دقیقا در مرکز ایران شهری به نام یزد قرار دارد که از بعضی جهات ممکن است ملال آور باشد، امّا برای یک پژوهنده ی واقعی ایران باید بیش ترین جذابیت را داشته باشد. زیرا تمام ویژگی های معمول یک شهر ایرانی را در بالاترین حد خود داراست. این دسته از شهرهای ایران در صورت توجه به بعضی از مشخصات این کشور که شهرهای مذکور در آن ها واقع شدند، بهتر می توانند شناخته شوند. یکی از مهم ترین مشخصه ها، فکر می کنم، همان تقسیم ایران به دو منطقه ی کویر نمک و کویر لوت –فاقد نمک- است و هر چند این تقسیم بندی در مورد تمام قسمت های ایران صادق نیست، اما به همان اندازه که آدمی منطقاً می تواند انتظار صحت دانش و حکمت گذشتگان را داشته باشد این تقسیم بندی نیز در مورد بیشتر مناطق داخلی ایران کمابیش درست است. منطقه ی پهناوری که شهر یزد در آن قرار گرفته است، حکم یک مجمع الجزایر را دارد که در آن شن نقش آب و شهرها و روستاها نقش جزایر را دارند. اگر بخواهید بدانید که این ناحیه ی بیابانی چه قدر وسیع است، کافی است به شما بگویم که ما از ساحل جنوبی دریای خزر در سرحد شمالی کشور به یزد در مرکز ایران رفتیم و در طول راه به جز مناطق کمربندی شمال با وسعتی حدود سی مایل و نواحی اطراف تهران با گستره ای در حدود بیست مایل، تنها و تنها از میان بیابان عبور کردیم. اما بیابان در ایران چندین شکل دارد: حتی کویر نمک هم تماما یک جور نیست. جاهایی وجود دارد که در آن به جز لایه های ضخیم نمک که همچون توده های برف سطح زمین را در تمام جهات پوشانده اند زمین به طور مطلق عریان و خالی است. به علاوه نقاطی نیز با همان اندازه نمک وجود درد که مقدار معینی آب غیر قال شرب، حیات گیاهی گسترده تری را به نسبت اکثر قسمت های بیابان های معمولی، در آن ها به وجود می آورد. بیابان معمولی خاک خوبی دارد و در هر کجا که از آب برخوردار باشد بسیار حاصلخیز است. بیابان عموماً سطحی خشن و بیشتر شنی دارد. گاهی اوقات بوته های خار قهوه ای رنگ خشک، تقریباً در اندازه های گل باغچه ای، به صورت لکه هایی در آن به چشم می خورد و گاه به صورت کامل از هر نوع پوشش گیاهی خالی است. این بوته ها از رشد پراکنده و نسبتاً خوبی برخوردارند. اما ازدیار آن ها هرگز به اندازه ای نمی رسد که فضای خالی میان دو بوته را پر کند. در نقاط مساعدتر و در جایی که فاصله ی میان بوته ها از دو یارد (واحد طول معادل 44/91 سانتی متر) بیشتر نباشد بوته ها ممکن است به اندازه ی معمول خود برسند. اما جز یک مورد استثنا، هرگز جایی را در دشت های بیابانی مرکز ایران و دور از تپه ها نداریم که در آن بوته ها و درختچه ها با رشد طبیعی و کافی خود توانسته باشند این فاصله را بپوشانند. بعد از آن ریگزار است. در این جا هم اگر شن کنار رود و آب یافت شود، خاک برای رویش گیاه مناسب است، ولی ظاهر سراسر این ریگزار نیز کاملاً بایر و بی آب و علف است. در این ریگزار مطلقاٌ هیچ گیاهی نمی روید. این جا مانند بدترین قسمت کویر نمک و البته بدون لکه های برجسته ی سفید رنگ است. یزد در قسمت بزرگی از این ریگزار قرار گرفته است. گاهی اوقات شن های روان ممکن است تحرکی در بخش هایی از این ریگزار به وجود آورند اما چنین نقاطی نیز همچون سایر مناطق بیابان شنی برهنه اند و امواج شن های روان هم هیچ دگرگونی چشمگیری در فضای بی روح و یکنواخت بیابان پدید نمی آورند.
واحه: واحه در حقیقت همان بیابان است که به وسیله ی انسان به زیر کشت رفته و آباد شده است. در دشت هایی که آب پس از طی فاصله ای آورده شده، زمین طوری آبیاری می شود که فقط جاهایی که بذر کاشته شده است، مشروب شود. تقریباً هیچ نوع علف، چمن، گیاهان در هم پیچیده، پرچین و عل هرز وجود ندارد. هر جوانه ای در مزرعه گندم یک واحد مجزا به شمار م رود، که می تواند بدون مزاحمت برای گیاهان اطراف به راحتی رشد کند. حتی در باغ هایی که سرسبزتر به نظر می رسند و به وسیله ی دیوارهای گلی بلند محصور و از دسترس دیگران دور نگاه داشته شده اند نیز همان نمای محقر واحه ها در هر طرف به چشم می خورد. با وجود امکان سه بار برداشت محصول در سال، با یک نظر گیاهان بسیاری به چشم می آیند که به هنگام کمبود آب قطعا خشک خواهند شد، و البته این اتفاقی است که مکررا رخ می دهد. هیچ نوع درخت یا درختچه جنگلی وجود ندارد و آن درخت هایی هم که کاشته شدند، بسیار کوچکند و شاخ و برگ اندکی دارند. واحه هایی نظیر این ها، بسته به میزان آبی که دارند، نام گذاری می شوند، آن دسته از واحه هایی که می توانند نیازهای جمعیت نسبتا زیادی را تغذیه کنند، شهرها هستند آن هایی که می توانند نیازهای جمعیت کمتری را تامین کنند، آّبادی ها را شکل می دهند و واحه هایی که تنها قادرند که یکی دو خانورا را پوشش دهند، مزرا (مزرا همان مزرعه است که در لهجه مردم یزد به صورت مزرا تلفظ می شود) نامیده می شوند. اما، در هر حال واحه ها چه بزرگ و چه کوچک، کاملا جزئی از بیابانند.
قریه ها: نزدیک یزد قریه ها برآمده از مصالح همان زمینی که بر روی آن قرار گرفتند، به صورتی مجزا و دور از هم با محدوده هایی مشخص و روشن در این منظره ی قهوه ای رنگ ظاهر می شوند. اندک کشتزارهای بدون حصار که در پیرامون قریه ها قرار دارند، و عموما به صورت کرت های مستطیل شکل و شبیه زمین های استیجاری کوچک انگلستان مرتب شده اند، تا زمانی که فرد مسافر کاملا نزدیک آن ها نباشد، به ندرت دیده می شوند؛ معدود درختان موجود هم به شکل اسف انگیزی محقر و بی رنگ و لعاب اند، و عمارات و دیوارها که تنها از گل ساخته شدند، از سه طرف از هم پاشیده و ویرانند. با گذشتن از تعدادی از این روستاها به یزد می رسیم که آن هم جدا افتاده و منفرد است و در اطراف ان تعداد زیادی از همان روستاها وجود دارد. اگر چه، هنگامی که از طریق غالب راه های اصلی به شهر نزدیک می شویم، مطلقا مزرعه و درختی به چشم نمی خورد. همچنین بادگیرهای بلند و مربع شکل زیادی که مانند دودکش کارخانه های کوچک به نظر می رسند، بر فراز شهر دیده می شوند. شهر یزد هم مثل قریه ها، قهوه ای رنگ است، اما معدود لکه های سفیدی هم وجود دارند. یک یا دو گلدسته با کاشی کاری ناچیز و گنبدی سبز که به نظر می رسد جدیداً بازسازی شده است نیز دیده می شود؛ اما این ها آن قدر چشمگیر و قال ملاحظه نیستند که در نمای قهوه ای رنگ عمومی منطقه تغییری ایجاد کنند.
(سفرنامه یزد/ ناپیر مالکوم، ترجمه دکتر علی محمد طرفداری. یزد: انتشارات مهر پادین، 1394.ص 24-26، 30).
نگارش: الهه شهبازی (کتابدار کتابخانه وزیری یزد).