واژه شناسی استکبار
این لغت از ریشه «ک ـ ب ـ ر» و به معنای برتری خواهی، امتناع از پذیرش حق از روی عناد و تکبّر است؛ اما در اصطلاح، این لغت بیش تر به سلطه جویی، استعمار و استثمار معنا می شود. این واژه با مشتقات آن، 48 بار در قرآن کریم آمده است. 4 مورد آن به استکبار ابلیس و بقیّه به استکبار انسان اشاره دارد. ماده «عُتُوّ» و برخی مشتقات آن نیز در قرآن کریم به معنای استکبار.
هر فرد مسلمان و هر دولت اسلامی بر اساس منطق و آموزه های دینی، موظف به مقابله با ظلم و استکبار جهانی است . توضیح آن که:
1- از نظر عقلی: نمی توان «برای حیات زیر سلطه غیر» ارزشی قائل شد زیرا «ارزش حیات به آزادی و استقلال است»
2- از نظر شرعی: در آیات و روایات متعدد، مستضعفین یعنی کسانی که مورد ظلم و تهاجم استکبار، قرار گرفته اند، موظف به دفاع و مقابله با مستکبرین شده اند.
حضرت علی(ع) فرمودند:«کونوا لظالم خصما و للمظلوم عونا» (نهج البلاغه، نامه 47)
حضرت یکی از دلایل پذیرفتن خلافت را مقابله با ظالمان عنوان نموده ، فرمودند :«اما و الذی فلق الحبه و برا النسمه لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر وما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لاسغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها ولسقیت آخرها بکاس اولها. » «سوگند به کسی که دانه را شکافت و جانداران را آفریده است اگر انبوه آن جماعت نمی بود یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمی کرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکبارگی ستمکاران و گرسنگی ستمکشان خاموشی نگزینند , افسارحکومت را بر گردنش می افکندم و رهایش می کردم و در پایان با آن همان می کردم که در آغاز کرده بودم .» ( نهج البلاغه , خطبه 3)
بر این اساس طبق قانون اساسی «جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می شناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت های دیگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می کند» (قانون اساسی، اصل 154).
زمینه ها و عوامل پدید آمدن استکبار
این حالت، غالبا برای کسانی پیش می آید که دارای موقعیت برتری از لحاظ مالی، اجتماعی، سیاسی، علمی و ... باشند؛ از اینرو در طول تاریخ، شاهدیم، که انسانها یا کشورهایی که به برتریهای مختلفی می رسند، غالبا با رفتارهای مستکبرانه، به چپاول و تحت فرمان قرار دادن انسانها و کشورهای دیگر روی می آورند. در قرآن، زمینه ها و عوامل متعددی برای گرفتاری در این دام، بیان شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
1- ثروت و قدرت
در صورتی که ثروت و قدرت با بی ایمانی همراه گردد، زمینه ساز استکبار است. در قرآن درباره ریشه استکبار فرعون چنین آمده است: «وَ نَادَی فِرْعَوْنُ فیِ قَوْمِهِ قَالَ یَاقَوْمِ أَ لَیْسَ لیِ مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الاْءَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتیِ أَ فَلَا تُبْصِرُون»؛ «و فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست و این نهرها از زیر [کاخ] من جاری نیست؟ آیا مشاهده نمی کنید.»
براساس این آیه، ثروت و قدرت عامل استکبار فرعون گردیده است.
انسان کم ظرفیت و فاقد شخصیت، هنگامی که همه چیز بر وفق مراد او بشود، دچار غرور می شود و طغیان و سرکشی را آغاز می کند که نخستین مرحله اش، مرحله برتری جویی و استکبار بر دیگران است.
همچنین درباره قارون می فرماید: «إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ»؛ «قارون از قوم موسی بود؛ اما بر آنها ستم و ظلم کرد.» علت این بغی و ظلم آن بود که ثروت سرشاری به دست آورده بود، و چون ظرفیت کافی و ایمان قوی نداشت، این ثروت فراوان، او را فریب داد و به انحراف و استکبار کشانید.
قرآن در مورد قوم عاد می فرماید: «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الاْءَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ»؛ «امّا قوم عاد به ناحق در زمین تکبّر ورزیدند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟! آیا نمی دانستند خداوندی که آنان را آفریده است از آنها قوی تر است؟ و [به سبب این پندار] پیوسته آیات ما را انکار می کردند.»
قوم عاد در جنوب جزیرة العرب زندگی می کردند. آنان از نظر قدرت جسمانی، تمکن مالی و تمدن مادی کم نظیر بودند و قصرهای زیبا و قلعه های محکم می ساختند؛ به ویژه بر مکانهای مرتفع، بناهایی برپا می کردند، که نشانه قدرت و وسیله خودنمایی بود. آنها مردمانی خشن و جنگجو بودند و این قدرت ظاهری، آنها را سخت مغرور کرده بود؛ چنان که خود را جمعیتی شکست ناپذیر و برتر از همه می پنداشتند و به همین دلیل در برابر خدا و پیامبرشان هود به طغیان، سرکشی، تکذیب و انکار برخاستند.
2- . فقر فرهنگی و وابستگی فکری
گاهی افزون بر استعمارگران، خود مستضعفان نیز در تقویت استکبار نقش دارند و به تبلیغات، دسیسه ها و تهاجم فرهنگی مستکبران پاسخ مثبت می دهند و از آنها پیروی می کنند: «فَیَقولُ الضُّعَفؤُا لِلَّذینَ استَکبَرُوا اِنّا کُنّا لَکُم تَبَعًا... .»؛ «ضعیفان به مستکبران می گویند: ما پیرو شما بودیم... .»
آیات 31 ـ 33 سبأ و 21 ابراهیم حاکی از دسیسه های شبانه روزی مستکبران برای القای اندیشه های خود به مستضعفان و تشویق آنان به پیروی از خود و همچنین بیان کننده پیروی مستضعفان از آنان به سبب ضعف فرهنگی است که در اغلب موارد با ضعف اقتصادی و نظامی نیز توأم است.
استضعافی که این گونه ایجاد شده است، دست کمی از استکبار ندارد و چنین مستضعفانی در گمراهی و عذاب اخروی با مستکبران همراه و همگام اند: «...ولَو تَری إِذِ الظّلِمونَ مَوقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم یَرجِعُ بَعضُهُم اِلی بَعض القَولَ یَقولُ الَّذینَ استُضعِفوا لِلَّذینَ استَکبَروا لَولا أَنْتُمْ لَکُنّا مُؤمِنین * قالَ الَّذینَ استَکبَروا لِلَّذینَ استُضعِفُوا أَنَحنُ صَدَدنکُم عَنِ الهُدی بَعدَ اِذ جاءَکُم بَل کُنتُم مُجرِمین * وقالَ الَّذینَ استُضعِفوا لِلَّذینَ استَکبَروا بَل مَکرُ الَّیلِ والنَّهارِ اِذ تَأمُرونَنا اَن نَکفُرَ بِاللّهِ ونَجعَلَ لَهُ اَندادًا واَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا العَذابَ وجَعَلنَا الاَغللَ فی اَعناقِ الَّذینَ کَفَروا هَل یُجزَونَ اِلاّ ما کانوا یَعمَلون.»؛ «... و اگر ببینی هنگامی که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان [برای حساب و جزا[ نگه داشته شده اند، در حالی که هر کدام گناه خود را به گردن دیگری می اندازد [از وضع آنها تعجب می کنی]! مستضعفان به مستکبران می گویند: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم. مستکبران به مستضعفان پاسخ می دهند: آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد [و آن را به خوبی دریافتید]؟! بلکه شما خود مجرم بودید. و مستضعفان به مستکبران می گویند: وسوسه های فریبکارانه شما در شب و روز [مایه گمراهی ما شد]، هنگامی که به ما دستور می دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانی برای او قرار دهیم. و آنان هنگامی که عذاب را می بینند پشیمانی خود را پنهان می کنند [تا بیش تر رسوا نشوند]. و ما غل و زنجیر در گردن کافران می نهیم؛ آیا جز آنچه عمل می کردند به آنها جزا داده می شود؟!»
در این آیات، مستضعفان در قیامت با خطاب به مستکبران، آنان را سبب بی ایمانی خود می دانند و می گویند: «شما با دسیسه های شبانه روزی، ما را به کفر به خداوند وادار کردید.» مستکبران در قالب استفهام انکاری پاسخ می دهند: «آیا ما راهِ هدایت را بر شما بسته بودیم؟ این چنین نیست؛ بلکه شما خود مجرم و گناهکارید.» همچنین آیات فوق به پشیمانی و عذاب اُخروی مستکبران و مستضعفان، هر دو، اشاره دارد.
3- توهم برتری در آفرینش
اعتقاد به برتری در خلقت نیز از عوامل ایجاد استکبار است. این خصلت شیطانی که اولین بار، ابلیس، آن را مطرح کرده منشأ بسیاری از فسادها و ظلمهای بشر شده است که می توان آن را ریشه نژاد پرستیها و برتریهای کاذب در جامعه دانست؛ چنان که در قرآن، عامل استکبار شیطان این گونه بیان می شود: «قالَ یا إِبلیسُ ما مَنَعَکَ اَن تَسجُدَ لِماخَلَقتُ بِیَدَیَّ أَستَکبَرتَ أَم کُنتَ مِنَ العالین * قالَ أَنَا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن نار وخَلَقتَهُ مِن طین؛ «[خداوند به ابلیس] فرمود: [وقتی که من به سجده فرمانت دادم،] چه چیز تو را از سجده کردن بر آن چیزی که من خلق کردم باز داشت؟ آیا استکبار ورزیدی یا از بزرگان بودی. [شیطان] گفت: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از گِل آفریدی.»
4- غفلت از قدرت نامحدود الهی
دیگر عامل برتری طلبی را می توان غفلت از قدرت برتر الهی دانست؛ چنان که یکی از عوامل کفر و طغیان در قوم عاد در قرآن، همین عامل است: «فَأَمّا عادٌ فاستَکبَروا فِی الأَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ وقالوا مَن أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً أَوَ لَم یَرَوا أَنَّ اللّهَ الَّذی خَلَقَهُم هُوَ أَشَدُّ مِنهُم قُوَّةً و کانُوا بِایتِنا یَجحَدون»؛ «پس قوم عاد به ناحقّ در زمین، تکبّر ورزیدند و گفتند: «کیست که از ما قدرتمندتر باشد؟ آیا ندیدند همان خداوندی که آنان را آفرید، قوی تر از آنهاست؟ و پیوسته به آیات ما کفر می ورزیدند.»
همچنین، قرآن، علت استکبار قارون را غفلت از قدرت خداوند دانسته است: «...أَو لَم یَعلَم أَنَّ اللّهَ قَد أَهلَکَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً و أَکثَرُ جَمعًا...»؛ «...آیا او نمی دانست که خداوند، قبل از او از میان نسلها، کسانی را که از او نیرومندتر و مال اندوزتر بودند، هلاک کرده است؟ ... .»
شیوههای مقابله با استکبار در قرآن
استقامت و شکیبایی
«وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بنیاسرائیل بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یعْرِشُونَ» (آیه 137 سوره اعراف)
«و مشرقها و مغربهای پربرکت زمین را به آن قومِ به ضعف کشانده شده (زیر زنجیر ظلم و ستم)، واگذار کردیم و وعده نیک پروردگارت بر بنیاسرائیل، به خاطر صبر و استقامتی که به خرج دادند، تحقّق یافت و آنچه فرعون و فرعونیان (از کاخهای مجلّل) میساختند، و آنچه از باغهای داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم کوبیدیم!»
در این آیه خداوند، پیروزی بنیاسرائیل را محصول شکیبایی آنها در مبارزه با فرعونیان میداند و صبر و مقاومت را شرط پیروزی بر مستکبران معرفی کرده و میفرماید: مستضعفان و ملتی که صابر و مقاوم باشند وارثان زمیناند.
طبق این آیه، نخستین اصل اساسی برای مقابله با مستکبرین و زورگویان، صبر و پایداری در برابر تهاجمات گسترده آنها و مشکلات و گرفتاریها است. هرقدر دشمن زورگو قویتر باشد، استقامت بیشتری نیاز است.
وجود رهبری شایسته و جمع شدن یاران گرد او
«وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً»(آیه 75 سوره نساء)
«چرا درراه خدا، و (درراه) مردان وزنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیفشدهاند، پیکار نمیکنید؟! همان افراد (ستمدیدهای) که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده! و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما!»
وجود رهبری شایسته و جمع شدن یاران و افراد جامعه گرد محور او از ضروریات مبارزه با استکبار است. رهبر صالح و نیروی انسانی دو شرط اساسی برای مبارزه با ستمگران است.
از این آیه درمیابیم که برای رهایی از چنگال ظالمان، پیش از هر چیز، وجود رهبر و سرپرست لایق و دلسوز لازم است. بعد از رهبر در این آیه به یاوران صدیق اشاره شده است بنابراین وجود یار و یاور بدون استفاده از رهبری بینتیجه خواهد بود. درواقع یار و یاور و سرباز و لشگر نیاز است اما اصل اساسی اول رهبر است.
اتحاد و انسجام
یکی از راههای سلطه مستکبرین بر مردم و به استضعاف کشیدن آنها ایجاد تفرقه است. نقطه مقابل تفرقه اتحاد است پس برای مبارزه با مستکبرین باید در جهت مخالف تفرقه گام برداشت و با وحدت و انسجام ضربه مهمی بر آنها وارد کرد.
در قرآن ضمن تأکید بر برادری مؤمنان، بر سازش میان آنها امر شده است.«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(آیه 10 سوره حجرات) «مؤمنین برادر یکدیگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید باشد که مشمول رحمت الهی شوید».
اسلام وحدت را از جمع مسلمانان نیز فراتر برده است و حتی از اهل کتاب هم خواسته است که با همراهی مسلمانان حول اصل مشترک توحید حرکت کرده و نفی شرک کنند.
برخورد تهاجمی
«الَّذینَ آمَنُوا یقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیطانِ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفاً»(آیه 76 سوره نساء)
«کسانی که ایماندارند درراه خدا پیکار میکنند و آنها که کافرند درراه طاغوت. پس شما با یاران شیطان پیکار کنید زیرا نقشه شیطان ضعیف است».
در این آیه خداوند برخورد تهاجمی با استکبار را خواستار شده است.
مستکبر مانند حیوانی است که اگر به آن حمله کنی عقبنشینی میکند و اگر از آن بترسی و گریز کنی دنبال میآید. وجود این روحیه در مستکبرین اقتضا میکند که مردم مستضعف همواره در برابر آنها موضع تهاجمی اتخاذ کنند تا آنان زمینه پیشروی پیدا نکنند.
ستمگران اهل شفقت و دلسوزی نیستند لذا بعد از استعمار بر آن ملت رحم نمیکنند و دست از استعمار برنمیدارند.
پیامبر اکرم (ص) در برابر افراد مستکبر سیره تهاجمی داشتند و در نامهای که به سران ایران، رم و برخی از کشورها فرستادند با آنها از موضع برتری سخن گفتند. بهعنوانمثال در نامهای که ایشان به کسری، پادشاه ایران فرستادند به وی امر کردند که مسلمان شو تا در سلامت باشی ... .
تحقیر و شکستن شکوه دروغین مستکبرین
«وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیکُمْ مَقامی وَ تَذْکیری بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَی وَ لا تُنْظِرُونِ» (آیه 71 سوره یونس)
«ای قوم من اگر مقام و یادآوری من و آیات الهی بر شما سنگین است، من بر خدا توکل کردهام. فکر و قوه و قدرت خود و خدایتان را یکجا گرد آورید تا هیچچیز بر شما پوشیده نماند پس اگر میتوانید به حیات من پایان دهید و هیچ مهلتم ندهید».
رفتار حضرت نوع (ع) در برابر قوم سرکش و متکبرش این است که با تحقیرآمیزترین لحن با آنها سخن میگوید.
انسان کمظرفیت و فاقد شخصیت هنگامیکه همهچیز بر وفق مرادش باشد دچار غرور میشود و طغیان و سرکشی را شروع میکند که نخستین مرحله آن برتریجویی و استکبار بر دیگران است که برای مقابله با آن نیاز است شکوه دروغین آنان تحقیر و شکسته شود.
منابع:
https://www.dana.ir/news/939434.html/
https://www.porseman.com/article/
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/6605/77097/
http://www.shabestan.ir/detail/News/737540