در سالروز درگذشت استاد قیصر امینپور، ماجرای اخراج او از حوزه هنری و سروش نوجوان از زبان خودش و به نقل از دکتر اسماعیل امینی شاعر و استاد دانشگاه منتشر شد.
روایتی از اخراج قیصر امینپور
در سالروز درگذشت استاد قیصر امینپور، ماجرای اخراج او از حوزه هنری و سروش نوجوان از زبان خودش و به نقل از دکتر اسماعیل امینی شاعر و استاد دانشگاه منتشر شد.
به گزارش ایسنا به نقل از «پارسینه»، امینی مینویسد: این بخشی از روایت قیصر امینپور است از ماجرای اخراج از حوزۀ هنری: « ... و به اصطلاح طوری شد که کمکمک داشتند در اینکه چه کاری ساخته بشود یا چه کاری ساخته نشود، چه شعری گفته شود، چه شعری گفته نشود، این داستان چرا چاپ شد، این یکی فیلم چرا این طور بود، دخالت میکردند و همین باعث اصطکاکهایی شد که در سال 66 ما که حدودا 13 نفر بودیم از آنجا انشعاب کردیم. بیانیههایی در روزنامهها در دفاع از ما نوشتند ولی خب به جایی نرسید و در واقع ما 13 نفر را اخراج کردند و بعد گروهی از ما رفتیم مجلۀ سروش نوجوان را راه انداختیم.»
بعدها قیصر را از سروش نوجوان هم اخراج کردند و بعد هم وقتی دفتر شعر جوان و انجمن شاعران تشکیل شد و قیصر و دوستانش فعالیت فرهنگی و ادبی خود را از این طریق پی گرفتند، ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند که خانه شاعران تعطیل بشود یا دستکم تبدیل بشود به ادارهای پر از کارکنان مطیع و سر بهراه، همچنان که مرسوم و متداول است.
البته پس از مرگ قیصر، هم حوزۀ هنری برنامۀ باشکوهی برگزار کرد، هم سروش کتاب ویژهای در بزرگداشت یاد قیصر چاپ کرد، هم همان ابر و باد و مه و خورشید و فلک و سازمانها و ادارهها و خبرگزاریها و روزنامههایی که تمام دلواپسیشان ادامۀ حیات فرهنگی قیصر امینپور و دوستانش بود، در برگزاری مراسم و انتشار ویژهنامهها و چاپ بنرهای چندمتری سنگ تمام گذاشتند.
این دوگانگی از کجا میآید؟ چرا دستگاههای فرهنگی با این همه گستردگی، جایی برای امثال قیصر امینپور ندارند؟ اما برای بزرگداشت و ویژهنامه و بنر و تندیس همه آماده به خدمت هستند؟
بیان این ماجرا در یک نکتۀ ساده است و آن این است که نظام اداری که تابع هیولای بروکراسی است، برای هنرمند و متفکر و منتقد و اهل خلاقیت، هیچ تعریفی ندارد. در نظام اداری همۀ افراد باید مستخدم (استخدامشده) باشند، باید شمارۀ مستخدمی داشته باشند، باید تابع سلسلهمراتب اداری باشند، حتی وقتی که شعر میگویند یا داستان مینویسند یا نقد میکنند و یا حتی وقتی که میاندیشند. این است که در روال تبدیل هنرمند به کارمند و منتقد به مستخدم، میان دستگاه اداری و اهل اندیشه و هنر، تنش ایجاد میشود.
قیصر امینپور هم مثل دوست نزدیکش، سیدحسن حسینی، از این نگرش اداری به اهل اندیشه، هنر و فرهنگ، ناخرسند بود و بازتاب این ناخرسندی در زندگی و شعر و نوشتههای این دو یار همدل بارها و بسیارها آمده است.
http://isna.ir/fa/news/94080804009