« دختری کنار شط» زندگی و خاطرات شهید دفاع مقدس، مریم فرهانیان، نوشته عبدالرضا سالمینژاد است.
بررسی زندگی شهید مریم فرهانیان، پرداخت یک شخصیت ماجراجو و یا انسانی حادثه ای نیست تا انتظار داشته باشیم، حوادث و رویدادهای ناگفته ای در این کتاب بخوانیم. او حتی یک فرمانده نظامی یا طراح نقشه های عملیاتی نیز نیست تا از این منظر بتوان به توانمندی های فردی و استعدادهای خدادادی مردان جنگ بنگریم. او دختری 22 ساله است که در سال های آغازین جنگ با انفجاری ساده در مکانی غریب به شهادت می رسد بی آنکه کسی آخرین لحظات او را به تصویر بکشد.
این کتاب در هشت فصل با عناوین خانواده، انقلاب اسلامی، مشارکت های اجتماعی، جنگ تحمیلی، امدادگر جنگ، مدد کار جنگ، شهادت و عکس ها، اسناد و پیوستها به چاپ رسیده است.
گوشه ای از کتاب:
«ارتباطات مهدی با انقلابیون شهر روز به روز بیشتر و بیشتر می شد و او هر روز اعلامیه های جدید از حضرت امام خمینی که در عراق تبعید بود را به خانه می آورد. مهدی چیزهای زیادی در باره حضرت امام به مریم گفته بود. مهدی هر بار اعلامیه ها را به مریم می داد و از او می خواست که او آن ها را به خانم جوشی که از خواهران انقلابی آبادان بود برساند. مریم آموخته بود که این کار را باید با کمال احتیاط انجام دهد و اگر نیروهای اطلاعاتی رژیم (ساواک) متوجه حرکت او شوند، علاوه بر خود، مهدی، خانم جوشی و دیگر انقلابیون دستگیر می شوند. با ورود مریم به شبکه پخش اعلامیه از عراق تا شهرها و کوچه ها و حتی روستاهای کشور، مریم نیز عملا وارد فعالیت های انقلابی شده بود و این چیزی بود که مهدی تعمداً به آن دست زده بود. مهدی با شناخت کاملی که از روحیات، جسارت و توانمندی های مریم داشت، تصمیم گرفته بود که او را نیز وارد فعالیت های انقلابی نماید. مریم مهدی را یک انقلابی به تمام معنا می دانست. نه اینکه چون او برادرش بود بخواهد بزرگنمایی کند، اما هر چه در احوال یک انقلابی سیر می کرد و مطالعه می نمود به این مسئله بیشتر واقف می شد. مهدی هم با سواد و نجیب بود و هم شجاع و معتقد. او عمیقاً خود را متخلق به همان اخلاق و رفتار و اندیشه ای نمود که مهدی دارایش بود.»