را سرباز سردار سلیمانی می‌دانست.
برشی از کتاب:

من کاندیدای شهادتم

در بخشی از این کتاب با عنوان «فدایی مردم» می‌خوانیم: موضوع انتخابات ریاست­ جمهوری داغ شده بود. مردم با نامه‌نگاری یا در فضای مجازی، از سردار سلیمانی درخواست می‌کردند کاندیدای ریاست ­جمهوری شود. خیلی‌ها هم از گوشه و کنار با من تماس می‌گرفتند و نظر حاج­ قاسم را جویا می‌شدند. رفتم پیشش. گفتم: خیلی از مردم مایل‌‌­اند کاندیدای ریاست­ جمهوری شوی…». نگذاشت حرفم تمام شود. گفت: تو که نظر مرا می‌دانی! گفتم: خودم مخالفم. هر کس از من می‌‌­پرسد، می‌گویم: سردار سلیمانی، رئیس جمهوری چند کشور است. اما پیام مردم را می‌دهم. می‌خواهم از زبان خودت بشنوم.گفت: هر کس پرسید، از قول من بگو سلیمانی فقط یک سرباز است؛ نه چیز دیگر

گفتم: اگر مقام معظم رهبری راضی به این اقدام باشند، چی؟ با همان لبخند همیشگی گفت: اگر مقام معظم رهبری به من تکلیف کنند کاندیدای ریاست­ جمهوری شوم، می‌روم پیش ایشان، آن‌ قدر گریه می‌کنم تا تکلیف را بردارند!

یکی از دوستان هم اخیراً برایم بازگو کرد که از بیت رهبری می‌آمدیم بیرون. به سردار سلیمانی گفتم: بیا کاندیدای ریاست­ جمهوری بشو. گفت: این را که می‌گویم، به مردم بگو. بگو من کاندیدای شهادت­م؛ کاندیدای گلوله‌ام؛ نه کاندیدای ریاست ­جمهوری

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید