محمد خسروی راد
۱۳۹۳-۰۷-۲۴
روایت دلبری: خاطرات راوی خوش لهجه دفاع مقدس، جانباز علیرضا دلبریان
ر629د955/0843092
80 درصد روایتهای کتاب به خاطرات شهید محدثیفر از نگاه دلبریان اختصاص پیدا کند. همۀ بیست و هفت جلسه مصاحبه با دلبریان، پُر است از صمیمیت و احساس و صداقتی که این روزها قیمتی و غنیمتی است. چه آنجایی که از برخی «خردکشرر»هایش در همۀ ایام و شئونات زندگیاش حرف میزند و بلافاصله چشمهایش خیس میشود و میگوید: «مو که فکر مُکنم به خاطر همین چیزا شهید نِشُدم!» و چه زمانی که از شهیدِ عزیز، جلیل محدثیفر سخن به میان میآورد و قبل از آنکه بگوید: «نوکَرتُم جلیل!»، دوباره چشمهایش خیس میشود و صدایش ناخواسته نازک؛ که صد البته برایندی است از دل نازک و شکنندهاش.
دلبریان آنقدر دلبسته و آغشته ی شهید جلیل محدثیفر است که خواسته یا ناخواسته، کتاب خاطراتش نَقلِ شجاعت، مهربانی، معنویت و ایثارِ جلیل است. تا جایی که کتابِ «به روایت دلبریان» به کتابِ «روایت دلبری» تبدیل شد. روایتِ دلبریهای شهیدی که علیرغم وضع مالی خوبِ خانوادهاش، در حالیکه فرماندۀ گردان است، در ایام مرخصی، به جای کارگرهای کورهپزخانه کار میکند تا آنها خستگی دَر کنند و به آنها آب میرساند، در حالیکه خودش روزه است. شهیدی که یک کلمه حرفش همۀ افراد گردانش را منقلب میکند و فدایی
افزودن دیدگاه جدید: