فیاض اولین کسی است که از محله عازم جبهه شده و برای همین اهل محل در مورد او صحبت میکنند. به دنبال ورد زبان شدن فیاض در محله، غلام و دار و دستهاش که همیشه با او مشکل داشتهاند با هر ترفندی تلاش میکنند نام نیک فیاض فراموش شود. برای رسیدن به این منظور آنها دست به کارهای خطرناک میزنند. غلام که سر نترسی دارد، سختترین راه را برای جلب توجه در پیش میگیرد. خرسی از دامنههای سبلان به کندوها هجوم میآورد و شکارچی نامدار محل در شکار آن ناموفق است. غلام به کمک دوستان خود عزم شکار خرس میکند، اما در این راه سگ محبوب غلام(قیزیل) به دست خرس کشته میشود. غلام مورد تمسخر اهل محل قرار میگیرد. در همین زمان فیاض از جبهه نامههایی به بچههای محل میفرستد. غلام در جواب نامه، فیاض را تحقیر میکند و در ادامه با وقوع اتفاقهای مختلف عزم جبهه میکند تا فیاض را پیدا کند. برای فراموش نشدن، در جدالی نابرابر، آواز خیاوچای، زیر نور مهتاب، قیزیل افسانه نیست، به دنبال فیاض، جبهه رفتن بلوف بود، درد چون دسته سار، آویزان از فکرهای نی، شکار خرس، نگران قیزیل نباش، خشم، دویدن در سرازیری، مشق، دستبند، نامهای برای نخواندن، ایستادن رو به باد، من جبهه نمیروم و بگذار دنیای عالم بخندد از جمله داستانهای کتاب «آب و زنجیر» است. این اثر با عنوان «تابستان خیاوچایی» در بخش رمان برگزیده نهمین جشنواره داستان انقلاب(جایزه امیر حسین فردی) شده است. کتاب «آب و زنجیر» در قطع وزیری، 284صفحه با تصویرگری مجید صابرینژاد و شمارگان هزار نسخه منتشر شده و در فروشگاههای بهنشر در مشهد و سراسر کشور در دسترس علاقهمندان قرار میگیرد.