فروپاشی بیناذهنیّت در سلوک محمود دولتآبادی
نوع مقاله: مقاله علمی پژوهشی
نویسندگان
کرم نایب پور ؛ نغمه ورقائیان
استادیار زبان و ادبیات انگلیسی، دانشگاه فنی کارادنیز، ترکیه
چکیده
رمان سلوک اثر محمود دولتآبادی، از نمونههای خوبی است که میتواند از دیدگاه نظریههای روایتشناسی شناختی تحلیل و تفسیر شود. مسألۀ اصلی در این رمان بازنمایی کنشهای ذهنی شخصیتمحوری است. راوی سومشخص نشان میدهد چگونه قِیس از طریق مرور رابطه با معشوقۀ پیشین خود، در تلاش است دلایل از همپاشی تنها تجربۀ بیناذهنی زندگی خود را دریابد. آنطور که از گفتگوهای درونی او پیداست، تمایل سیریناپذیر قِیس به شناخت دیگری سبب شکلگیری تئوریهای ذهنی او نسبت به دیگران میشود تا از انگیزهها، افکار و رفتار آنها سر در بیاورد. با توجه به اینکه میزان بازنمایی آگاهی و فعالیتهای ذهنی شخصیتهای داستانی از مشخصههای بنیادین تعریف روایت در روایتشناسی شناختی به شمار میرود، مقالۀ حاضر از یکسو در تلاش است نقش بازنمایی کنشهای ذهنی شخصیت اصلی را در صورتبندی پیرنگ سلوک نشان دهد؛ و از سوی دیگر، دلایل شکلگیری و ازهمپاشی رابطۀ بیناذهنی قیس و نیلوفر را از منظر ذهن قیس بررسی میکند.
کلیدواژه ها
روایتشناسی شناختی؛ بیناذهنی؛ درونذهنی؛ سلوک؛ محمود دولتآبادی
اصل مقاله (330 K)