یعقوب (پسر ِ) لیث یکی از پادشاهان ایران از دودمان ایرانی صفاری بود. نام پارسی وی رادمان پسر ماهک بود.
یعقوب پسر لیث در روستای قرنین در سیستان به دنیا آمد. لیث پدر یعقوب در سیستان شغل رویگری داشت. اوچهار پسر بنامهای یعقوب و عمرو و علی وطاهر داشت. سه نفراز پسران لیث حکومت کردند اما دوره حکومت آنان چندان نپایید. یعقوب نیز در آغاز مانند پدر رویگری میکرد و هرآنچه بدست میآورد به دوستانش ضیافت میکرد. چون به سن رشد رسید عدهای از عیّاران او را به سرداری خود برگزیدند.
یعقوب لیث صفاری
PostDateIconدوشنبه, 29 مهر 1392 ساعت 07:40 | PostAuthorIconنوشته شده توسط جمشیدی | مشاهده در قالب PDF | چاپ | فرستادن به ایمیل
یعقوب (پسر ِ) لیث یکی از پادشاهان ایران از دودمان ایرانی صفاری بود. نام پارسی وی رادمان پسر ماهک بود.
یعقوب پسر لیث در روستای قرنین در سیستان به دنیا آمد. لیث پدر یعقوب در سیستان شغل رویگری داشت. اوچهار پسر بنامهای یعقوب و عمرو و علی وطاهر داشت. سه نفراز پسران لیث حکومت کردند اما دوره حکومت آنان چندان نپایید. یعقوب نیز در آغاز مانند پدر رویگری میکرد و هرآنچه بدست میآورد به دوستانش ضیافت میکرد. چون به سن رشد رسید عدهای از عیّاران او را به سرداری خود برگزیدند.
در سال ۲۳۷ که طاهر بن عبدالله در خراسان حکومت میکرد مردی از اهل بُست به نام صالح بن نصر کنانی بر سیستان چیره شد و یعقوب به خدمت وی در آمد. طاهر که مردی با تدبیر بود صالح بن نصر را از سیستان براند و پس از وی درهم بن نصر (یا نضر) خروج کرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان براند. درهم که نتوانست از عهدهای سپاهیان برآید یعقوب را سردار سپاه خویش تعین کرد. سپاهیان چون ضعف فرماندهی درهم را دیدند از فرماندهی یعقوب اسقبال نمودند.
پس از چندی والی خراسان با تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد، او مدتی در بغداد زندانی بود بعد آزاد گردید و به خدمت خلیفه در آمد. درین زمان است که کار یعقوب نیز بالا میگیرد او به دفع خوارج میرود. یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود تمام یارانش از وی چنان فرمانبرداری میکردند که برون از تصور بود. یعقوب بعد ار ضبط سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. باز بار دیگر در سال ۲۵۳ رو به خراسان نهاد. این بار شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاد با حاکم فارس جنگیده و آن را نیز بدست آورد. یعقوب بعد از واقعه چند نفر از طرفداران خود را با پیشکشهای گرانبها نزد خلیفه بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد.
یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو ندادهایم که تو به آنجا لشکرکشی کنی. المؤفق برادر خلیفه که صاحب اختیار مملکت بود پیامی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود. پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر و به سیستان فرستاد و از آنجا روانه طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن درین جنگ شکست خورد فرار نمود و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و خراج یکساله را جمع کرد و روانه دیلمان شد، در راه در اثر بارش باران عده زیادی از سپاهیانش کشته شده و خود مدت چهل روز سرگردان میگشت. یعقوب پیامی نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده حسن را منزوی ساختهاست به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.
کشمکش میان صفاریان و خلافت بغداد محمد بن واصل تمیمی بر فارس چیره شده بود. المتعمد عباسی فارس را به موسی بن بغا داد، موسی نیز عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد، عبدالرحمان شکست خورد و اسیر شد. چون یعقوب در سیستان خبر بالا گرفتن کار ابن واصل را شنید طمع در ولایت فارس بست، در حالیکه محمد بن واصل در اهواز بود وی رو به فارس نهاد و فارس را تصرف کرد. در سال ۲۶۲ یعقوب از فارس رو به خوزستان نهاد. چون خبر به خلیفه المعتمد رسید فرمان حکومت خراسان، گرگان، طبرستان و ری و فارس را در حضور حاجیان به شمول شرطگی بغداد به وی داد. اما یعقوب راضی نشد و به خلیفه پیغام داد که به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد. یعقوب لیث صفار جهت تصرف بغداد و جنگ با خلیفه نخست به خوزستان لشکر کشید. در آنجا پیشنهاد یاری، صاحب الزنج ،رهبر بردگان بغداد، را که جهت همکاری و جنگ با خلیفه به وی عرضه گشته بود نپذیرفت. شاید بدین علت که از شائبه پشتیبانی از نهضت هایی، غیر ایرانی و استقلال طلبانه، دور بماند. این رفتار وی نشان دهنده عزم وی جهت استقلال ایران و رهایی از هر گونه قید و بند یا شائبهای است. سپس وی از طریق اهواز عازم بغداد گشت و تا نزدیکی واسط پیش راند. در ناحیهای به نام دیر الیقول با سپاهی به فرماندهی برادر خلیفه، الموفق، روبرو شد و شکست در سپاه خلیفه افتاد. بار دیگر عباسیان به خدعه متوسل گشته و آب دجله را در لشکرگاه وی انداختند و سپاه وی به ناچار عقب نشست.
در این میان رویگر زاده بیمار گشت و در انتظار بهبود و از سرگیری جنگ به جندیشاپور در خوزستان بازگشت. عزم وی برای جنگ با خلیفه خدعه گر و حکومت ایرانی ستیز عباسیان چنان جدی بود که پیشنهاد صلح خلیفه را حتی در هنگام بیماری نپذیرفت و به قول خویش در مورد عباسیان، " هرگز مباد که کسی بر ایشان اعتماد کند "، همواره پابرجا ماند.
یعقوب در سال ۲۶۵ در گندی شاپور در اثر قولنج در گذشت. یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کردهاند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود او را نسبت استقامت و پایداریش سندان لقب داده بود.
آرامگاه یعقوب لیث اکنون در ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی دزفول در روستایی به نام اسلامآباد دزفول یا شاهآباد دزفول قرار دارد. قدمت آرامگاه یعقوب لیث صفاری، به دوره سلجوقی تا قاجار میرسد و در روستایی در ۱۰ کیلومتری دزفول (سمت راست جاده دزفول شوشتر) واقع شدهاست. بنا احتمالا آرامگاه شاه ابوالقاسم، سردار نامی ایران، یعقوب لیث صفاری، است که در شهر جندی شاپور وفات یافتهاست. آرامگاه با گنبد مضرس ساخته شده و با توجه به مرمتهای مختلف، قدیمیترین قسمت آن مربوط به دوره سلجوقی است.
برگرفته از:http://fa.wikipedia.org