ویژگیهای مهم زبانی کلیله و دمنه
دکترسعید خیرخواه
مریم سادات سجادی بیدگلی
چکیده
در این جستار ویژگیهای مهم زبانی کلیله و دمنه شامل مواردی مانند صامت میانجی بررسی شده است.
تغییر مصوت، تلفظهای قدیمی و لغتهای پهلوی، لغتهای قدیمی، لغت در معنی خاص، لغات عربی و فارسی، معانی حروف اضافه، املای کهن کلمات و انواع «ی»، چون + صفت+ ی، انواع فعل، مصدر، انواع «را» و نظایر آن را بررسی کردهایم تا ظرافتهای خاص سبک زبانی این کتاب ارزشمند را به دانشدوستان ادب فارسی عرضه نماییم.
کلیدواژهها: کلیله و دمنه، سبک زبانی، ویژگیهای سبکی
درآمدی بر سبک و سبکشناسی
سبک در لغت به معنی گداختن و ریختن زر و نقره در قالب است ولی ادبای قرن اخیر سبک را مجازاً به معنای «طرز خاصی از نظم یا نثر» (شمیسا، 1384: 15) به کاربردهاند.
سبک در اصطلاح ادبیات عبارت است از روش خاص ادراک و بیان افکار بهوسیلة ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر. سبک پیوندی است که ذهن و زبان آدمی در گفتار و نوشتار مییابد. سبک در واقع کنش و واکنش معنی و شکل در گفتار و نوشتار است. (عبادیان، 1368: 9)
برای تعریف سبک میتوان به سه مقوله توجه کرد: 1. نگرش خاص، 2. گزینش، 3. عدول از هنجار. در واقع این سه مقوله یکی است و به یک موضوع از سه زاویه نگاه شده است.
سبکشناسی
سبکشناسی (Stylistics) علم یا نظامی (Discipline) که از سبک (Style) بحث میکند. (شمیسا، 1384: 15) سبکشناسی در ایران به قرن اخیر مربوط میشود و بنیانگذار آن استاد بهار است.
کتاب «سبکشناسی» بهار براساس زبانشناسی تاریخی نگاشته شده و به بررسی تحول و دگرگونی لغات در متون پرداخته است. سیروس نیز در کتاب «کلیات سبکشناسی» انواع سبکها را چه در شعر و چه در نثر، بررسی کرده است. امید است سبکشناسی، این علم نوپا، بیشتر مورد توجه ادیبان قرار گیرد و مبانی علمی آن گسترش یابد.
ویژگیهای مهم زبانی کلیله و دمنه
الف. مختصات آوایی
1. صامت میانجی: در کلیله از آن به دو صورت استفاده شده است: یکی «همزه» و صورت دیگر «واو»؛ مثل: بر بالائی و نیکوی کردن.
1. این قدر تقریر افتاد از دریایی جرعهای و از دوزخ شعلهای باید پنداشت. 208/ 9
2. و همچنان نیکوی کردن به جای کسی که در مذهب خود اهمال حق و نسیان شکر جایز شمرد. 123/ 3
2. تغییر مصوت: تبدیل صامت+ مصوت صامت+ مصوت دیگر: ای به ی
1. چنان که چرخ بیچهارپایه راست نیست. 21/4
2. آهو به کران آب رسید اندکی بخورد چون هراسانی بیستاد. 183/ 12
3. تلفظهای قدیمی: استاد خانلری مینویسد در قرون نخستین: «هنوز چگونگی تلفظ واکهای هر کلمه صورت ثابت و واحدی ندارد» (تاریخ زبان فارسی ج1: 359) بدین ترتیب، هر نویسنده لغت را با تلفظ خود به کار میبرد. بعد از درسی شدن فارسی، اندک اندک برخی از تلفظها تثبیت میشود.
ابدال: یکی از مهمترین تحولات آوایی فارسی از دورة میانه به دورة جدید میباشد. (باقری، 1387: 153)
é به وَداع آمدهایم، پدْرود باش ای دوست گرامی و رفیق موافق. 111/ 3
é جوابی درشت بی علم شگال برسانیدند. 319/ 3
é صورتهای کهنتر لغات: 1. پوشیده نماند که چون ملک متفکر باشد بُستاخی نیارند کرد. 362/ 13
é و هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بَهْرَوْمَنْد شد. 28/ 11
é و چون خواهند که بستیهنْد بانگ برزند. 323/ 12
درهمریختگی: 1. و شفقت بذاذری و لطف دوستی چندان باقی است. 121/ 3
تغییر مصوت کوتاه (حرکت):
é و اگر زن بدکار قصد جُوانِ غافل نکردی، جان شیرین به باد ندادی. 79/2
é و دُبَیر آسمان چاکر بیان او. 357/ 11
4. فتحه به جای کسره: برخی از لغات که امروزه به کسر تلفظ میشود، در قدیم به فتح تلفظ میشده است:
1. که اگر ایشان بگذارند بکشم و اگر نیک بکَشند بگذارم. 347/ 15
2. و مردم هزار سال تا از دشمن مستولی ایمن نگردد گرمی سینة او نیارامد. 235/ 15
5. صورتهای نوشتاری: در کلیله و دمنه «های» غیر ملفوظ نوشته نمیشده و همچنین سرهم نویسی ملاک شیوة نوشتاری است.
é و به جای بتکدها مساجد بنا افتاد. 13/ 3
é اگر این شهد و روغن به ده درم بتوانم فروخت از آن پنج سر گوسپند خرم، هر ماهی پنج بزایند و از نتایج ایشان رمها سازم. 263/ 8
2. مختصات لغوی
1. استعمال لغات پهلوی:
اندر: و شرایط بحث اندران تقدیم نموده. 48/13
نزدیک: 1. و پوشیده نماند که علم طب نزدیک همه خردمندان و در تمامی دینها ستودهست. 44/ 10
بی از آن: 1. مثلاً نفاذ کار دهقان هم بی از آن ممکن نگردد. 7/1
2. استعمال برخی از کلمات عربی به جای فارسی معمول: استعمال لغاتی مثل: عظیم و خصم
1. چه خون ریختن کاری صعب است. 364/ 14
2. این سخن در دل شیر موقع عظیم یافت. 155/ 7
3. استعمال لغات فارسی قدیم: فراز آمدن (به معنی چیزی به فکر و عقل رسیدن)
1. گفت: در معنی ترک جنگ و کراهیت خراج و تحرّز از جلا آنچه فراز آمده است باز نموده آمد. 211/ 6
باز نمودن (در معنی توضیح دادن): 1ــــ و آنچه رفته باشد بازنمایم. 73/7
بازانداختن (ارائه کردن): 1ــــ و ملک آن را بر رای جهاننمای خود، که آینه فتح است و جام ظفر، بازاندازد. 135/8
4. استعمال مصادر عربی به صورت صحیح عربی: یعنی بدون افزودن یا ء مصدری فارسی:
راحت به جای راحتی و سلامت بهجای سلامتی و قناعت بهجای قانعی و طمع بهجای طامعی و بخل به جای بخیلی و عزت به جای عزیزی و نظر به جای ناظری و عجز بهجای عاجزی و صبر بهجای صابری و شرف بهجای شریفی.
- بیش مرا در زندگانی چه راحت و از جان و بینایی چه فایده؟ 149/3
- و لذت فراغت و حلاوت قناعت به کام من پیوسته بودی. 245/9
5. لغات در معنی خاص: بیش در معنی دیگر:
- و رجوع به سِمَتِ اصل بیش ممکن نگردد. 347/ 3
لغت قوم در معنی زوجه و همسر: 1ـــ و بشناخت که بربام دزدانند، قوم را آهسته بیدار کرد. 49/ 4
چه در معنی زیرا: در کلیله و دمنه یکی از پرکاربردترین واژههاست و میتوان آن را لغت مختص خواند.
- هیچکس چیزی نگفت، چه ایشان را در کار او یقین ظاهر نبود. 145/ 9
6. معانی حروف اضافه: معانی به:
- به تعدیه که حکم «را» برای مفعول دارد:
به ترک ناشایست بگفت. 337/13
- «به» به معنی با (بهوسیله): 1. دمنه گفت: بدانستم لکن هرکه به ملوک نزدیکی جوید برای طمع قوت نباشد که شکم به هر جای و به هر چیز پر شود. 62/ 13
معانی که: الف: کسی که: - آن که جامهای سپید پوشد و شیشهگری کند.381/ 2
ب. زیرا که (کة تعلیلی): و از مقاربت جاهل برحذر باید بود که سیرت او خود جز مذموم صورت نبندد. 121/11
7. ترکیبهای فارسی مختص کلیله و دمنه:
این ترکیبها در کلیله و دمنه به صورت مکرر به کار گرفته شده است. میتوان گفت این لغات در واقع لغات خاص و ویژة کلیلهاند و استاد بهار در کتاب «سبکشناسی»اش ذکر کردهاند که دیگران از این لغات تقلید کرده و آنها را به کار گرفتهاند. اینک نمونههایی از آن: بر اطلاق: مطلقاً؛ برقضیت: به قاعده، به حکم؛ بر سبیل: از راه؛ بر وجه: از روی؛ در جمله: خلاصه؛ از وجه: از روی؛ بر فور: فوری؛ در وجه: از روی؛ در امکان: در قدرت و طاقت؛ بر بدیعه: بدون اندیشه؛ در ضبط: به تصرف؛ جمله شدن و جمله کردن: گرد هم آمدن و گرد کردن؛ در توقف داشتن: کار را فرو گذاشتن و رها کردن؛ حاجت برداری: برداشتن حاجت؛ رفع غصه؛ بیقولی: بدقولی ؛ برطبق: مطابق؛ بر این جمله: بر این طرز، اولیتر.
نمونههای به کار رفته در جملات: پادشاه بر اطلاق اهل فضل و مروت را به کمال کرامات مخصوص نگرداند. 65/ 2
2. باخه برفور بازگشت و به نجح مراد و حصول غرض واثق شد. 252/ 1
8. لغات فارسی
در کتاب سبکشناسی بهار آمده است که کلیله لغات فارسی را داراست که در کتب قدیم کمتر آورده شده است (سبکشناسی بهار، جلد2، گفتار چهارم: 262)
اینک نمونههای آن: آوند: به معنی ظرف، به تگ ایستادن، آراسته: مخلّع، أنباغ: در معنی هوو، چشم شسته، فرومولیدن، چربک، پای دام، دل نمودگی، سمج گرفتن: نقب زدن، زخمگاه: مقتل، ستبرروی، روزکور: کوردل و نادان، دستگرایی کردن، به خویشتن نزدیک نشستن: بر سر جای خود نشستن، شایانی، گواران، نمودن، مالش، رهایش، دانگانه: قوت و خواربار، بلابندی، گربه شانی، آسان گرفتن: اهمیت ندادن، ستیهیدن، دست موزه، خُرد حوصله.
1. زینهار تا در ساختن توشة آخرت تقصیر نکنی،که بنیت آدمی آوندی ضعیف است پر اخلاط فاسد. 45/11
2. در این میان، أنباغ او آن جامة ارغوان پوشیده بریشان گذشت. 374/ 6
9. لغات عربی در کلیله و دمنه
در بخش لغتهای عربی باید گفت که واژههای عربی در کلیله بیشتر از قرنهای چهارم و پنجم میباشد. به قول استاد بهار در سبکشناسی، اگر هر صفحه را بیست سطر در نظر بگیریم، صدی بیست و دو لغت عربی در کلیله وجود دارد.
صفات فاعلی و مفعولی: که تازه وارد زبان فارسی شده در این کتاب بسیار است؛ از جمله:
مدفوع، قاصر، مثبت، متقسّم: مشوش شده، متصور، مستظهر: پشتگرم، الیف: انسگرفته
متردّد، مستظهر، مدّخر (ادخار): اندوخته، ممهّد: گسترانیده، محرّض: اسم فاعل از تحریض برانگیخته شده (فرهنگ معین)، مبغّض: مورد بغض، دشمن داشته شده، منغّض: ناگوار گردانیده
مستزید: دلگیر شدن، مبرم: استوار و محکم و غیره
این مثال بدان آوردم تا رای ملک را روشن شود که بدین آواز متقسّم خاطر نمیباید شد. 71/3
- که صیت عدل و رافت او بر وجه روزگار باقی است و ذکر بأس و سیاست او در صدور تواریخ مثبت تا بدان حد که سلاطین اسلام را در نیکوکاری بدو تشبیه کنند. 19/ 7
پ. مختصات نحوی
1. آوردن واو عطف در آغاز کلام
- و کتاب کلیله و دمنه پانزده بابست، از آن اصل کتاب که هندوان کردهاند ده بابست. 37/ 21
- و هرکه در مقام توکل ثبات قدم برزد. 414/8
2. انواع (ی): یای شرطی
- و اگر بدگمانی صورت بستی، هرگز این رغبت نیفتادی، 167/ 11
یای استمراری:
- و نی بستی بود که ایشان در آنجا جمله شدندی و بازی کردندی و سرگذشت گفتندی. 84/ 5
3. ترکیب چون + صفت + ی:
- دیگر روز مادر شیر به دیدار پسر آمد، او را چون غمناکی یافت. 129/ 7
4. ضمیر: در بخش ضمیر تغییر شناسه فعل دوم بسامد بالایی دارد. در کتاب «دستور زبان فارسی» جزء کاربردهای کهن فعل میباشد. (انوری و احمدی گیوی، 1385: 334)
- چنان که از برادران و خواهران مستثنی شدم و به مزید تربیت و ترشح مخصوص گشت. 44/ 5
ارجاع «او» و «وی» به غیرجاندار:
- آوردهاند که در ناحیت کشمیر متصیدی خوش و مرغزاری نزه بود که عکس ریاحین او پر زاغ چون دم طاووس نمودی. 158/ 4
5. انواع «را»: را به معنی «به»:
- در این میان مردی آنجا رسید، مرغ را گفت: رنج مبر 1170/ 3
را فکه اضافه: - صدق این حدیث که یکی از معجزات باقی است جهانیان را معلوم گردد. 4/2
6. صفت تفضیلی: در معنی عالی:
- و پسندیدهتر سیرتها آنست که به تقوی و عفاف کشد و توانگر خلایق اوست که بطر نعمت بدو راه نیابد. 95/ 4 و 5
- و بشناختم که آدمی شریفترِ خلایق و عزیزتر موجودات است. 56/ 9
7. آن و این در نقش حرف تعریف:
- در کتب طب آوردهاند که فاضلتر اطبّا آنست که بر معالجت از جهت ذخیرت آخرت مواظبت نماید که به ملازمت این سیرت نصیب دنیا هرچه کاملتر بیابد. 44/ 12
- و قویتر سببی ترک دنیا را مشارکت این مشتی دون عاجز است که بدان مغرور گشتهاند. 45/ 8
8. فعل مضارع: استعمال صیغة مضارع مصدر شایستن و هرکه بدین خصال متحلّی گشت شاید که بر حاجت خویش پیروز گردد. 32/ 10
- از امروز چیزی ذخیره کنید که توشه راه را شاید. 309/ 14
فعل مضارع بدون «می» و «ب»:
- چون به زیارت دوستی روند و خواهند که روز برایشان به خرمی گذرد. 251/ 10
- چنان که جمال خورشید روی زمین را منور گرداند و آب زندگانی عمر جاوید دهد. 40/ 5
9. فعل امر: فعل امر بدون «ب»:
- و اگر از آن جهت رنجی تحمل باید کرد سهل شمری و آن را از مؤونات مروت و مَکرُمَت شناسی. 34/ 9
تدبیری اندیش که متضمن فراغ باشد. 242/ 3
فعل امر با می و با پیشوند:
- در آن مبادرت متعین شمرم میدان که حدیث گذشتن من از دریا متعذّر است. 247/ 5
- اکنون اگر میسر گردد، بازگوی داستان دوستان یکدل. 157/ 5
10. فعل ماضی: آوردن باء بر سر فعل ماضی:
1. در آن میان، شنزبه بانگی بکرد بلند و آواز او چنان شیر را جای ببرد که عنان تمالک و تماسک از دست او بشد. 70/6
2. برزویه دست و پای نوشروان ببوسید. 37/ 15
11. فراوانی افعال پیشوندی:
- دل از آهن برداشت، گفت: امروز مهمان من باش. گفت فردا بازآیم. 122/ 10 و 11
- بازرگانی بود بسیار مال و او را فرزندان درسیدند. 59/6
12. وجه مصدری: 1. شیر مادر را گفت که: دانستم، باز باید گشت. 131/ 17
- اگر دریا در موج آید و بچگان را در رباید آن را چه حیلت توان کرد؟ 110/8
13. فعل مجهول: فعل چندان مرسوم نبود و بیشتر با سوم شخص جمع به صیغة معلوم میگفتند.
- در اثنای آن به سمع او رسانیدند که در خزاین ملوک هند کتابیست. 29/ 13
- و آنگاه مثال داد تا روزی مسعود و طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. 30/ 14
فعل مجهول با آید:
- در آن هم جانب ایجاز و اختصار را به رعایت رسانیده آید. 6/7
- و اکنون نکتهای چند از سخنان امیرالمؤمنین منصور ایراد کرده آمد. 20/ 12
14. فعل دعایی:
- هر کس که در وفای تو سوگند بشکند پشت و دلش به زخم حوادث زمانه شکسته باد. 273/ 10
ایزد تعالی کافّه مؤمنان را سعادت توفیق کرامت کناد و درهای علم و حکمت بریشان گشاده گرداناد. 19/ 12 و 13
15. لازم و متعدّی: متعدّی کردن با «آنیدن»:
- و برزویه روزگار دراز با هراس تمام در نبشتن آن مشغول گردانید. 24/ 14
- معلوم گشت داستان ساعی نمّام که چگونه جمال یقین را به خیال شبهت بپوشانید. 127/ 1و 2
16. افعال در معنی اصلی یا کهن یا خاص: ایستاد در معنی شد و ماند: 1ـــ کار میان ایشان به مدت گرم ایستاد. 218/ 1
به کار بردن فعل نمایند در معنی نشان دادن:
- و در صورت جنایت و کسوت خیانت به مخدوم نمایند. 104/ 13
شرع در معنی شروع کردن (فعل آغازی): - هرکه بیاشارت ناصحان و مشاورت خردمندان در کارها شرع کند. 210/ 14
17. فعل نقل حکایت: هنگام نقل کردن حکایتها در کلیله از واژة «آوردهاند» که ماضی نقلی است استفاده شده است و بسامد بالایی دارد. گاهی فعلهای دیگر که آن هم بیشتر ماضی و ماضی نقلی میباشد، استعمال شده است.
- آوردهاند که در زمین هند شگالی بود. 308/ 14
- آوردهاند که در مرغزاری که نسیم آن بوی بهشت را معطر کرده بود. 86/ 6
18. جملهبندی: نحو و جملهبندی در کلیله به گونهای است که از زبان عربی تأثیر زیادی نگرفته و نمونههای ایجاز مانند نثرهای پهلوی و دری قدیم در آن آشکار است. میتوان گفت کلیله بهترین نمونه نحو و نویسندگی زبان فارسی است.
ایجاز
- آوردهاند که روباهی در بیشهای رفت آنجا طبلی دید پهلوی درختی افکنده و هرگاه که باد بجستی شاخ درخت بر طبل رسیدی و... 70/ 15
- او را بگرفت و محکم ببست و روی باز نهاد. 185/ 12
مقدم داشتن فعل بر متمم فعل و مفعول:
- و این نیک آسان بودی بر من. 251/ 3
- شیر گفت: من کاره شدهام مجاورت گاو را. 98/ 8
حذف فعل به قرینه: لفظی یا معنوی:
- و قدر این نعمتها اول و آخر که به هم پیوندد کسانی توانند شناخت که به صلاح اسلاف مذکور باشند و به نزاهت جانب و عفت ذات مشهور [باشند]. 332/ 7
- جناح احسان و انعام او بر عالم و عالمیان گسترده [است] و نوبت جهانداری به حکم استحقاق، هم از وجه ارث و هم از طریق اکتساب بدو رسانیده [است] و خلایق اقالیم را در کنف حمایت و رعایت او آورده [است]. / 4 و 5
طولانی بودن جمله: (اطناب)
- و همت مردمان از تقدیم حسنات قاصر گشته با آنچه ملک عادل انوشروان کسری من قباد را سعادت ذات و یمن نقیبت و رجاحت عقل و ثبات رای و علو همت و کمال مَقدِرَت و صدق لهجت و شمول عدل و راحت و افاضت جود و سخاوت و اشاعت حلم و رحمت و محبت علم و علما و اختیار حکمت و اصطناع حکما و مالیدن جباران و تربیت خدمتکاران و قمع ظالمان و تقویت مظلومان حاصل است میبینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... 55/ 13 تا 18
نتایج
- صامت میانجی «همزه» بسامد بالاتری نسبت به «واو» دارد. در بخش تغییر مصوت، تبدیل صامت+ مصوتصامت+ مصوت دیگر زیاد به کار رفته است و در بخش تلفظهای قدیمی بیشترین آمار مربوط به ابدال است.
- در بخش صورت کهن لغات سه واژه یافت شد. در بخش درهم ریختگی، کلمة «بذاذر» و در قسمت تغییر مصوت کوتاه، واژههایی از قبیل جُوان، سَخُن، زُبان، دُبیر، کُهُن، و غیره را میتوان نام برد. همچنین فتحه به جای کسره در کلیله و دمنه بسامد بالایی دارد.
- لغات پهلوی «اندر» و «نزدیک» بسامد بالایی دارند و همچنین آوردن واو عطف در آغاز کلام.
- جمعهای مکسر و غیرمکسر عربی و صفتهای فاعلی و مفعولی و مصدرهای عربی که تازه وارد زبان پارسی شدهاند، در این کتاب زیاد است. جمع با «ان» و «ات» هم بسیار زیاد است و نیز استفاده از «ان» در مقابل «ها» در کلیله به چشم میخورد.
- استعمال صیغة مضارع مصدر «شایستن» و فعل مضارع بدون «می» و «ب» و فعل امر بدون «ب» و آوردن باء بر سر فعل ماضی و افعال پیشوندی در سرتاسر کتاب دیده میشود.
- در قسمت انواع «ی»، یای استمراری و یای شرطی در این کتاب بسامد بالایی دارد. همچنین صفت تفضیلی در معنی عالی در کلیله زیاد میباشد.
- فعل مجهول که با سوم شخص به صیغة معلوم میگفتند، در این کتاب زیاد است. همچنین فعل مجهول با «آید» و در میان فعلهای دعایی فعلهای «باد» و «مباد» زیاد میباشد.
- در بخش جملهبندی، مقدم داشتن فعل بر متمم و مفعول بیش از ده مورد به کار رفته است. حذف فعل به قرینة لفظی و معنوی بسامد بالایی دارد. گاه جملههای طولانی و متصل کردن آنها با حرف ربط هم دیده میشود.
منابع
1. انوری، حسن، احمدیگیوی، حسن؛ دستور زبان فارسی2، چاپ اول، فاطمی، 1385.
2. باقری، مهری؛ تاریخ زبان فارسی، نشر قطره، چاپ سیزدهم، 1387.
3. بهار، محمدتقی؛ سبکشناسی، جلد 1 و 2، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1357.
4. خطیبی، حسین؛ فن نثر در ادب فارسی، انتشارات زوار، چاپ سوم، تهران، 1386.
5. دهخدا، علیاکبر؛ امثال و حکم، انتشارات امیرکبیر، چاپ نهم، 1376.
6. ____، فرهنگ لغت، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1373.
7. شمیسا، سیروس؛ کلیات سبکشناسی، انتشارات میترا، 1384.
8. ____، سبکشناسی نثر، انتشارات میترا، 1390.
9. صفا، ذبیحالله؛ تاریخ ادبیات ایران، انتشارات ققنوس، 1385.
10. عبادیان، محمود؛ درآمدی بر سبک و سبکشناسی در ادبیات، انتشارات جهاد دانشگاهی، دانشگاه تهران، 1368.
11. معین، محمد؛ فرهنگ فارسی، انتشارات سرایش، چاپ دهم، تهران، 1386.
12. مینوی، مجتبی؛ تصحیح و توضیح کلیله و دمنه، انتشارات امیرکبیر، 1386.
13. ناتل خانلری، پرویز؛ تاریخ زبان فارسی، جلد 1 و 2 و 3، انتشارات فردوس، چاپ ششم، 1377.
14. ____، دستور تاریخی زبان فارسی، انتشارات توس، 1372.
http://weblog.roshdmag.ir/adabiyatfarsi/articles/4452.aspx