با من حرف بزن به قلم احمد پهلوانيان
۱۳۹۹-۰۶-۰۵
این کتاب تلاشی است برای آشنایی هر چه بیشتر با وقایع عصر عاشورا و پی‌آمدهای آن. مطالب کتاب در قالب روایت و به‌گونه داستانی در پنج فصل نوشته شده است: غبار غروب، در انزوای جنایت، کاروان فریاد، سلام بر عشق و با من حرف بزن.

به نام خدای عارفان و محبوب عاشقان.
عاشورا روزی نیست که تنها آن را یک تعطیلی در تقویم حیات خود برای عزاداری دانست و کربلا قطعه‎ی کوچکی از زمین نیست که در جغرافیای زندگی ما گم شود.
صبح تا شام عاشورا، تصویر روشنی از به بار نشستن حقیقتی سرخ است که یک سو حق محض و سوی دیگر باطل آمیخته به ظواهر حق، چشم بر چشم هم دوخته، به جدال برخاستهاند و این نزاع حق و باطل نه این که قانون طبیعت باشد؛ اما در هر صفحه ای از تاریخ به نوعی نشانی از آن یافت میشود و در تمامیت این کره خاکی ردّ پای آن به چشم می خورد؛ کل یومٍ عاشوراء و کل ارضٍ کربلا.
و هر روز من و تو کربلا و عاشورایی دیگر را شاهدیم. حسین علیه‎السلام فقط امام شیعیان و بزرگ سالار مسلمانان نیست، بلکه امام عاشقان، سرسلسله‌ی عارفان و سالار مجاهدان راه آزادگی است و عصرعاشورا پایان حادثه عظیم  آن روز نیست؛ آغاز گام بلندی در به دوش کشیدن پیام عاشوراست. کاروانی که بزرگ پرچمدار آن زینب سلام‎الله علیهاست، زن صبر و بانوی صلابت.
و ساربان آن سرور ساجدان، سلام‎الله علیهاست. او که مرد خطبه‎های آتشین و طوفان‎های کوفه و شام است، نه امامی با تنی زار و نزار و عابدی بیمار!
این کتاب تلاشی است برای آشنایی هر چه بیشتر با وقایع عصر عاشورا و پی‌آمدهای آن. مطالب کتاب در قالب روایت و به‌گونه داستانی در پنج فصل نوشته شده است: غبار غروب، در انزوای جنایت، کاروان فریاد، سلام بر عشق و با من حرف بزن.
خوانش چند سطر از کتاب با من حرف بزن به قلم احمد پهلوانیان
پشت روزها و شبهای مظلومیتت نشسته‎ام به انتظار این‌که حرفهایت را بشنوم. آمده‎ام به درگاه تو تا خاک گامهای عنایت تو را به چشم بکشم. آمده‎ام تا بعد از چهارده قرن غربت، حکایت غریبی‎ات را برایم روایت کنی.
می‎دانم نه تو توان بیانش را بتمامه داری و نه من شکیبایی شنیدنش را.
تو بر افلاک نشسته‎ای و حاملان عرش الهی قمریان شاخسار رحمت تواند! و من بر خاک زانوان غم در آغوش به سوگ جراحت سرزمین کربلا نشسته‌ام.
انتظار شنیدن صدای تو را ندارم، اما خوب می‎دانم اگر بخواهی تک تک کلمات که از فراز سنگین و پرغصه‌ای از تاریخ حکایت می‎کند، برقلب من حکایت شود.
بیا و در این تاریکی شب که یاد تو، پدر وبرادرانت و تمام شهدای کربلا بر قلب من خیمه‎ی عشق زده است با من سخن بگو!

با من حرف بزن/ احمد پهلوانيان.- قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، مرکزانتشارات، ‎۱۳۷۸.

 

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.