زبردست
شیوه امام موسی کاظم (ع) در مبارزات سیاسی
۱۳۹۷-۰۱-۲۳
شیوه امام موسی کاظم (ع) در مبارزات سیاسی

اسم، القاب و نسب امام کاظم(ع)
اسم شریف آن حضرت، موسی پسر جعفر، پسر محمد باقر، پسر علی (زین العابدین)، پسر حسین، پسر علی، پسر ابوطالب (ع) است. امام موسی کاظم(ع) در تاریخ یکشنبه هفتم صفر سال ۱۲۸ هجری در روستای «ابواء» بین مکه و مدینه به دنیا آمد و بنابر قول مشهور در سال ۱۸۳ هجری در زندان هارون الرشید، مسموم و به شهادت رسید و در ضلع غربی بغداد در مقبره‌ معروف به مقابر قریش به خاک سپرده شد. البته هم اکنون نام آن مکان کاظمین است
شیخ مفید می‌گوید: این مقبره در گذشته محل دفن بنی هاشم و سران قبایل و اشراف بود
مادر امام کاظم(ع) حمیده‌ی بربریه نام دارد. همچنین به او حمیده‌ی مصفّاه گفته شده است، ولی ابن شهر آشوب، حمیده‌ی مصفّاه را دختر صاعد بربری با کنیه‌ی «لؤلؤ» مادر موسی بن جعفر(ع) می‌داند
عبدصالح، کاظم، صابر و امین از القاب آن حضرت است که کاظم از مشهورترین آن است
شیخ مفید می‌گوید: ابا ابراهیم، اباالحسن و ابا علی از کنیه‌های حضرت است. برخی نیز، ابوالحسن اوّل، ابوابراهیم، و ابواسماعیل را به عنوان کنیه‌های حضرتش ذکر می‌کنند

شیوه مبارزاتی امام هفتم (ع)

از سال 148 هجری که امام صادق (ع) به شهادت رسید، دوران امامت حضرت کاظم (ع) آغاز گردید. آن بزرگوار با خلفای زیر معاصر بود:

1 - منصور دوانیقی (136 - 158)؛

2 - محمد معروف به مهدی (158 - 169)؛

3 - هادی (169 - 170)؛

4 - هارون(2) (170 – 193).

دوران امامت امام کاظم(علیه السلام) هم‏زمان با تثبیت حاکمیت عباسی و قیام‏های متعدد علویان علیه عباسیان است، از این‏رو با سخت‏گیری بیشتری نسبت به شیعیان برخورد می‌شد، چون قیام مسلحانه و آشکار علویان- همانند واقعه «فخ» - به رهبری حسین بن علی حسنی- سبب هراس عباسیان از شکل‏گیری یک جریان قوی علوی گردید، فشار آنان به جریان‏های فکری مخالف، افزایش بیشتری یافت. از همین روی، امام کاظم(علیه السلام) سیاست تقیه را پیشه کردند و از هر نوع افشای اسرار و روابط با شیعیان و آشکار نمودن آیین و امور عبادی و مذهبی شیعه، جلوگیری نمودند؛ تا جایی‌که حتی گاه در احادیث منقول از حضرت، نام ایشان حذف و با عبارت «عن الرجل» نقل شده است تا از انتساب آشکار روایت به امام کاظم(ع) جلوگیری شود. امام(ع) نیز توصیه می‏کردند که اگر از شیعیان کسی به حدی از رشد عقلانی رسیده که بتواند با بردباری اسرار ولایت الهی را نگاه دارد، امامت مرا با او در میان گذارید، وگرنه چنین نکنید.

در کنار سیاست تقیه و پنهان‏کاری، امام(ع) به گسترش سازمان وکالت پرداختند تا بدین‏رو ارتباط‌های شیعیان با امام(ع) گسسته نشود. دلیل روشن بر گستردگی و افزایش فعالیت سازمان وکالت در عصر امام کاظم(ع) افزایش وجوهاتی است که شیعیان پرداخت می‏کردند؛ چنان‌که گزارش‏های فراوانی از توزیع اموال و وجوه زیاد امام(ع) بین شیعیان و مستمندان مسلمان حکایت دارد. امام(ع) وکلایی در شهرهای مختلف عراق، حجاز و ایران داشتن.

امام موسی بن جعفر(ع) همان راه و روشی را ادامه داد که امام صادق(ع) درروبرو شدن با اجتماع، بر محور عمل و برنامه ریزی اتخاذ کرده بود. این محورها عبارتند از:
محور اول: برنامه ریزی فکری و آگاهی دادن عقیدتی و چاره اندیشی در روبرو شدن با عقاید منحرف و انگیزه ها و واپس گرائیهای شعوبی و نژاد پرستی و عقاید مختلف دینی.
از خطرناکترین این تبلیغات زهر آگین، تبلیغ افکار الحادی و کفرآمیز بود که تزریق زهر آن فعالیت و گسترش در دلهای نوجوانان مسلمان سرازیر شده بود. موضع امام موسی کاظم(ع) دربرابر این تبلیغات، آن بود که با دلایل استوار در برابر آن بایستد و با پوچی و بی مایگی آن به معارضه برخیزد و دوری آنرا از منطق و واقعیت توضیح دهد و عیوب آن را بازگوید تا آنجا که گروهی انبوه از پیروان آن عقاید به اشتباه خود و فساد خط مشی اتخاذی خویش اعتراف کردند و به این جهت جنبش امام درخشندگی یافت و قدرت علمی آن حرکت منتشر گردید و به گوشها رسید. چندان که گروهی بزرگ از مسلمانان آن را پذیرفتند و این امر برای مسئولان حکومت سنگین بود بنابراین با آنان با شدت و فشار شکنجه رفتار کردند و در زمینه های عقیدتی مانع از گفتگو آنان می شدند .

گروهی کثیری از بزرگان دانشمندان و راویان حدیث، از کسانی که در دانشگاه بزرگ امام صادق (ع) تحصیل می کردند، هنگام اقامت ایشان در یثرب، پیرامون امام موسی کاظم(ع) گرد آمدندو ایشان با توانائی و نیروی بسیار، برفقه اسلامی، آراء و عقاید خردمندانه درفقه اسلامی ابراز کردند. مجموعه های بسیار از احکام اسلامی به آن حضرت منسوب است که درباب حدیث وفقه تدوین شده است و دانشمندان و راویان حدیث همواره با آن افاضات علمی، همدم بودند و احادیث و گفتگوها و فتواهای او را ثبت می نمودند.
سید بن طاووس چنین روایت کرده است که یاران و نزدیکان امام کاظم (ع) درمجلس او حاضر می شدند و لوحه های آبنوس درآستین ها داشتند. هرگاه ایشان (ع) کلمه ای می گفت یا درموردی فتوی می داد، به ثبت آن مبادرت می کردند.
آن دانشمندان همه انواع علوم را با توجه به گوناگونی و وسعت آن از او نقل کرده اند. کوششهای علمی حضرت همه مراکز اسلامی را فراگرفته بود و دانشمندان نسلی پس از نسلی، عطایای علمی او را نقل کرده اند.
محور دوم: نظارت مستقیم برپایگاههای توده ای و طرفداران و پیروان خود وهماهنگی با آنها درپیش گرفتن مواضع منفی در برابر حکومت، به منظور ناتوان کردن حکومت از نظر سیاسی و بریدن از آن و حرام کردن تماس با آن به منظور آماده کردن زمینه های سقوط آن حکومت و نابود کردن آن از نظر سیاسی.
چیزی که امام (ع) را دلیر ساخت تا چنین موضع استواری داشته باشد، دگرگونی آشکار گستردگی و انتشار پایگاههای مردمی ایشان بود.
این مطلب با جنبش امام(ع) و با فعالیتهای منفی او نسبت به حکومت منحرف عباسیان و فراخواندن او درحرام دانستن یاری با حکومت، در هر زمینه از زمینه ها، هماهنگ شده بود. این موضع امام درگفتگوی وی با یکی از اصحاب، (صفوان) آشکار می گردد:
ای صفوان همه چیز تو پسندیده است جز یک چیز.

فدایت شوم، آن چیست؟

-کرایه دادن شترهایت به این ستمکار – یعنی هارون.

-به خدا سوگند آنها را از جهت تکبر و خودخواهی و یا شکار وسرگرمی کرایه نداده ام، بلکه برای این راه – راه مکه- کرایه داده ام و خود همراهی با شتران را برعهده نمی گیرم بلکه غلامان خود را با آنان می فرستم.

امام (ع) به او گفت:
ای صفوان آیا کرایه ات برعهده آنان است؟

-آری فدایت گردم.

آیا دوست می داری زنده بمانند تا کرایه تو را بپردازند.

-آری.

-پس فرمود: هرکس بقای آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هرکس از آنان باشد وارد آتش گردد.

امام نارضایتی و خشم خود را از حکومت هارون، پیاپی ابراز می فرمود و همکاری با آنان را درهر صورت و شکل که باشد حرام می دانست و اعتماد و تکیه بر آن را منع می کرد و با این سخن که فرمود:
به آنان که ستمکارند تکیه مکنید که گرفتار دوزخ می گردید، مردم را از تماس با ستمکاران باز می داشت و تمایل به آنان را بر مسلمانان حرام کرد.
و ترک کردن آنان را ضروری دانست. حتی اگر تماس با آنان به علت بعضی مصلحتهای شخصی بوده باشد.
آن حضرت یاران خویش را از شرکت کردن در سلک حکومت هارون یا پذیرفتن هرگونه مسئولیت و وظیفه دولتی برحذر میداشت و به زیادبن ابی اسلمه فرمود:
«ای زیاد، اگر از پرتگاهی بلند فروافتم و پاره پاره گردم بیشتر دوست می دارم تا برای آنان کاری انجام دهم و یا بر بساط کسی از آنان پای گذارم».
اما امام(ع)، علی بن یقطین یکی از بزرگ یاران خویش را ازین فرمان استثناء کرد و اجازه داد تا منصب وزارت را در روزگار هارون عهده دار گردد و پیش از او، منصب زمامداری را در ایام مهدی بپذیرد. او نزد امام موسی(ع) رفت و از او اجازه خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترک کند. اما امام(ع) او را ازین کار بازداشت. و به او گفت «چنین مکن، ما به تو آموخته شده ایم و برادران تو به سبب تو عزت دارند و به تو افتخار می کنند. شاید به یاری خدا بتوانی شکسته ای را درمان کنی و دست بینوائی را بگیری یا بدست تو مخالفان خدا درهم شکنند. ای علی، کفاره و تاوان شما، خوبی کردن به برادرانتان است. یک مورد را برای من تضمین کن، سه مورد را برایت تضمین می کنم. نزد من ضامن شو که هر یک از دوستان ما را دیدی نیاز او را برآوری و او را گرامی داری و من ضامن می شوم که هرگز سقف زندانی به تو سایه نیفکند و دم هیچ شمشیر به تو نرسد و هرگز فقر به سرای تو پای نگذارد.
ای علی، هرکس مؤمنی را شاد سازد، اول خدای را و دوم پیامبر را و در مرحله سوم ما را شاد کرده است
محور سوم: موضوع آشکار و صریح در احتجاج با کسیکه زمامدار حکومت بود به اینکه خلافت حق آن حضرت است نه دیگری و بر همه مسلمانان در احراز این مقام برتری دارد.
مناظره او(ع) با هارون الرشید در مرقد نبی اکرم(ص) و در برابر توده ای عظیم از اشراف و فرماندهان ارتش و کارمندان عالیرتبه دولت اتفاق افتاد. هارون روی به ضریح مقدس به رسول اکرم(ص) چهره سود و چنین سلام گفت: «درود بر تو ای پسر عم»! و به انتساب خود به نبی اکرم افتخار می کرد. آنگاه امام که حاضر بود، بر نبی اکرم درود فرستاد و گفت: «سلام بر تو باد ای پدر».
هارون رشید از این سخن ناراحت شد زیرا امام(ع) در آن فخر و مجد بر او پیشی گرفته بود. پس با آهنگی لبریز از کینه و خشم به او گفت: «چرا گفتی که تو از ما به رسول الله(ص) نزدیکتری؟. و امام پاسخی تند به او داد و گفت: «اگر رسول الله زنده می شد و از تو دخترت را خواستکاری می فرمود، آیا او را اجابت می کردی؟ هارون گفت: سبحان الله و به این کار بر عرب و عجم فخر می کردم.
امام گفت: اما او دختر مرا خواستکاری نمی کرد و من دختر به او نمی دادم زیرا او پدر ما است نه پدر شما. و به این علت ما به او نزدیکتریم.
هارون که این دلیل او را از پای درآورد، به منطق ناتوانان پناه برد و به دستگیری امام(ع) فرمان داد و او را زندانی کرد.
موضع امام(ع) در برابر هارون، آشکار و روشن بود. امام(ع) در یکی از کاخهای استوار و زیبای هارون که مانند آن در بغداد و جای دیگر نبود، وارد شد. هارون سرمست از قدرت گفت: این سرا چگونه است؟
امام بی واهمه و بی اعتنا از قدرت و جبروت او گفت: این سرای فاسقان است. خدای تعالی فرماید:
»ساصرف عن ایاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق و ان یروا کل آیه لایومنوا بها و ان یروا سبیل الرشد لایتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا؛(هود/ ۱۱۳) کسانی را که در روی زمین، بی شایستگی، برخلاف حق گردن می فرازند از آیات خود روی گردان میکنم. هرچند همه آیات را می بینند، به آن ایمان نمی آورند و اگر راه رشد را ببینند آن راه را برنمی گزینند و اگر راه گمراهی را مشاهده کنند آنرا انتخاب می کنند».
هاررون از خشم لرزید و موجی از تشویش او را فرا گرفت. آنگاه به امام گفت: خانه از آن کیست؟
این سرا شیعه ما را مجال است و دیگران را فتنه.

چرا صاحبخانه آنرا باز پس نمی گیرد؟

خانه را آباد ازو گرفتند و تا آباد نگردد آنرا پس نمی گیرد.

شیعیان تو کجایند؟ و در اینجا امام(ع) سخن حق تعالی را قرائت کرد:
«لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکین حتی تأتیهم البینه؛ (بینه/1) کافران از اهل کتاب و مشرکان جدا نبودند تا برای آنان از جانب خدای بینه ای آمد».
هارون را خشم فرا گرفت و گفت آیا ما کافریم؟
   نه، اما چنانکه خدای تعالی فرماید:
«الذین بدلوا نعمه الله کفراً و احلوا قومهم دارالبوار؛ (ابراهیم/27-28)آنان که نعمت خدای را به کفر تبدیل کردند و پیروان خود را در سرای هلاکت جای دادند».
و اینچنین امام آشکار کرد که هارون منصب خلافت را غصب کرده و سلطنت و حکومت را، دزدیده است. این مطلب خشم هارون را بر او(ع) برانگیخت و به هنگامی که شنید امام او را به مبارزه می طلبد و در موضعی است که در آن نرمش نیست، در سخن خود با امام(ع) به خشونت پرداخت.
و در هنگامی دیگر، وقتی هارون از امام(ع) راجع به فدک پرسید تا آنرا به او باز پس دهد، امام(ع) از باز پس گرفتن خودداری فرمود مگر اینکه حدود آنرا نیز بازپس دهند.
رشید پرسید: حدود آن چیست؟
امام(ع) گفت: اگر حدود آنرا بگویم آنرا پس نخواهی داد.
هارون پای فشرد تا حدود آنرا برای او معلوم دارد و امام(ع) چاره ای ندید جز آنکه مرزهای فدک را تعیین کند و گفت:
«مرز نخستین عدن است» وقتی هارون این سخن را شنید چهره اش برافروخت. امام(ع) همچنان به سخن ادامه داد: «مرز دوم سمرقند» رنگ هارون به تیرگی گرائید و خشمی بیکران او را فرا گرفت. اما امام(ع) گفتار خود را پی گرفت و فرمود: «مرز سوم افریقا» رنگ هارون سیاه شد و با آوائی که خشم از آن می بارید گفت: «هیه» و امام، حد آخر را بیان فرمود و گفت: «از ساحل دریا تا ارمنستان».
رشید خویشتنداری از دست بداد و گفت:
 -  آنوقت برای ما چیزی باقی نمی ماند.
«میدانستم که تو آنرا بازپس نخواهی داد».

در پایان باید گفت: شیوه های مبارزه سیاسی امام به موارد ذکر شده خلاصه نمی شود، بلکه امام در قالب دعا، موعظه و حتی زندان رفتن به مبارزه با حاکمان عباسی پرداخت و سرانجام حکومت، آن امام بزرگوار را به شهادت رساند.

شهید مطهری (ره) بعد از ذکر عوامل و علل به شهادت رساندن امام کاظم (ع) می نویسد: خلفا می دیدند که امامان را از هیچ راهی و به هیچ وجهی نمی توانند وادار به تمکین بکنند، به همین دلیل بهترین راه و آسان ترین راه را شهادت آن بزرگواران می دانستند، با این که متوجه بودند که شهید کردن ائمه چقدر برایشان گران تمام می شود.

منبع:     

http://kazem.ommolketab.ir/

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/

http://montazer.ir/content/

https://www.mehrnews.com/news/

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید