در اواخر دوره قاجاریه، مردم به طبقات گوناگونی از خان، میرزا، بیگ، رعیت و ... تقسیم می شدند. ممتازتر از همه طبقات، اعیان یا خان ها بودند، که معمولا از نظر ثروت و قدرت نیز، برتر از دیگران بودند. اینان، آداب و رسوم خاصی داشته و از هر حیث، خود را از طبقات پایین تر، به ویژه رعیت برکنار می گرفتند. پافشاری ایشان، در امور خانی و خان بازی و نیز، خود برتربینی نسبت به رعیت، گاه سبب رخداهایی می شد که دهان به دهان می چرخید و سبب خنده و مسخره را فراهم می کرد.
در یکی از روستاهای دورافتاده بیرجند، در آن زمان، خانی بود که سعی می کرد؛ همه اسباب برتری را فراهم آورد. او در نمازهایش بعد از حمد، برخلاف معمول، سوره قدر (اناانزلناه) را قرائت می کرد. تا نسبت به دیگر مردمان- که سوره توحید می خوانند- امتیاز و برتری داشته باشد. روزی، فردی عادی، غافل از این نکته، در مسجد روستا، به نماز ایستاد و پس از حمد، به قرائت سوره اناانزلناه پرداخت.
این خبر به گوش خان رسید و او را نزد خان آوردند. خان، چنان عصبانی شد که او را به باد کتک گرفت و گفت: پدرسوخته! خان، اناانزلناه! تو هم اناانزلناه؟! تو، همان قل هوالله احد آبا و اجدادیت را بخوان!
این حکایت، بر سر زبان ها افتاد. از آن پس، هر گاه بخواهند نسبت به خودپسندی و انحصارطلبی کسی اعتراض کنند، این جمله را به کار می برند.
نویسنده: سید محسن موسوی آملی http://www.rasekhoon.net/article/show-61057.aspx