داستان ولادت و مراسم نامگذاری
و اما داستان ولادت به گونه ای که در روایات شیخ صدوق(ره)در امالی و علل و عیون اخبار الرضا(ع)و روایات دیگر محدثین شیعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد(ع) روایت شده این گونه است که فرمود:
چون فاطمه(س)فرزندش حسن را به دنیا آورد، به پدرش علی(ع)عرض کرد: نامی برای او بگذار، علی(ع)فرمود: من چنان نیستم که در مورد نامگذاری او به رسول خدا پیشی گرفته و سبقت جویم.در این وقت رسول خدا(ص)بیامد، و آن کودک را در پارچه زردی پیچیده، به نزد آن حضرت بردند.حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم که او را در پارچه زردنپیچید؟سپس آن پارچه را به کناری افکند و پارچه سفیدی گرفته و کودک را در آن پیچید، آنگاه رو به علی(ع)کرده فرمود: آیا او را نامگذاری کرده ای؟
عرض کرد: من در نامگذاری وی به شما پیشی نمی گرفتم!
رسول خدا(ص)فرمود: من هم در نامگذاری وی بر خدا سبقت نمی جویم!
در این وقت خدای تبارک و تعالی به جبرئیل وحی فرمود که برای محمد پسری متولد شده، به نزد وی برو و سلامش برسان و تبریک و تهنیت گوی و به وی بگو: براستی که علی نزد تو به منزله هارون است از موسی، پس او را به نام پسر هارون نام بنه!
جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوی خدای تعالی به وی تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خدای تبارک و تعالی تو را مامور کرده که او را به نام پسر هارون نام بگذاری. رسول خدا(ص)پرسید: نام پسر هارون چیست؟عرض کرد: «شبر».فرمود: زبان من عربی است؟ عرض کرد: نامش را«حسن »بگذار، و رسول خدا(ص)او را حسن نامید... (بحار الانوار، ج 43، ص 238، و به همین مضمون روایات بسیاری در کتب اهل سنت نقل شده که بیشتر آنها در ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 492)
ذکر امام در قرآن
ذکر امام حسن علیه السلام در قرآن : قرآن مجید مشتمل است بر یادکردی از شخصیتها، از خوبان یا از بدان، لیکن این یادکرد گاهی همراه با ذکر نام است(همانند آنچه درباره موسی و فرعون ذکر شده است) و گاه فقط با توصیف، و بدون ذکر نام.( همانند آنچه درباره امام علی علیهالسلام نازل شده است.) درباره امام حسن علیه السلام نیز آیاتی به صورت توصیف و بدون ذکر نام نازل شده است؛ همانند آیه تطهیر ، آیه ذوی القربی و آیه اولی الامر.
رابطه امام حسن علیه السلام و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم : امام حسن علیه السلام بیشتر از هفت سال با رسول خدا زندگی نکرد، ولی در همین مدت به شدت مورد عنایت آن حضرت بود و استفادههای علمی و تربیتی فراوانی برد. محبت رسول خدا به امام حسن بسیار فراوان بوده و آن حضرت، گاهی نوهاش را در کارهای بزرگی همانند بیعت رضوان و مباهله با نصارای نجران هم شرکت میداده است. رسول خدا دربارهی او تعریف و تمجیدهای فراوانی نموده است که امام بعدها به مناسبتهای مختلف، از آنها برای معرفی شخصیت الهی خویش سود جست.
امام حسن و فاطمه زهرا سلام الله علیها امام حسن علیه السلام با مادر خود، فاطمهی اطهر، رابطهای عمیق و متعالی داشت. فاطمه گاه با فرزندش بازیهای کودکانه میکرد و گاه با ملاطفت مادرانه او را به عبادات مستحب تشویق مینمود. حسن نیز گزارش سخنان رسول خدا را پیش از هر کس، از مسجد به مادر میرساند و گاه در عبادت مادر دقت میکرد و از آن درسها میگرفت.
این ارتباط صمیمی در اواخر عمر مادر اوج گرفت؛ تا آنجا که این دو به همراه هم و با تن و قلبی آزرده به زیارت قبر رسول الله و بقیع میرفتند و شگفت آن که این رابطه پس از ارتحال مادر نیز باقی ماند؛ به طوری که فاطمه پس از وفات دستهای مجروح خویش را از کفن بیرون آورد و حسنش را در آغوش کشید. امام حسن نیز سالها بعد در حضور دشمنانی همانند معاویه و مغیره بن شعبه مصیبت مضروب شدن مادر را یادآور شد.
امام حسن در دوران پیش از خلافت پدر : از این دوران اطلاع زیادی در دست نیست. فقط این مقدار مسلم است که امام علیه السلام در خدمت پدر بوده است؛ گاه از روی دلسوزی در تأمین رفاه پدر میکوشیده و گاه همراه او در برخی فعالیتهای اجتماعی شرکت میکرده است( همانند شرکت در شورای شش نفره ی تعیین خلیفه پس از عمر و شرکت در بدرقه ابوذر به هنگام تبعید)، و گاه پارهای مأموریتهای مهم را از طرف پدر عهدهدار بوده است (همانند آبرسانی به منزل عثمان در حال محاصره.) سیاستهای عملی امام حسن علیه السلام کاملاً هماهنگ با پدر است، لذا همانند او در هیچیک از جنگها و فتوحات پس از رسول خدا در تمام این دورهی 25 ساله شرکت ننموده است.
صورت و شمایل امام
امام حسن علیه السلام به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از همه شبیهتر بود. زیبایی بینظیری داشت.رنگش سفید بود و اندکی متمایل به سرخ، چشمانش درشت و سیاه، و محاسنش انبوه. جثهای قوی، تنومند و چهارشانه داشت. مویش مجعد (فردار) و قامتش متوسط بود.
سیرت و فضائل و مناقب امام : شمارش مناقب هیچیک از اهل بیت عصمت علیهم السلام ممکن نیست. در زیارت جامعه خطاب به آنان میگوییم: « سروران من! ستایش شما را شماره نتوانم کرد و به آنچه در شأن شماست نتوانم رسید و به اندازه و قدرتان وصف نتوانم گفت.»
امام حسن علیه السلام نه تنها از این خطاب مستثنی نیست بلکه به خصائصی از قبیل« سبط اکبر» بودن نیز برخوردار است.
حلم بیپایان، علم فراوان، جود و عبادت، زهد و بلاغت، تواضع و شجاعت آن حضرت، نه دوست بلکه دشمن را به اعتراف و اعجاب واداشته است؛ و فضیلت و افتخار، آن است که دشمن به آن گواهی دهد.
معجزات امام : از معجزات آن حضرت جز اندکی در تاریخ نقل نشده است( همانند اینکه پدر را پس از شهادتش به صورت زنده به گروهی نشان داد.) و نیز نمونههایی از استجابت دعا و نفرینهای آن حضرت (همانند رطب دادن نخلی خشکیده به دعای او.) ولی اکثر معجزات و کرامات حضرت در اخبار از غیب و پیشگوییها تجلّی کرده است.
شمه ای از اخلاق و فضائل امام حسن مجتبی(ع)
چه کسی پای این حیوان را شکسته است؟». غلام گفت: «من شکسته ام». حضرت فرمود: «چرا چنین کردی؟» گفت: «برای این که تو را ناراحت کنم». امام با تبسّمی دلنشین فرمود: «ولی من در عوض، تو را خشنود می کنم و غلام را آزاد کرد
مهربانی و مهرورزی
مهربانی با بندگان خدا از ویژگی های بارز امام مجتبی(علیه السلام) بود. اَنس می گوید: روزی در محضر امام بودم که یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن گل را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی به او فرمود: «برو، تو آزادی!» من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: «ای فرزند رسول خدا! این کنیز تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد. آن گاه شما او را آزاد می کنید؟!» امام در پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است هرکس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید». (نساء/ 86) سپس فرمود: «پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود».1
امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ می گفت. حتی پاسخ او در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود. هم چنان که نوشته اند، امام گوسفند زیبایی داشت که به او علاقه نشان می داد. روزی دید گوسفند در گوشه ای افتاده و ناله می کند. جلوتر رفت و دید که پای آن را شکسته اند. امام از غلامش پرسید:
«چه کسی پای این حیوان را شکسته است؟». غلام گفت: «من شکسته ام». حضرت فرمود: «چرا چنین کردی؟» گفت: «برای این که تو را ناراحت کنم». امام با تبسّمی دلنشین فرمود: «ولی من در عوض، تو را خشنود می کنم و غلام را آزاد کرد».2
هم چنین آورده اند، روزی امام مشغول غذا خوردن بودند که سگی آمد و برابر حضرت ایستاد. حضرت هر لقمه ای که می خوردند، یک لقمه نیز جلوی آن می انداختند. مردی گفت: «یا بن رسول الله! اجازه دهید این حیوان را دور کنم». امام فرمود: «نه، رهایش کنید! من از خدا شرم می کنم که جانداری به غذا خوردن من نگاه کند و من به او غذا ندهم».3
ایثار و گذشت
امام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ظلم و ستم دیگران چشم پوشی می کرد. بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می شد.
نوشته اند در همسایگی امام، خانواده ای یهودی می زیستند. دیوار خانه یهودی شکافی پیدا کرده بود و رطوبت نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشت تا این که روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه امام آمد و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس گردد. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد امام آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از این که در این مدت، امام سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد.
امام برای این که او بیش تر شرمنده نشود فرمود: «از جدم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که به همسایه مهربانی کنید». یهودی با دیدن گذشت و چشم پوشی و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش رفت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام در آورد.4
هم چنین داستان مشهوری است که درباره گذشت امام از بی ادبی مردی شامی است که مرد با دیدن آن همه گذشت و مهربانی، گزیری جز اشک شرمساری ندیده و از آن پس، از بهترین دوستداران آن خاندان گردید.5
گستره گذشت و مهرورزی امام، آن قدر پردامنه بود که قاتل او را هم در برگرفت. چنان که «عمر بن اسحاق» می گوید: من و حسین(علیه السلام) در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی(علیه السلام) بودیم که فرمود: «بارها به من زهر داده اند، ولی این بار تفاوت می کند؛ زیرا این بار جگرم را قطعه قطعه کرده است». حسین(علیه السلام) با ناراحتی پرسید: «چه کسی شما را زهر داده است؟» فرمود: «از او چه می خواهی؟ می خواهی او را بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می دانم، خشم و عذاب خداوند بیش تر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که به خاطر من، بی گناهی گرفتار شود».6
میهمان نوازی
امام همواره در پذیرایی از میهمان تلاش جدی می کرد. گاه از اشخاصی پذیرایی می کرد که حتی آنان را نمی شناخت. به ویژه، به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت. آنان را به خانه خود می برد و به گرمی پذیرایی می کرد و به آن ها لباس و مال می بخشید.7
در سفری که امام حسن(علیه السلام) به همراه امام حسین(علیه السلام) و عبدالله بن جعفر به حج می رفتند، شتری که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آن ها در میانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در این هنگام، متوجه خیمه ای شدند که در آن پیرزنی تنها زندگی می کرد. از او آب و غذا خواستند. پیرزن نیز که انسان مهربان و میهمان نوازی بود، تنها گوسفندی را که داشت دوشید و گفت:
«برای غذا نیز آن را ذبح کنید تا برای شما غذایی آماده کنم». امام نیز آن گوسفند را ذبح نمود و زن، از آن، غذایی برای ایشان درست کرد. آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا، از آن زن تشکر کردند و گفتند: «ما افرادی از قریش هستیم که به حج می رویم. اگر به مدینه آمدی نزد ما بیا تا میهمان نوازی ات را جبران کنیم.»
سپس از زن خداحافظی کردند و به راه خویش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خیمه اش آمد و او داستان میهمانی را برایش بازگفت. مرد خشمگین شد و گفت: «چگونه در این برهوت، تنها گوسفندی را که همه دارایی مان بود برای کسانی که نمی شناختی کشتی؟» مدت ها از این جریان گذشت تا این که بادیه نشینان به جهت فقر و خشک سالی به مدینه سرازیر شدند.
آن زن نیز به همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین روزها، امام مجتبی(علیه السلام) همان پیرزن را در کوچه دید و فرمود: «ای کنیز خدا! آیا مرا می شناسی». گفت: «نه»، فرمود: «من همان کسی هستم که مدت ها پیش به همراه دو نفر در خیمه توشدیم. نامم حسن بن علی(علیه السلام) است». پیرزن خوشحال شد و عرض کرد: «پدر و مادرم به فدای تو باد!» امام به پاس فداکاری و پذیرایی او، هزار گوسفند و هزار دینار طلا به او بخشید و او را نزد برادرش حسین(علیه السلام) فرستاد. او نیز همان مقدار به او گوسفند و دینار طلا بخشید و وی را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نیز به پیروی از پیشوایان خود، همان مقدار را به آن پیرزن بخشید.8
حضرت با این سپاس گزاری، هم از میهمان غریبی پذیرایی کرد و هم جایگاه و ارزش میزبانی او را به جهت عمل نیکویش، پاس داشت. بارها درباره فقیرانی که از ایشان پذیرایی کرده بودند می فرمود:
«فضیلت با آنان است. اگر چه پذیرایی شان اندک است و مالی ندارند، ولی برترند، زیرا آنان غیر از آن چه که ما را به آن پذیرایی می کنند چیز دیگری ندارند و از همه چیز خود گذشته اند، ولی ما بیش از آن چه پیش میهمان می گذاریم اموال داریم».9
بردباری و شکیبایی در برخوردها
از سخت ترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی(علیه السلام)، دوران پس از صلح با معاویه بود. ایشان سختی این سال های ستم را با بردباری وصف ناشدنی اش سپری می کرد. در این سال ها، ایشان از غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده می شنید و زخم خدنگ بی وفایی می خورد. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار، برایشان به سختی می گذشت. ناسزا گفتن به علی(علیه السلام)، شیوه سخن رانان شهر شده بود. هرگاه امام را می دیدند می گفتند: «السّلامُ عَلَیک یا مُذِلَّ المُومنین؛ سلام بر تو ای خوارکننده مؤمنان».10
در حضور ایشان، زبان به هتک و دشنام علی(علیه السلام) می گشودند و امام با بردباری و مظلومیت بسیار هتاکی ها و دشنام ها را تحمل می کرد. روزی ایشان وارد مجلس معاویه شد. مجلسی شلوغ و پرازدحام بود. امام جای خالی نیافت و ناگزیز نزدیک پای معاویه که بالای منبر بود، نشست. معاویه با دشنام به علی(علیه السلام) سخنش را آغاز کرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: «من از عایشه در شگفتم که مرا در خور خلافت ندیده است و فکر می کند که این جایگاه، حق من نیست.»
سپس با حالتی تمسخرآمیز گفت: «زن را به این سخنان چه کار؟! خدا از گناهش بگذرد. آری! پدر این مرد [با اشاره به امام مجتبی (علیه السلام)[ در کار خلافت با من سرستیز داشت، خدا هم جانش را گرفت». امام(علیه السلام) فرمود: «ای معاویه! آیا از سخنان عایشه تعجب می کنی؟» معاویه گفت: «بله به خدا!» امام(علیه السلام) فرمود: «می خواهی عجیب تر از آن را برایت بگویم؟» گفت: «بگو». امام(علیه السلام) پاسخ داد: «عجیب تر از این که عایشه تو را قبول ندارد، این است که من پای منبر تو و نزد پای تو بنشینم».11
این بردباری تا جایی بود که مروان بن حکم ـ دشمن سرسخت امام ـ با حالتی اندوهگین در تشییع پیکر ایشان شرکت کرد و در پاسخ آنانی که به او می گفتند تو تا دیروز با او دشمن بودی، گفت: «او کسی بود که بردباری اش با کوه ها سنجیده نمی شد».12
بخشندگی و برآوردن نیازهای دیگران
می توان گفت که بارزترین ویژگی امام مجتبی(علیه السلام) که بهترین سرمشق برای دوستداران او است، بخشندگی بسیار و دستگیری از دیگران است. ایشان به بهانه های مختلف همه را از خوان کرم خویش بهره مند می ساخت و آن قدر بخشش می کرد تا شخص نیازمند بی نیاز می شد؛ زیرا طبق تعالیم اسلام بخشش باید به گونه ای باشد که فرهنگ تکدی گری را ریشه کن سازد و در صورت امکان شخص را از جرگه نیازمندان بیرون گرداند. روزی حضرت مشغول عبادت بود. دید فردی در کنار او نشسته است و به درگاه خدا می گوید: «خدایا! ده هزار درهم به من ارزانی دار». حضرت به خانه آمد و برای او ده هزار درهم فرستاد.13
نوشته اند شخصی از امام مجتبی(علیه السلام) کمک خواست. امام نیز به او پنجاه هزار درهم نقره و پانصد دینار طلا بخشید. آن مرد به امام عرض کرد: «اکنون باربری نیز به من بده تا این همه سکه را حمل کنم». امام(علیه السلام) نیز باربری به همراه جامه اطلس خود به او بخشید!
امام حسن مجتبی(علیه السلام) هیچ گاه سائلی را از خود نمی راند و هرگز پاسخ «نه» به نیازمندان نمی فرمود و تمامی جنبه های معنوی بخشش را در نظر می گرفت. آورده اند مردی نزد امام مجتبی(علیه السلام) آمد و ابراز نیازمندی کرد. امام برای این که کمک رو در رو نباشد و سبب شرمندگی آن مرد نگردد، فرمود: «آنچه را می خواهی در نامه ای بنویس و برای ما بفرست تا نیازت برآورده شود». آن مرد رفت و نیازهای خود را در نامه ای به امام فرستاد. حضرت نیز آن چه را خواسته بود برایش فرستاد. شخصی که در آن جا حضور داشت، به امام عرض کرد: «به راستی چه نامه پربرکتی برای آن مرد بود!» امام در پاسخ او فرمود: «برکت این کار برای من بیش تر بود که سبب شد شایستگی انجام این کار نیک را بیابم؛ زیرا بخشش راستین آن است که بدون درخواست شخص، نیازش را برآوری، ولی اگر آن چه را خواسته است، به او بدهی، در واقع قیمتی است که برای آبرویش پرداخته ای».14
امام برآوردن نیاز دیگران را در هر حالی در اولویت قرار می دادند. ابن عباس می گوید: با امام مجتبی(علیه السلام) در مسجدالحرام بودم. حضرت در آن جا معتکف و مشغول طواف بودند. نیازمندی نزد ایشان آمد و عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، به فلان شخص مقداری بدهکارم و از عهده قرض او بر نمی آیم. اگر ممکن است [مرا کمک کنید]» امام فرمود: «به صاحب این خانه [و اشاره به کعبه کرد] متأسفانه در حال حاضر، پولی در اختیار ندارم». شخص نیازمند گفت: «ای فرزند رسول خدا! پس از او بخواهید که به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهدید کرده است که اگر بدهی خود را نپردازم، مرا به زندان بیندازد». حضرت طواف خود را قطع کرد و همراه آن مرد به راه افتاد تا نزد طلبکارش بروند و از او مهلت بگیرند. ابن عباس می گوید عرض کردم: «یا بن رسول الله! گویا فراموش کرده اید که در مسجد قصد اعتکاف کرده اید». حضرت فرمود: «نه فراموش نکرده ام ؛ ولی از پدرم شنیدم که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند کسی است که نُه هزار سال روزها روزه گرفته و شب ها را به عبادت گذرانیده است».15
فروتنی
امام مانند جدش رسول الله(صلی الله علیه وآله) بدون هیچ تکبری روی زمین می نشست و با تهی دستان هم سفره می شد. روزی سواره از محلی می گذشت که دید گروهی از بینوایان روی زمین نشسته اند و مقداری نان را پیش خود گذارده اند و می خورند. وقتی امام حسن(علیه السلام) را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش خواندند. امام از مرکب خویش پیاده شد و این آیه را تلاوت کرد: «اِنّه لایُحبُ المُستَکبرین؛ خداوند خودبزرگ بینان را دوست نمی دارد.» (نحل/ 23) سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن گردید. وقتی همگی سیر شدند، امام آن ها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذیرایی نمود و به آنان پوشاک هدیه کرد.16
همواره دیگران را نیز بر خود مقدم می داشتند و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد می کردند. روزی ایشان در مکانی نشسته بود. برخاست که برود، ولی در این لحظه پیرمرد فقیری وارد شد. امام به او خوش آمد گفت و برای ادای احترام و فروتنی به او، فرمود: «ای مرد! وقتی وارد شدی که ما می خواستیم برویم. آیا به ما اجازه رفتن می دهی»؟ و مرد فقیر عرض کرد: «بله، ای پسر رسول خدا!»17
شجاعت
شجاعت، میراث ماندگار علی(علیه السلام) بود و امام مجتبی(علیه السلام) میراث دار آن بزرگوار. در کتاب های تاریخی آمده است که علی(علیه السلام) در تقویت این روحیه در کودکانش، خود به طور مستقیم دخالت می کرد. شمشیرزنی و مهارت های نظامی را از کودکی به آنان می آموخت و پشتیبانی از حق و حقیقت را به آنان درس می داد. میدان های نبرد، مکتب درس شجاعت علی(علیه السلام) به فرزندانش بود.
با آغاز خلافت علی(علیه السلام)، کشمکش ها نیز آغاز شد. نخستین فتنه، جنگ جمل بود که به بهانه خونخواهی عثمان بر پا گردید. شعله های جنگ زبانه می کشید. علی(علیه السلام) پسرش «محمد بن حنفیّه» را فراخواند و نیزه خود را به او داد و فرمود: «برو شتر عایشه را نحر کن». محمد بن حنفیّه نیزه را گرفت و حمله کرد، ولی کسانی که به سختی اطراف شتر عایشه را گرفته بودند، حمله او را دفع کردند. او چندین بار حمله کرد، ولی نمی توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را پس گرفته و به حسن(علیه السلام) داد. او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت و پس از مدتی کوتاه، بازگشت، در حالی که از نوک نیزه اش خون می ریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: «شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر(صلی الله علیه وآله) است و تو فرزند علی(علیه السلام) هستی».18
امام مجتبی(علیه السلام) در دیگر جنگ های آن دوران نیز شرکت کرده و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد. معاویه درباره دلاوری های او می گفت: «او فرزند کسی است که به هر کجا می رفت، مرگ نیز همواره به دنبالش بود (کنایه از این که نترس بود و از مرگ نمی هراسید)».19
پی نوشت ها:
1ـ المناقب، ج 4، ص 18.
2ـ حیاة امام الحسن بن علی، ج1، ص 314.
3ـ بحارالانوار، ج 43، ص 352.
4ـ تحفة الواعظین، ج 2، ص 106.
5 ـ المناقب، ج 4، ص 19.
6 ـاسدالغابة، ج 2، ص 15.
7ـ المناقب، ج 4، ص 16.
8 ـ همان، ج 4، ص 16؛ کشف الغمة، ج 2، ص 133.
9ـ بحارالانوار، ج 43، ص 253.
10ـ همان، ج 75، ص 287.
11ـ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 293.
12ـ ائمة اثناعشر، ج 1، ص 506 .
13ـ المناقب، ج 4، ص 17.
14ـ المحاسن و المساوی، ص 55 .
15ـ سفینة البحار، باب الحاء.
16ـ بحارالانوار، ج 43، ص 352.
17ـ ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 114.
18ـ المناقب، ج 4، ص 21.
19ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 73.
منابع:
http://danesh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page
http://hagh-olhaghigh.com/fa-IR/News/Detail/98.aspx
http://www.jamnews.ir/detail/News/500453
امام زین العابدین (ع) اسوه صبر و شهامت PDF چاپ نامه الکترونیک
نوشته شده توسط zebardast
چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۰۶:۱۴
زندگینامه امام زین العابدین (ع)
نام: على بن الحسین .
کنیه: ابوالحسن و ابومحمد .
القاب: زین العابدین، سید الساجدین، سجّاد، زکىّ، امین و ذوالثفنات .
به خاطر عبادت زیاد و سجدههاى طولانىِ امام زین العابدین (ع)، پینهاى در پیشانىاش بسته بود. از این رو، به وى «ذوالثفنات» لقب دادند .
منصب: معصوم ششم و امام چهارم شیعیان .
تاریخ ولادت: نیمه جمادى الثانى سال 38 .
در مورد تاریخ ولادت آن حضرت، اختلاف است. غیر از تاریخ مزبور، مورخان روز و ماه ولادت آن حضرت را، پنجم شعبان یا نیمه جمادى الاولى یا هفتم شعبان و یا نهم شعبان ذکر کردهاند. در مورد سال ولادت آن حضرت نیز برخى سال 37 و برخى سال 36 هجرى را ثبت کردهاند.
امام زین العابدین (ع) دو سال پیش از شهادت امیر المؤمنین، على بن ابىطالب(ع) چشم به جهان گشود.
محل تولد:مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى). برخى مورّخان گفته اند که محل تولد آن حضرت در کوفه بوده است؛ زیرا در آن هنگام، همه افراد خانواده امام على (ع) در کوفه به سر مىبردند.
نسب پدرى: امام حسین بن على بن ابىطالب (ع).
نام مادر: شهربانو، یا شاه زنان، دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه از سلسلهساسانیان در ایران که در زمان خلافت امام على (ع) (و به قولى در عصر خلافت عمر یا عثمان) به اسارت مسلمانان در آمده و با اختیار خویش، همسرىِ امامحسین (ع) را پذیرفت. این بانوى بزرگ در ایام نوزادى امام زین العابدین(ع) درگذشت.
مدت امامت: از زمان شهادت پدر بزرگوارش امام حسین (ع)، در محرم سال 61 تا محرم سال 95 هجرى، به مدت 34 سال.
تاریخ و سبب شهادت: دوازدهم (یا هیجدهم یا بیست و پنجم) محرم سال 95 (یا 94) هجرى، در سن 55 سالگى، به خاطر زهرى که ولید بن عبدالملک به آن حضرت خورانید.
محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه مشرفه، در جوار قبر عمویش، امام حسن مجتبى (ع).
هم اکنون قبور مشرفه چهار امام معصوم(ع)، امام حسن مجتبى(ع)، امام زینالعابدین(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در کنار هم مىباشد.
همسران: فاطمه، دختر امام حسن مجتبى و چند ام ولد.
فرزندان:
الف) پسران: 1. امام محمد باقر (ع). 2. زید شهید. 3. عبدالله باهر. 4. عمر أشرف. 5. حسین اکبر. 6. عبدالرحمن. 7. عبید الله. 8. سلیمان. 9. حسن. 10. حسین اصغر. 11. علىاصغر. 12. محمد اصغر.
ب) دختران 1. خدیجه. 2. فاطمه. 3. علیّه. 4. ام کلثوم.
شخصیت علمی امام سجاد علیه السلام
علم و دانش به عنوان یکی از مهمترین ملاکهای ارزش گذاری انسانهاست و به فرموده خداوند، انسان به واسطه برخورداری از علم، نسبت به دیگران برتری دارد: «یرفع ا... الذین آمنوا و الذین اوتوالعلم درجات»(1)؛ «خداوند از میان شما انسانها، کسانی را که دارای ایمان هستند و نیز آنان را که علم و دانش به آنها عطا شده، برتری می بخشد.»
طبق عقاید شیعه، امامان معصوم(ع) به عنوان برگزیدگان الهی، که بعد از پیامبر(ص) عهده دار هدایت و رهبری مسلمانان هستند، در درجه عالی علم قرار دارند؛ زیرا علم و دانش آنها همچون علم و دانش انبیا، مستند به تعلیم الهی است.
امام سجاد(ع) در این باره می فرمایند: «... ما برگزیدگان خدا و اوصیای پیامبریم و از هر فرد دیگری به قرآن و دین سزاوارتر. در مراتب عالی علم قرار داریم و علوم همه انبیا نزد ما به ودیعت نهاده شده است.»(2)
هر چند بنا به فرموده امام سجاد(ع)، علوم همه انبیا نزد آنهاست اما برخی ائمه چون امام سجاد(ع) به خاطر وجود حاکمان جور و وضعیت خفقان و کم شدن رابطه مردم با امام و... کمتر فرصت یافته اند علم خود را در مجامع علمی و در مسند استادی، به شاگردان خود ابلاغ نمایند.
به هنگام رحلت امام سجاد(ع)، زمانی که آن حضرت در بستر بیماری قرار داشتند، گروهی از شیعیان برای عیادت ایشان به حضور می رسیدند، امام سجاد(ع) در حضور آن جمع رو به جانب فرزندش باقرالعلوم کرد و فرمود: «این صندوق را نزد خود حفظ کن. در این صندوق، طلا و نقره ذخیره نشده بلکه در آن مجموعه ای از دانشهاست.»(3)
بنابراین، علوم و معارف دین(فقه، تفسیر، عقاید، اخلاق و...) که توسط امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به مردم ابلاغ می شد، علوم و مطالبی بود که نزد امام سجاد(ع) وجود داشت و توسط آن حضرت به امامان بعدی منتقل گردید.
دانش و فضایل امام سجاد(ع) چیزی نبود که فقط دوستان و شیعیانش بدان معتقد باشند، بلکه حتی منکران مقام ولایت و نیز معاندان خاندان رسالت در مواردی ناگزیر سر تعظیم در برابر کمالات ایشان فرود می آوردند، چنان که عبدالملک مروان در پاسخ نامه امپراتور روم درماند و چاره را در آن دید که نظر امام سجاد(ع) را درباره آن جویا شود و پاسخ آن حضرت را به امپراتور روم بنویسد.(4)
علم و دانش امام سجاد(ع)- همان طور که ذکر شد- در عالی ترین درجات قرار داشت. لیکن، در بعد فقهی نمود بیشتری از خود نشان می داد، زیرا در عصر امام(ع) فقهای متعددی حضور داشتند؛ اما مقام فقهی امام(ع) به حدی بارز بود که ابن جوزی، عنوان «سیدالفقها» را به آن حضرت می دهد و از بسیاری نقل می کند که: «ما رأینا أفقه من علی بن الحسین(علیهم السلام)»؛ «در میان فقها، داناتر و فقیه تر از امام سجاد(ع) نیافتیم.»(5)
زهری می گوید: به حضور علی بن الحسین(ع) رسیدم. آن حضرت از من پرسید: «گفتگوی شما با اصحاب چه بود؟» گفتم: بحث ما درباره روزه های واجب بود. نظر من و اصحابم بر این بود که ما جز روزه ماه مبارک رمضان، روزه واجب دیگری نداریم. امام(ع) فرمود: «چنین نیست که پنداشته اید. روزه چهل قسم دارد...» سپس امام سجاد(ع) به شرح و تفصیل آن پرداخت و در هر مورد به آیه ای از آیات قرآن استشهاد می نمود و در پایان به نظریات مختلف هر یک از فقهای عامه در آن مسایل، اشاره می فرمود.(6)
امام سجاد(ع) تنها مرجع فقهی شیعیان نبود؛ بلکه فقهای عامه نیز در بسیاری از مسایل خود، به ایشان مراجعه می کردند، چنان که «زهری» برای دانستن حکم قتل غیرعمد در صورتی که مقتول برده باشد، به امام سجاد(ع) مراجعه کرده و حکم را از وی دریافت داشته است.(7)
علاوه بر علوم بشری و معارف دینی، ائمه معصوم(ع) از اسرار و علومی برخوردار بودند که از دیگران مخفی می داشتند و جز به برخی از اصحاب مخلص و بسیار نزدیک خویش آنها را اظهار نمی کردند.
چنان که امام صادق(ع) می فرمایند: «به خدا سوگند. نزد ما سری از اسرار الهی و علمی از علوم الهی است و مأموریت داریم که آن را تبلیغ کنیم و به خلق برسانیم. ما وظیفه خویش را انجام دادیم، ولی موضعی مناسب و تحمل کننده ای لایق برای آن اسرار و معارف نیافتیم.»(8)
اشعاری هم به امام سجاد(ع) نسبت داده شده است که همین معنا را می رساند.(9)
ائمه(ع) که معدن علوم مختلف بودند، دانش خود را به شاگردان خویش منتقل می ساختند، زیرا یکی از فلسفه های وجودی آنها «تربیت» است.
امام سجاد(ع) در یکی از دشوارترین دورانها، امامت امت را برعهده داشتند، اما انبوه مشکلات و دشواریها و نابسامانیهای سیاسی- اجتماعی که در فتنه عبدا... بن زبیر و سختگیریهای وی بر بنی هاشم و نیز هجوم مسلم بن عقبه به مدینه و... رخ داد، سبب گردید تا امام(ع) به طور کلی از تربیت و تعلیم شاگردان بازمانده و روح تشنه امت را از معارف ناب الهی خویش محروم سازد. امام در همان شرایط بحرانی، شاگردانی را پرورش داد که با توجه به شرایط آن حضرت، شمارشان اندک نیست.(10)
شیخ طوسی در کتاب «رجال» خود، 170 تن از شاگردان امام را نام برده است، از جمله سعد بن مسیب. امام چهارم(ع) خود درباره سعید بن مسیب می فرمود: سعید به آثار گذشته از همه مردم داناتر است و در روزگار خود، فهمش از همه بیشتر.(11) از جمله شاگردان دیگر امام سجاد(ع)، ابوحمزه ثمالی است.
امام هشتم(ع) درباره وی فرموده است: «ابوحمزه در زمان خویش همچون سلمان بود در زمان پیامبر(ص).»(12)
در روایتی از امام صادق(ع) سه نفر از اصحاب امام سجاد(ع) را آشناترین چهره در میان اصحاب آن حضرت دانسته است: ابوخالد الکابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم.(13)
علاوه بر مباحث ذکر شده، آثار کتبی امام سجاد(ع) نیز مورد توجه است که مهمترین آنها «صحیفه کامله سجادیه» و «رسالة الحقوق» است.
توجه به دعا و یاری خواستن از خدا و خواندن خداوند به هنگام مشکلات و نیازمندیها، انگیزه فطری دارد و به همین جهت هنگامی که دست آدمی از همه وسیله ها کوتاه می شود و راه ها را بر روی خود بسته می یابد، خود به خود دست به سوی قدرت برتر و رحمت گسترده خدا برمی دارد و او را می خواند و از او می خواهد و به راستی نیز وجدان بدین وسیله در توفان هر مشکلی آرامش می یابد و اضطراب و نگرانی کاهش می یابد و روان، تکیه گاه محکمی پیدا می کند. دانشمندان و روان شناسان می دانند که دعا بهترین غذای روح و نشاط بخش جانهای خسته است. دعا، دردهای درون را تسکین می دهد و از فشار مصائب می کاهد...
دانشمند بزرگ اهل تسنن و صاحب تفسیر «الجواهر»، هنگامی که از حوزه علمیه قم یک نسخه از صحیفه سجادیه برای او ارسال شد و با این کتاب ارجمند مواجه گردید، درباره آن نوشت: کتاب را با دست تکریم گرفتم و آن را کتابی یگانه یافتم که مشتمل بر علوم و معارف و حکمتهایی است که در غیر آن یافت نمی شود. حقاً از بدبختی است که ما تاکنون به این اثر گرانبهای جاوید از میراثهای نبوت و اهل بیت دست نیافته ایم.(14)
از این رو، درسها و معارفی که از امام سجاد(ع) در متون و منابع اسلامی و دینی برجای مانده و به ثبت رسیده، خود بهترین گواه بر منزلت علمی و نیز جایگاه اخلاقی و فضایل معنوی آن حضرت است.
با نگاهی اجمالی به تاریخ زندگی اصحاب امام سجاد(ع)، در کنار همه درسها و نکته های آموزنده ای که به همراه دارد، این حقیقت را نیز می نمایاند که امام سجاد(ع) در حیات علمی خویش دو نقش اساسی را ایفا کرده است:
الف) استمرار بخشیدن به حیات علمی نیروهایی که محضر پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین و حسن بن علی و حسین بن علی(علیهم السلام) را درک کرده بودند و برای تحکیم مبانی فکری و عقیدتی و عبادی خویش نیازمند مرجعی چون علی بن الحسین(ع) بودند. چهره هایی چون سلیم بن قیس هلالی، ابوالاسود دئلی، حبیب بن ابی ثابت و...
ب) تجدید بنای پایه های معرفت در میان نسلهایی که در دوره استبداد امویان و مروانیان، گام در محیط دینی و فرهنگی جامعه می گذاشتند. امام سجاد(ع) باید این نیروها را به سوی دانش حقیقی و استوار خویش که به دانش پیامبر(ص) متکی بود جذب کند و نگهبان اندیشه های نورسته ای باشد که در آینده باید از نیروهای مطمئن و کارآمد مکتب علمی امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به شمار آیند.
امام سجاد(ع)، در حقیقت پس از شکست ظاهری نهضت سیاسی شیعه علیه مخالفان جور، نهضتی فرهنگی- علمی را آغاز کرد که بعدها توسط امام باقر(ع) تداوم یافت و به وسیله امام صادق(ع) به اوج شکوفایی خود رسید.(15)
بارها در دعای کمیل این جملات را زمزمه کرده ایم: اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم، اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تنزل النقم، اللّهم اغفرلی الذنوب الّتی تغیّر النّعم، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلاء؛(16) خدایا بیامرز گناهانی را که پرده های عصمت را می درد(و آبروی انسان را می برد) خدایا بیامرز گناهانی را که بدبختی ها را فرو می ریزد. خدایا ببخش گناهانی را که نعمت ها را تغییر می دهد، خدایا ببخش گناهانی را که دعای انسان را (از اجابت) حبس می کند (و باز می دارد) و خدایا ببخش گناهانی را که بلاها را نازل می کند.
بارها و بارها این پرسش هم برای خود ما مطرح بوده و هم مردم و جوانان پرسیده اند که چه گناهانی است که گرفتاری و بدبختی را در پی دارد؟ کدام گناهان است که نعمت های انسان را تغییر و باعث سلب نعمت ها می شود؟ چه گناهانی است که مانع استجابت دعاهای انسانها می شود؟ و چه گناهانی باعث نزول بلاهایی چون سیل و زلزله و خشکسالی و...می شود؟ سربسته هم جواب داده ایم که برخی گناهان عامل این بیچارگی ها است. ولی جواب قانع کننده دادن نیاز به مطالعه آثار تمامی گناهان دارد، تا یکی یکی استخراج نشود که چه گناهانی مانع استجابت دعا می شود، و کدام گناه بلاها را نازل می کند... به روایتی از سید ساجدان زین عابدان، علی بن الحسین(ع) بر خوردم که یکجا به همه این پرسشها پاسخ داده بود، و بر آن شدم که آن را در اختیار خوانندگان عزیز نیز قرار دهم.
الف: گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد
خداوند آنچه از نعمت ها در زمین و اسمان است برای بهره برداری انسان آفریده است: هو الّذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً؛(17) او خدایی است که آنچه در زمین است همه را برای شما (انسان ها) آفریده.) و گاه نعمتهای ویژه را نیز به انسان عنایت می کند. ولی گاه این نعمت ها را از انسان می گیرد نه بخاطر این که نعوذباللّه خزانه الهی تمام شده باشد، که تمام شدنی نیست، و نه بخاطر بخل و امثال آن که ذات پاک او از هر عیب و نقصی مبرّا می باشد. بلکه گناهی و یا گناهانی از انسان صادر می شود که نعمت ها را از انسان می گیرد و یا تغییر می دهد، حال باید دید که کدام گناهان است که نعمت ها را تغییر می دهد و یا از انسان می گیرد.
محمد بن علی بن الحسین از احمد بن الحسن تا می رسد به ابی خالد کابلی و او می گوید: سمعت زین العابدین علی بن الحسین(ع) یقول: الذّنوب الّتی تغیّر النّعم:از امام زین العابدین شنیدم که همیشه می فرمود:گناهانی که نعمتها را تغییر می دهد (چهار تا است که) عبارت باشد از:
1 ظلم و ستم کردن به مردم
البغی علی النّاس؛ظلم و ستم کردن بر مردم(نعمت ها را تغییر می دهد) لذا حکومت و سلطنت با کفر پیشگی دوام می آورد ولی با ظلم و ستم پیشگی دوام نخواهد آورد.(18) خصوصاً ظلم در حق افرادی که پناهی جز خداوند ندارد به سرعت برق، آه مظلوم می گیرد و نعمت را تغییر می دهد.(19)
2 ترک عادت نیک
الزّوال عن العادة فی الخیر؛ از دست دادن عادت به کار خیر و نیک گاه انسان عادت های خوبی دارد، مانند خرج دادن برای امام حسین(ع)، کمک به فقرا، عادت به خواندن قرآن و دعا و نماز شب، ترک این عادات نیک که به راحتی به دست نیامده نعمت ها را از انسان می گیرد و یا تغییر می دهد.
3 ترک اختیار معروف
واصطناع المعروف؛ از دست دادن اختیار عمل معروف (و شناخته شده نزد عقل و شرع) ممکن است مراد ترک عادت اختیار معروف و عمل شناخته شده در نزد عقل و شرع باشد، شاید مقصود این است که امر به معروف نکند و خود بدان عمل ننماید.
4 کفران نعمت
وکفران النّعم؛ کفران نعمت نمودن. خداوند نعمتهای بیشماری به ما داده است از نعمت بعثت و امامت گرفته تا نعمت های عادی و معمولی همچون سلامتی، عقل، انواع خوردنی ها و پوشیدنی ها. کفران این نعمت ها نیز تغییر نعمت و یا زوال آن را به دنبال خواهد داشت.
5 شکر نعمت نکردن
وترک الشّکر؛ترک شکر (نعمت).
برترین شکر آن است که انسان نعمت را در مسیر خودش به کار ببرد،(20) و ترک آن به این است که در غیر مسیر صحیح استفاده کند، مثلاً جوانی را در مسیر گناه و فساد، مال را در مسیر حرام و لهو و لعب و..به کار برد.
در ادامه حضرت سجاد به آیه قرآن استناد نموده: قال اللّه تعالی انّ اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم؛(21) خداوند نعمتهای خود را تغییر نمی دهد مگر آنکه مردم (بر اثر اعمال و رفتار و اندیشه ناسالم) در خود تغییر بوجود آورند.(22)
استاد مطهری در ذیل آیه الیوم یئس الذین.... واخشون می گوید: فلا تخشوهم دیگر از ناحیه آنها بیمی نداشته باشید واخشون، از من بترسید. بعد از این که دینتان از بین برود یا ضعیف شود و هرچه که بر سرتان بیاید، باید از من بترسید از من بترسید یعنی چه؟ مگر خدا دشمن دین خودش است؟ نه! این آیه همان مطلبی را می گوید که در آیات زیادی از قرآن به صورت یک اصلی اساسی هست راجع به نعمتهایی که خداوند بر بنده اش تمام می کند، می فرماید: ان اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم(23) یا ذلک بانّ اللّه لم یک مغیّراً نعمةً انعمها علی قومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم.(24)
مضمون اینست: خداوند هر نعمتی را که بر قومی ارزانی بدارد، آن نعمت را از آنها نمی گیرد مگر وقتی که آن مردم خودشان را از قابلیت بیندازند یعنی مگر اینکه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت را ذایل کنند. این مطلب اساساً یک اصل اساسی در قرآن مجید است.(25)
ب: گناهانی که پشیمانی می آورد
پنج گناه است که پشیمانی و حسرت شدیدی را به دنبال دارد که به راحتی قابل جبران هم نیست:
1 قتل ناحق
حضرت سجاد(ع) در ادامه روایت فرمود: والذّنوب الّتی تورث النّدم قتل النّفس الّتی حرّم اللّه قال اللّه تعالی فی قصّة قابیل حین قتل اخاه هابیل فعجز عن دفنه فاصبح من النّادمین؛(25) گناهانی که پشیمانی می آورند (یکی) کشتن نفس انسانی است که خداوند (کشتن) او را حرام کرده است.
خداوند بلند مرتبه در قصّه قابیل آن زمانی که برادرش هابیل را به قتل رساند و از دفن او عاجز شد(تا کلاغی را دید که چیزی را دفن می کند) می فرماید:(صبح کرد در حالی که پشیمان بود)
نمونه های فراوان در خاطرات زندانی ها در مجلات و روزنامه ها می خوانیم که کسانی که مرتکب قتل شده اند به شدّت پشیمان و نادم شده اند.
2 ترک صله رحم
و ترک صلة القرابة حتی یستغنوا؛ترک صله ارحام و بستگان تا آنجایی که بی نیاز شوند ترک رابطه با دوستان و خویشاوندان از گناهانی است که حسرت و پشیمانی و ندامت را به دنبال دارد که نمونه های آن را بخوبی در جامعه می توانیم مشاهده کنیم.
3 ترک نماز در وقتش
و ترک الصّلوة حتی یخرج وقتها؛ترک نماز تا وقتش بگذرد در این دنیا خصوصاً در آخرت حسرت طولانی را در پی خواهد داشت.
4 ترک وصیّت
و ترک الوصیّة؛ وصیّت نامه ننوشتن.
هستند کسانی که وصیّتنامه نوشتن و یا وصیّت کردن را بد می دانند، ولی نمی دانند که ممکن است مرگ ناگهانی دامن آنها را بگیرد، وصیّت ها و دیون مردم و مظالم آنها و یا نماز و روزه قضا داشته و وصیّت به آن را ترک کرده باشد، آنگاه دچار حسرت و پشیمانی می شود.
در ادامه این فقره آمده که و ردّ المظالم؛یعنی ردّ مظالم را ترک کند
مقصود این است که گاه انسان مالی از مردم ضایع نموده که یادش رفته مربوط به چه کسی بوده است. برای این گونه موارد خوب است مالی در راه خدا داده شود به عنوان ردّ مظالم و نیّت صاحبان مال تا روز قیامت جبران حق آنها شود، ترک این مسئله نیز در قیامت پشیمانی و حسرت را به دنبال دارد.
5 زکات ندادن
و منع الزّکاة حتّی یحضر الموت و ینغلق اللّسان؛ ندادن زکات تا زمانی که مرگ فرا برسد و زبان بند آید آنگاه می شود که همین اموالی که زکاتش را نداده در اختیار دیگران قرار می گیرد و آنها از آن استفاده می کنند ولی عذاب زکات ندادن را صاحب مال باید بچشد.
ج: گناهانی که عذاب و بدبختی را بدنبال دارد
و الذّنوب الّتی تنزل النقم؛ گناهانی که عذاب و بدبختی را نازل می کند عبارت است از:
1 نافرمانی ستمگرانه از آگاهان
عصیان العارف بالبغی؛ با ستم از انسان عارف و آگاه (و رهبران دینی) نافرمانی نمودن.
سرپیچی از فرامین پیشوایان دینی، انبیاء و امامان و مراجع عظام یکی از آثارش فرود آمدن عذاب الهی است که نمونه بارز آن درباره قوم نوح و قوم ثمود و عاد و... در تاریخ به ثبت رسیده است.
2 سرکشی در مقابل مردم
والتّطاول علی النّاس؛ سرکشی در مقابل مردم.
3 استهزاء دیگران
والاستهزاء بهم؛ ریشخند نمودن مردم و استهزاء نمودن آنان عذاب الهی را در پی دارد.
4 مسخره کردن دیگران
والسّخریّة منهم؛ مسخره کردن دیگران که قرآن به صراحت از آن نهی نموده و فرموده است شاید شخص مسخره شده از مسخره کننده بهتر باشد.(26)
د: گناهانی که روزی و قسمت را تغییر می دهد
درست است که روزی تقسیم شده است و تلاش و کوشش در بدست آوردن آن نقش اصلی را دارد ولی برخی گناهان تلاش و سعی را هم بی اثر می کند و باعث می شود که از سهم روزی انسان کاسته شود. آن گناهان عبارت است از:
1 اظهار نداری
اظهار الفقر؛ خود را فقیر نشان دادن
با همه کاستی باید قبول کرد که در طول سی سال انقلاب تغییرات فراوان در زندگی مردم ایجاد شده و غالب مردم وضعشان بهتر شده است ولی متأسفانه عادت و رسم بر این است که عدّه ای بنا دارند همیشه خود را فقیر و ندار جلوه دهند، و هیچگاه حاضر نمی شوند نعمت های الهی را به زبان بیاورند، اثر این گونه فقرنمایی کم شدن رزق و روزی است.
2 نماز عشاء را نخواندن
والنّوم عن العتمة؛نماز عشاء را نخوانده خوابیدن
کلاً استخفاف به نماز عامل بی برکتی و کم شدن رزق است در میان نمازها، ترک نماز عشاء و صبح نقش بیشتری در کم شدن رزق و بی برکتی دارد. درباره نماز صبح و قضا نمودن آن فرمود: و عن صلاة الغداة؛ خواب ماندن از نماز صبح
3 سبک شمردن نعمت ها
واستحقار النعم؛ حقیر شمردن نعمت های الهی
تک تک نعمتهای الهی برای انسان نقش حیاتی دارد، همین هوا را توجّه کنید که خیلی ها اصلاً جزء نعمت های الهی به حساب نمی آورند، وقتی آلوده کردند قدر آن را می فهمند و همین طور سلامتی و...
حقیر و کوچک شمردن نعمت ها، نعمت ها را از دست انسان می گیرد.
4 از خدا شکایت کردن
برخی بنده ها بجای بندگی به خداوند (نعوذ باللّه) می خواهیم به خدا خدایی یاد بدهیم، و به او می گوییم که اگر فلان گونه می کردی بهتر بود. و هرگاه زبان به شکایت و گلایه باز می کنیم، و حال آن که باید توجّه داشته باشیم خداوند قادر مطلق دانا و حکیم مطلق است دادن های او از سر حکمت است و ندادن های او نیز از سر حکمت. ضرر شکایت از خداوند متوجّه شخص شاکی می شود و رزق و روزی او کم می شود. امام سجاد(ع) فرمود: وشکوی المعبود عزّ و جلّ؛ و شکایت نمودن از معبود(خدای) عزیز و جلیل خویش (که روزی انسان را کم می کند)
ه گناهانی که پرده ها را می درد
والذّنوب الّتی تهتک العصم؛ گناهانی که پرده ها را می درد عبارت است از:
1 شراب خواری
شرب الخمر؛ خوردن شراب
2 قمار بازی
واللعب بالقمار؛بازی نمودن(با آلات) قمار
3 مزاحهای بیهوده
وتعاطی ما یضحک النّاس من اللغو و المزاح؛خنداندن مردم با سخنان لغو و بیهوده و مزاح(باطل و ناروا)
4 گفتن عیب دیگران
و ذکر عیوب النّاس؛ به زبان آوردن عیوب مردم که از گناهان کبیره است و ضررها و زیانهای فراوانی دارد از جمله پرده حرمت انسان را می درد.
5 همنشینی با دودلان
و مجالسة اهل الرّیب؛ همنشینی با اهل شک و تردید(و انسانهای سست عقیده) (پرده عصمت را می درد)
و: گناهانی که بلاها را نازل می کند
حضرت سجاد(ع) فرمود:والذّنوب الّتی تنزل البلاء؛ گناهانی که بلاء نازل می کند عبارت است از:
1 کمک نکردن به درماندگان
ترک اغاثة الملهوف؛ ترک یاری رسانی به فریادرسی درمانده هرجا ندای مظلومی بلند شد باید مسلمانان یاری کنند اگر این کار را ترک کنند منتظر بلا باشند مهم ترین مصداق مظلومین در این دوران می توان گفت: مردم مظلوم فلسطین، شیعیان جنوب لبنان، مردم مسلمان عراق و افغانستان و... می باشند. لذا حضرت سجاد(ع) در ادامه فرمود:و ترک معاونة المظلوم؛ کمک نکردن به مظلوم (بلا نازل می کند)
2 ترک امر به معروف و نهی از منکر
جامعه اسلامی به این امر جدّی توجّه داشته باشند که ترک امر به معروف و نهی از منکر باعث می شود جامعه را گناه و فساد بگیرد نتیجه آن این می شود که بلا نازل شود و دامن همه را بگیرد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: یک گنهکار در میان مردم همانند کسی است که با جمعی سوار کشتی شود و به هنگامی که در وسط دریا قرار می گیرد، تبری برداشته و به سوراخ کردن موضعی که در آن نشسته است بپردازد و هرگاه به او اعتراض کنند، در جواب گوید من در سهم خود تصرّف می کنم. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمی کشد که آب دریا به داخل کشتی نفوذ کرده، یکبارگی همگی در دریا غرق می شوند.(27) به این جهت امام سجاد(ع) فرمود: یکی از گناهانی که بلاها را فرود می آورد و تضییع الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر؛(28) ضایع نمودن (و درست انجام ندادن) امر به معروف و نهی از منکر است
ز :گناهانی که دشمنان را قدرت می بخشد
والذنوب الّذی تدیل الاعداء؛گناهانی که دشمنان را قدرت می بخشد عبارت است از:
1 المجاهرة بالظلم؛آشکارا ستم کردن آری اگر در جامعه ظلم و ستم علنی شد آرام آرام زمینه قدرت یافتن دشمنان نیز فراهم می شود.
2 و اعلان الفجور؛ کارهای بد را علنی کردن (و تشییع فاحشه در جامعه نمودن)
3 واباحة المحظور؛حلال شمردن حرام ه توجّه شود اگر کسی حرام الهی را حلال شمارد فرق نمی کند در بحث مالی باشد و یا حجاب و مرزهای دینی، بداند گامی برای تقویت دشمن برداشته است.
4 نافرمانی از نیکان و عصیان الاخیار؛ و نافرمانی (از فرمان) نیکان و برگزیدگان وجود پیشوایان دینی رحمت الهی است برای جوامع، هرجامعه از خوبان و پاکان خویش اطاعت کردند، دشمنان خود را زمین گیر نمودند، و هرجامعه ای به پیشوایان دینی و خوبان و پاکان پشت کردند دشمنان بر آنها مسلط شدند، اگر اندکی نگاهی به تاریخ و عصر خود و دور و بر و همسایه های خویش داشته باشیم به خوبی این مسئله را تصدیق می کنیم.
دلسوزان جامعه تلاش کنند زمینه حرمت شکنی ها را از بین ببرند و اطاعت و پیروی از پاکان و خوبان و مراجع دینی را در جامعه نهادینه نمایند.
آری وقتی علی(ع) خانه نشین شد و مردم از او اطاعت نکردند، دشمنان اسلام قدرت گرفتند و اسلام را به حاشیه کشاندند و در طول تاریخ نیز این قضایا تکرار شد، وقتی کوفیان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، یزید بر مدینه و مکّه مسلط شد و آنچه از دستش آمد جنایت کرد.
در تاریخ گذشته این کشور هم آن زمان که شیخ فضل اللّه به دار زده شد و مرحوم آیة اللّه کاشانی خانه نشین شد و مورد بی احترامی قرار گرفت دشمن دوباره مسلّط شد، در عراق وقتی خانه آیة اللّه حکیم سنگباران شد بعثی ها قدرت گرفتند و وقتی آیة اللّه سید محمد باقر صدر به شهادت رسید، ترک تازی بعثی ها بیشتر شد و امروز عدّه ای تلاش دارند در جامعه ما با برخی رفتارها زمینه برگشت دشمنان دین را فراهم نمایند.
5 والانطیاع للاشرار؛ اطاعت از اشرار(عامل دیگری است برای قدرت یابی دشمن) حقا که باید گفت سرچشمه سخنان معصومان مخزن اسرار الهی است. اگر کسی اتصال به علم الهی نداشته باشد هرگز نمی تواند این گونه دقیق حرف بزند، و بعد از 1300 سال همچنان سخنانش زنده بماند، گویی که این سخنان همین دیروز به مناسبت حوادث کشور گفته شده است و موبه مو به آثار اغتشاشات و عوامل ریشه ای آن اشاره دارد.
ح: گناهانی که عمر را کوتاه می کند
برخی گناهان عامل کوتاهی عمر انسانها است که حضرت در این باره می فرماید: والذّنوب الّتی تعجّل الفناء؛ و گناهانی که مرگ را نزدیک می کند شش گناه است.
1 قطیعة الرّحم؛ قطع رابطه کردن با (خویشاوندان نسبی و) رحم
2 والیمین الفاجرة؛ قسم ناحق (و دروغ)
3 والاقوال الکاذبة؛ سخنان دروغ(و دروغگویی)
4 والزّنا؛ زنا و کار خلاف عفّت که متأسفانه اثرش را در گوشه و کنار می بینیم.
5 و سدّ طریق المسلمین؛بستن راه مسلمانان (راهگیری..)
6 وادعاء الامامة بغیر حقّ؛ ادعای امامت نمودن بناحق عمر را کوتاه می کند.
ط: والذّنوب الّتی تقطع الرّجاء؛ گناهانی که امید را قطع می کند.
1 نا امیدی از خدا الیأس من روح اللّه؛(29) نا امیدی از رحمت خد
2 والقنوط من رحمة اللّه؛ ناامید شدن از رحمت الهی با این که رحمت او همه هستی را زیر بال خود گرفته و همه از کافر و موحد، ملحد و منافق، به یمن رحمت او روزی می خورند.
3 والثّقة بغیر اللّه؛اطمینان و تکیه کردن به غیر خداوند
4 دروغ پنداشتن وعده های الهی و التّکذیب بوعداللّه؛ دروغ پنداشتن وعده خداوند.
ی: گناهانی که هوا را تاریک می کند
این گونه نیست که فقط عوامل طبیعی در ظلمانی شدن هوا مؤثر باشد، در واقع و پشت پرده این حوادث مسائل معنوی نیز دخیل است. حضرت سجاد(ع) فرمود:والذّنوب الّتی یظلم الهواء؛ گناهانی که هوا را تاریک می کند عبارت است از:
1 جادوگری والسّحر؛ جادوگری که متأسفانه در سالهای اخیر به شدّت در جامعه رواج یافته (حالا سحر واقعی و یا سحر نمایی) و جمعی از مردم نیز بر این باورند که ریشه مشکلات آنها سحر و جادوی دیگران است. از مشکلات کاری گرفته تا بسته شدن بخت دختران.
2 پیشگویی کاهنانه: والکهانه؛ کهانه (و پیشگویی کاهنانه) که در این زمینه نیز عدّه ای با باز کردن سرکتاب به پیشگویی های دروغپردازانه، و عجیب و غریب مردم را سرگرم نموده، زندگی ها را از هم می پاشند و با کلّاشی پولهای کلانی را به جیب می زنند.
3 تنجیم والایمان بالنّجوم؛ ایمان داشتن به تنجیم (و خبر دادن از آینده)
مراد از تنجیم پیش بینی هوا، جهت شناسی و اطلاع از آسمان پیدا کردن نیست، بلکه مراد این است که بر اساس اوضاع فلکی آینده جهان و بشریت را پیش بینی کردن از کارهایی است که حرام می باشد، چون انسان تسلّط کامل بر اوضاع فلکی ندارد و آگاهی ناقص جز اخبار ناقص را در پی ندارد.
4 تکذیب تقدیرات الهی و التکذیب بالقدر؛ دروغ پنداشتن تقدیرات (الهی و قضا و قدر) نیز باعث تاریکی هوا می شود. به این نکته توجّه شود که قضای الهی (حتمیّت یافتن کارها) و قدر (اندازه های هر کار و عمل) الهی بر اساس رفتارهای همه جانبه و اختیاری ما ورق می خورد.
5 عاق والدین و عقوق الوالدین؛ عاق پدر و مادر بودن(و رنجاندن آندو) نیز باعث تاریکی هوا می شود.
ک: گناهانی که باعث آبروبری و کنار رفتن پرده ها می شود
والذّنوب الّتی تکشف الغطاء؛ و گناهانی که پرده ها را کنار می زند. عبارت است از گناهان ذکر شده در ذیل:
1 وامی را بگیرد و قصد ادا نداشته باشد
الاستدانة بغیر نیّة الاداء؛ وام بگیرد و قصد ادای آن را نداشته باشد به قول معروف روغن زیر آش نمی خوابد یکروزی این نیّت سوء آشکار می شود، و انسان موقعیّت قرض گرفتن را در جامعه از دست می دهد.
2 اسراف نمودن؛ والاسراف فی النفقة علی الباطل؛ زیاده روی و اسراف در راه باطل.
3 بخل ورزی بر اهل و عیال؛ والبخل علی الاهل و الولد و ذوی الارحام؛ بخل ورزی (در پرداخت هزینه زندگی) همسر و فرزندان و خویشان.
4 بد اخلاقی و سوء الخلق؛ بد اخلاقی نمودن نیز پرده ها را کنار می زند.
5 کم صبری؛ وقلّة الصّبر؛کم صبری (و بی صبری باعث رسوایی انسان می شود).
6 تنبلی داشتن؛ و استعمال الضجر و الکسل؛(30) تنبلی و کسالت را پیشه قرار دادن.
7 اهانت به دینداران؛ و الاستهانة باهل الدّین ؛اهانت کردن (و تحقیر نمودن به) دینداران (بخاطر دینشان).
ل: گناهانی که دعا را حبس می کند
والذّنوب الّتی تردّ الدّعا؛گناهانی که دعا را رد می کند.
1 بد نیّتی
سوء النیّة؛ بد نیّتی است ممکن است مراد نیّت های غیر الهی باشد و یا هدفهای شوم و ناروا داشتن.
2 بد باطن بودن
و خبث السّریرة؛ بد بودن باطن و اینکه انسان خیرخواه مردم نباشد حالت حسودی و یا خوشحالی از گرفتاری مردم داشته باشد.
3 نفاق
والنّفاق مع الاخوان؛ با برادران دینی نفاق و دروئی کردن دعا را رد می کند.
4 یقین به اجابت نداشتن
و ترک التصدیق بالاجابة؛ تصدیق به اجابت الهی را ترک کند (و باور و یقین به اجابت دعا نداشتن) در منابع توصیه شده است که آنچنان یقین به اجابت داشته باشید گویا حاجات شما همین الآن آماده است و به سرعت برآورده می شود.
5 تأخیر نماز
و تأخیر الصّلوات المفروضات حتّی تذهب اوقاتها؛ تأخیر انداختن نماز از وقتش تا وقت آن بگذرد توجّه دارید که ترک نماز عامل کم شدن روزی هم هست این مانعی ندارد که یک گناه چند اثر داشته باشد.
6 ترک صدقه
و ترک التّقرب الی اللّه عزّ و جلّ بالبرّ و الصدّقة؛ باصدقه دادن و کار نیک به خدا تقرّب پیدا نکردن از این جمله فهمیده می شود که فقط نماز و دعا... عامل تقرّب به خدا نیست بلکه صدقه و انجام کار نیک اگر به قصد الهی باشد انسان را به خدا نزدیک می کند و از نظر معنوی انسان را رشد می دهد.
7 بد زبان
واستعمال البذاء و الفحش فی القول؛(31) فحش و ناسزا گفتن نکته ای که مردم خیلی کم به آن توجّه دارند.
م: گناهانی که مانع باریدن باران می شود
والذّنوب الّتی تحبس غیث السّماء؛گناهانی که باران آسمان را حبس می کند
چند امر است که ضروری است در خشکسالی ها به آن توجّه جدّی تر بشود.
1 جور الحکّام فی القضاء؛ جور و ستم حاکمان و قضات در قضاوت و داوری.
2 شهادت ناحق و شهادة الزّور؛ شهادت ناحق دادن.
3 و کتمان الشهادة؛ کتمان نمودن شهادت (حق).
4 زکات و قرض ندادن و منع الزّکاة و القرض و الماعون؛ زکات و قرض به دیگران، و وسائل زندگی را ندادن ماعون وسائلی مثل بیل، و کلنگ، تیشه و... را گویند.
5 بی رحمی به نیازمندان و قساوة القلب علی اهل الفقر و الفاقة؛ بی رحمی بر کسانی که فقیر و ندارند برخی معنی کرده اند فقیر و نیازمندی که قساوت قلب داشته باشد عامل دیگری است برای حبس باران.
6 ستم بر یتیمان و ظلم الیتیم و الارملة؛(32) ستم بر یتیمان و بیوه زنان
7 دست خالی رد کردن سائل
و انتهار السائل و ردّه باللیل؛ناامید کردن گدا (از در خانه) و ردّ او را (دست خالی یا از منزل) در شب این مجموعه از گناهان در واقع در جواب کلیدی ترین پرسشهای جامعه مطرح شده است؟ چرا نعمتها تغییر می کند؟ چه چیز باعث حسرت و پشیمانی می شود؟ چرا عذاب و بلا نازل می شود؟ چرا پرده دری می شود؟ چرا جوانمرگی فراوان شده است؟ چه گناهانی دشمن را تقویت می کند؟ و عامل خشکسالی ها چیست؟ و چرا با این همه اصرار دعای ما مستجاب نمی شود؟ و پرسشهای دیگر.
پی نوشت :
مجادله/ 11
2- بصائر الدرجات، ص 120 و امام سجاد جمال نیایشگران، ص194
3- همان، ص165
4- تاریخ یعقوبی، ج2، ص304
5- تذکرة الخواص، ص241
6- خصال صدوق، ص639 و 635 و امام سجاد جمال نیایشگران، ص196
7- مناقب، ج4، ص159
8- اصول کافی، ج2، ص256
9- احقاق الحق، ج12، ص128
10- امام سجاد جمال نیایشگران، ص200
11- رجال کشی، ص119
12- همان، ص 485
13- مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص311
14- پیشوای چهارم امام سجاد، ص28
15- امام سجاد جمال نیایشگران، ص223
16. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 102،دعای کمیل.
17. سوره بقره، آیه 29.
18. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 224.
19. اصول کافی، کلینی، بیروت دارالصعب و التعارف، ج 2، ص 331، ح 5.
20. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات، تهران، دفتر نشرالکتاب، 1404، ص 265.
21. سوره رعد، آیه 11.
22. وسائل الشیعه، شیخ محمد حر عاملی، بیروت داراحیاء التراث العربی، بی تا، 20 جلدی، ج 11، ص 519، ح.
23. سوره رعد، آیه 11.
24. سوره انفال، آیه 53.
25. امامت و رهبری، مرتضی مطهری، قم، صدرا، سوم، 1362، ص 133.
26. سوره حجرات، آیه 11.
27. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج 3، ص 38 37.
28. وسائل الشیعه، ج 11، ص 520.
29. در قرآن سوره یوسف، آیه 87 آمده لاتیأسوا من روح اللّه.
30. وسائل الشیعه، ص 520.
31. همان.
32. وسائل الشیعه، ج 11، ص 520.
منابع:
http://www.zahedan-tebyan.ir/main.asp?id=7062
http://salat.irib.ir/reader.htm.php?read=note&id= 279
http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/
آخرین به روز رسانی در چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۰۷:۲۸
حضرت باب الحوایج موسی بن جعفر (ع) PDF چاپ نامه الکترونیک
نوشته شده توسط zebardast
یکشنبه ۰۴ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۵:۲۱
نام: موسی
لقب: کاظم
کنیه: ابوالحسن
پدر و مادر: امام حضرت الصادق علیهالسلام و حمیده
وقت و محل تولد: صبح یکشنبه 7 صفر سال 128 هجری در قریه ابواء
وقت و محل شهادت: 25 رجب سال 183 هجری در زندان بغداد در سن 55 سالگی که به دستور هارون مسموم شدند و به شهادت رسیدند.
مرقد شریف: کاظمین
امام کاظم علیهالسلام در طول مدت امامت خود بمدت 35 سال با چهار خلیفه غاصب روبرو بود: منصور، مهدی، هادی و هارون عباس?. و همواره به شیوه حکومتی آنان معترض بود و مخالفت میورزید و از همکاری و کارمندی در دستگاه آنان منع میفرمود مگر اینکه مصلحتی در کار باشد.
موسی بن جعفر علیه السلام به جرم حق گویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد. حضرت موسی بن جعفر را به جرم فضیلت و این که از هارون الرشید در همه صفات و سجایا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند.
شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید: «او عابد ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت. این جمله را زیاد تکرار می کرد: «اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب » (خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ). امام موسی بن جعفر (ع) بسیار به سراغ فقرا می رفت. شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می رساند، در حالی که آنها نمی دانستند از ناحیه چه کسی است. هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشی قرآن می خواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می داد، شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند، مردم مدینه به او لقب «زین المجتهدین» داده بودند. مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند. آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجویی به خانه آنها می آمده است. بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را - روی در روی - بد می گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان می راندند، ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبرو می شد، و حتی گاهی با احسان آنها را به صلاح می آورد، و تنبیه می فرمود. تاریخ ، برخی از این صحنه ها را در خود نگهداشته است. لقب « کاظم » از همین جا پیدا شد. کاظم یعنی: نگهدارنده و فروخورنده خشم. از ابوحنیفه نقل شده است که گفت: «او را در کودکی دیدم و از او پرسش هایی کردم چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب شده است. براستی امام موسی بن جعفر (ع) فقیهی دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود ». محمد بن نعمان نیز می گوید: « موسی بن جعفر را دریایی بی پایان دیدم که می جوشید و می خروشید و بذرهای دانش به هر سو می پراکند ».
نفوذ معنوی امام موسی (ع)در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین صدراعظم (وزیر) دولت عباسی، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر (ع) بودند و به دستورات حضرت عمل می کردند. سخن چینان دستگاه از علی بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئیها کرده بودند، ولی امام (ع) به وی دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتیک خاص اغفالگرانه (تقیه) که در مواردی، برای رد گمی حیله های دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است، در دستگاه هارون بماند و به کمک شیعیان و هواخواهان آل علی (ع) و ترویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق، همچنان پای فشارد - بی آنکه دشمن خونخوار را از این امر آگاهی حاصل شود - سرانجام بدگوئی هائی که اطرافیان از امام کاظم (ع) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال179 ه. به حج رفت، بیش از پیش به عظمت معنوی امام (ع) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم (ع) قائل بودند پی برد. هارون سخت از این جهت، نگران شد. وقتی به مدینه آمد و قبر منور پیامبر اکرم (ص) را زیارت کرد، تصمیم بر جلب و دستگیری امام (ع) یعنی فرزند پیامبر گرفت. هارون صاحب قصرهای افسانه ای در سواحل دجله، و دارنده امپراطوری پهناوراسلامی که به ابر خطاب می کرد: «ببار که هر کجا بباری در کشور من باریده ای و به آفتاب می گفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است !» آن چنان از امام (ع) هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدینه به بصره آورند، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام (ع) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای دیگر ببرند، تا مردم ندانند که امام (ع) را به کجا و با کدام کسان بردند، تا یأس بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقی خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعیدگاه امام (ع) بی خبر بمانند. و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود، از امام (ع) و از یارانی که - گمان می کرد - همیشه امام (ع)آماده خدمت دارد می ترسید، این یاران با وفا - در چنین هنگامی - شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند. این بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر ، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعید امام (ع)را فریبکارانه و با احتیاط انجام داد. باری، هارون، امام موسی کاظم (ع)را -با چنین احتیاط ها و م6راقبت هایی از مدینه تبعید کرد. هارون، ابتدا دستور داد امام هفتم (ع) را با غل و زنجیر به بصره ببرند و به عیسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود، نوشت، یک سال حضرت امام کاظم (ع) را زندانی کند، پس از یک سال والی بصره را به قتل امام (ع) مأمور کرد. عیسی از انجام دادن این قتل عذر خواست. هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد. مدتی حضرت کاظم (ع) در زندان فضل بود. در این مدت و در این زندان امام (ع) پیوسته به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بود. هارون، فضل را مأمور قتل امام (ع) کرد ولی فضل هم از این کار کناره جست. باری، چندین سال امام (ع) از این زندان به آن زندان انتقال می یافت. در زندان های تاریک و سیاهچال های دهشتناک، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقی خود ( الله ) راز و نیاز می کرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وی شده است سپاسگزاری می نمود. عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183 هجری در سن 55 سالگی به دست مردی ستمکار به نام «سندی بن شاهک » به دستور هارون مسموم و شهید شد. شگفت آنکه، هارون با توجه به شخصیت والای موسی بن جعفر (ع) پس از درگذشت و شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسی بن جعفر (ع) مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، اما حقیقت هرگز پنهان نمی ماند. بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکی بغداد- به خاک سپردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا گردید، و مورد توجه خاص واقع گردید، و شهر «کاظمین» از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت.
*این روز به روایتی، شهادت امام حسن مجتبی (ع) هم هست، هر چند قول مشهور در این رابطه 28 ماه صفر است.
صفات زیبای امام موسی بن جعفر (ع)
علم و دانش او
خاندان عصمت و طهارت از پایه گذاران علوم و دانش های حقیقی بشر به شمار می آیند که با روشنگری ها و راهنمائی های خود که همه از روی علم و حکمت و جهان بینی عمیق معنوی و فکری بوده است تاریکی ها و اوهام را زائل ساختهاند و اجتماع را به سوی حقیقت معارف و مکارم واقعیت و درستی ها و مفاهیم اصیل معاریف بشری رهنمون گشتهاند.
یادگارهای علمی و فکری امام موسی بن جعفر علیه السلام که در محتویات کتاب های حدیث و فقه و کلام و تفسیر ثبت گردیده است یکی از بهترین و غنی ترین میراث های علمی است که اصول زندگی و روش های تربیتی و معارف ماوراء الطبیعه را با محکمترین و استوارترین بیان ها در اختیار پویندگان آن معارف قرار می دهد و اسرار آفرینش را با عالی ترین بیانات توضیح می دهد که امروز علم با آن همه پیشرفت و ترقی فراتر از آن گام ننهاده است.
صدرالمتألهین ـ در شرح و تقریط حدیث شریف عقل که امام علیه السلام به یکی از یاران خود به نام «هشام بن حکم» القاء فرموده است چنین می نویسد: «این حدیث عقل دربرگیرنده بزرگترین مشخصات و ویژگی های عقل است که در محتویات خود معارف عالیهای از قرآن کریم را دارد این حدیث شریف محتوی معارف پر ارج الهی است که همانند آن را در چندین مجلد از کتاب های عرفا و دانشمندان صاحب نظر نمی توان پیدا نمود جامعیت حدیث از آن نظر است که اشاراتی به علم ماوراءالطبیعت فلکیات، روان شناسی، اخلاق، سیاست مدنی، تربیتی و… دارد و از نظر مواعظ و پند و اندرز و توجیه به نشات آخرت سرشار و غنی است».(۱)
رهبر فکری و معنوی
امام موسی بن جعفر علیه السلام بعد از رحلت پدر عالی قدرش اداره کننده فکری و علمی دانشگاه وسیع و بزرگی بود که از پدر به میراث باقیمانده بود. دانشگاهی که مدیریت علمی آن به عهده امام واگذار گردید در حال توسعه و گسترش و دربرگیرنده هزاران دانشجو و استاد بود که در کلاس های مختلف آن از مکتب پر فیض امام صادق علیه السلام دانش آموخته و اکنون در طی مدارج عالی تری از دانش و فضیلت بودند.
گروه های متعددی از متکلمین و فقها، و فلاسفه و محدثین و مفسرین و ریاضیون و مورخین، و رجالیون و ادبا و شعرا و دیگر طبقات مختلف علمی اکنون متوجه مقام علمی الهی امام موسی بن جعفر گردیدهاند و از کمالات و فضائل و دانش بی پایان او استفاضه می نمایند. و گرد شمع وجود او را فراگرفتهاند تا مبانی مکتب فکری و علمی اسلامی را غنی تر و پربارتر سازند و نور درخشان اسلامی را روشن تر و تابان تر نمایند.
امام موسی بن جعفر علیه السلام دانشمندترین و با فضیلتترین مردم عصر خود بود و علم و دانش او همانند انبیاء و رجال الهی از منبع پر فیض الهام و کرامت الهی سرچشمه گرفته بود و در مکتب تربیتی خاندان رسالت و طهارت تکمیل و سرشار گردیده بود.
امام صادق علیه السلام در تصدیق دانش و آگاهی های علمی او می فرماید: فرزندم موسی به حدی آمادگی علمی دارد که اگر از تمام محتویات قرآن از او پرسش نمائی با دانش و علم کافی که دارد به تو پاسخ قانع کننده ای می دهد. او کانون حکمت، فهم، معرفت و اندیشه است. در وسعت و تبحر علمی او کافی است که در نظر آوریم که دانشمندان و محدثین در فنون مختلف اسلامی از وی حقایقی نقل کردهاند که کتب ها و دفاتر خود را با آن ها پر ساختهاند به حدی که آن حضرت با لقب «عالم» شهرت یافته است.
دانشمند عصر
عصر زندگی امام از نقطه نظر علم و دانش، یکی از درخشان ترین اعصار اسلامی بوده است، دانش و هنرهای گوناگون در آن عصر پا بر پلکان اعتلاء نهاده بود. عصر طلائی دانش ها و هنرهای ظریف در دنیای اسلام آغاز گشته بود در یک چنین عصری مشعشع که دیوان ها و کتاب های دانشمندان ایران، یونان و هند به زبان تازی ترجمه می شد و فلسفه و ادبیات و دیگر شاخه های علوم آن روزی در اوج اعتلای نسبی خود بود پیشوای هفتم ما را در محافل علمی دانشمندان و مجامع بحث و گفتگو و مناظره عالم و دانشمند می نامیدند تا آن جا که این عنوان در شمار القاب آن حضرت درآمده بود و این موضوع خود می رساند که وجهه علمی و تبرز فکری او در میان ناباوران امامت نیز پذیرفته شده بود.
گفتار شیخ مفید
«او که یکی از پیشگامان علم حدیث و فقه و تاریخ در قرن چهارم می باشد در کتاب خود می نویسد: روایات متعدد و فراوانی در زمینه های مختلف علمی از وجود امام ابوالحسن علیه السلام روایت گردیده است که نشان می دهد او فقیهترین و دانشمندترین فرد روزگار خود بوده است».(۲)
پی نوشت
(۱). صدرالمتالهین یکی از مفاخر فلاسفه و دانشمندان عصر اخیر است که در فلسفه و معارف حکمت و کلام کم نظیر است. کتاب اسفار و شرح اصول کافی و شواهد الربوبیه و تفسیر برخی از آیات قرآن از آثار اوست و مهم تر از آن، پایه گذاری یک مکتب فلسفی و فکری است که هنوز هم پیروان فراوان دارد او در سال ۱۰۵۰ در سفر حج در بصره به رحمت ایزدی پیوست.
(۲). ارشاد مفید ص ۲۷۲٫
منابع:
http://rasekhoon.net/article/show-106157.aspx
http://www.jomhourieslami.com/1393/13930304/13930304_12_jomhori_islami_aqidati_0002.html
http://www.zohd.ir
http://www.mashreghnews.ir/fa/news