همین چند روز پیش بود که فدراسیون نابینایان آمریکا به عنوان مالک گنجینه ای که از هلن کلر باقی مانده، صفحه ای اینترنتی را راه اندازی کرد که علاقمندان این بانوی نابغه بتوانند به شکل آنلاین به نوشته ها، تصاویر و فیلم و صداهایی که از او باقی مانده، دسترسی داشته باشند. در میان این آرشیو، بیش از ۸۰ هزار نامه هم دیده می شود که کلر خطاب به افراد، نهادها و مراکز مختلف نوشته است. بد نیست به مناسبت در دسترس قرار گرفتن این آرشیو، یکی از این نامه ها را به عنوان نمونه با هم بخوانیم که کلر در ۱۹۲۴، آن را خطاب به ارکستر سمفونیک نیویورک و برای تمجید از اجرای آنها از سمفونی ۹ بتهوون به نگارش درآورده و در این نامه توضیح می دهد که به عنوان یک نابینا- ناشنوا، چطور از موسیقی لذت می برد. روز جهانی آسیب دیدگان بینایی و شنوایی را گرامی می داریم و نامه هلن کلر را با هم می خوانیم:
دوستان عزیز! بی نهایت خوشحالم از اینکه به شما بگویم علیرغم این که من یک ناشنوا هستم، اما دیشب یک ساعت به یاد ماندنی را پای رادیو نشستم و به اجرای شما از سمفونی 9 بتهوون گوش کردم. گوش کردن نه به معنای عام کلمه. نمی دانم می توانم منظورم را به درستی بیان کنم یا نه؟ من این اجرا را درک کردم. من توانستم برای اولین بار یک ساعت از یک موسیقی لذت ببرم. این مسأله برای خود من یک اتفاق خاص به حساب می آید. من قبلاً در مجله «شادی» که مخصوص نابینایان منتشر می شود، خوانده بودم که رادیو همه جا در دسترس نابینایان قرار گرفته است. این قضیه برای خود من خیلی غیر قابل درک بود. من خوشحال بودم که نابینایان توانسته اند یک ابزار جدید برای لذت بردن از زندگی بیابند، اما هیچ وقت تصور نمی کردم روزی خودم هم از تأثیرات این وسیله تازه لذت ببرم. دیشب وقتی اعضای خانواده ام به یکی از قسمتهای اثر جاودانه بتهوون گوش می کردند، کسی از من خواست که دستم را روی بلندگو بگذارم تا شاید بتوانم لرزشهای حاصل از صدای موسیقی را حس کنم. او سطح روی بلندگو را باز کرد و من به آرامی دستم را روی پرده بلندگو گذاشتم. آن چه برای من جالب بود، این بود که فهمیدم علاوه بر لرزشهای موسیقی، من می توانم ریتم بر انگیزاننده و ضرب آهنگها و افت و خیزهای آن را هم درک کنم. لرزش هایی که از به هم پیچیدن و در هم آمیختن صدای سازهای مختلف حاصل می شد بسیار تحت تأثیرم قرار داد. من به آسانی توانستم صدای سازهای بادی را از کوبش طبل ها و نغمه عمیق ویولاها را از آواز هماهنگ ویلنها تشخیص دهم. آواز دوست داشتنی ویلنها را که به چه شکل حیرتآوری با نغمه های عمیق سایر سازهای ارکستر ترکیب میشدند، میشنیدم. من توانستم هیجان حاصل از پیچیدگی هارمونیها را که دیگر افراد را به حیرت وا میداشت، درک کنم. همان جاهایی که دیگران حیرت خود را با صدای بلند ابراز میکردند، قلب من هم از زیبایی این هارمونیها به شدت به تپش می افتاد. صدای بانوانی که در گروه کر میخواندند، آوای فرشتگان را در ذهن تداعی میکرد. ضربآهنگ آن چه که گروه کر میخواند را با تمام سکوتها و آوازهایش به راحتی در زیر انگشتان خود حس میکردم. در ادامه قطعه، همه سازها با هم شروع به نواختن کردند که باران آخر پاییز را به یاد انسان میآورد که به شدت در حال باریدن است. بدون شک آنچه من حس کردم، جنبه شنیداری قطعه نبود، اما من توانستم جادو و زیبایی این قطعه را لمس کنم. همینطور من فکر می کنم توانستم صدای طبیعت را که به وسیله این سازها به انگشتانم منتقل می شد حس کنم. من هیچ وقت به این اندازه تحت تأثیر لرزش های صدا قرار نگرفته بودم. وقتی می دیدم این نغمه ها همه فضای خانه را پر کرده و همه در حال لذت بردن از آن هستند دائماً در این فکر بودم که آهنگسازی که این نغمه ها را به جهانیان عرضه داشته هم درست مثل من یک ناشنوا بوده است. من از روح بلند و ستودنی بتهوون در حیرتم که با وجود رنج فراوانی که خود می برده توانسته لذت را برای مردم به ارمغان بیاورد. من انگشت بر روی پرده بلندگو گذاشتم و توانستم به سمفونی شماره 9 بتهوون گوش دهم، جایی که بتهوون ناشنوا توانسته بود درست به مانند یک دریا، سکوتی را که بر ساحل قلب من و خودش حاکم بود بشکند.
چنانچه می خواهید از آرشیو هلن کلر، شامل تمام نامه نگاریها و تصاویر و فیلمهای بر جای مانده از این نابغه نابینا-ناشنوا بازدید کنید، باید به نشانی اینترنتی www.afb.org/helenkellerarchive مراجعه کنید.