اعظم پرچم، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان، در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، درباره معنای تدبر در قرآن، اظهار کرد: تدبر از نظر لغوی از ریشه «دَبَرَ» به معنای پشت گرفته شده، اما منظور از تدبر در قرآن، فرورفتن در عمق آیات کتاب آسمانی و اندیشه درباره تمام مفاهیم مندرج در آن است. بلاغیون معمولاً درگیر ظاهر آیات و زیبایی و فصاحت الفاظ هستند و برخی نیز مجذوب سجع و موسیقی آهنگین آیات در سورههای مکی میشوند، اما تدبر ورای همه اینها بوده و به معنای احاطه داشتن بر آیات از جمیع جهات است.
وی افزود: قرآن برای مخاطبان مختلف است و در حدیث آمده «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه؛ قرآن را تنها کسی میفهمد که مخاطب آن است». عدهای مانند اخباریون معتقدند فقط پیامبر(ص) و ائمه(ع) مخاطب قرآن هستند، در حالی که اینطور نیست و کیفیت تدبر در قرآن به هر مخاطب بستگی داشته و مراتب متفاوتی دارد. در واقع مراتب فهم و تدبر در قرآن بر اساس مراتب باطن انسانها است و اصطلاحاً کثرت بطون آیات وجود دارد، بنابراین فهم و تدبر انسان عادی با فهم و تدبر اولیای الهی متفاوت است. به فرموده معصوم، حرکت قرآن مانند جریان آب است، یعنی پویایی دارد و ایستا نیست، بنابراین هر کس به فراخور حال خود میتواند از قرآن بهرهمند شوند و اعجاز قرآن نیز به همین است.
عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان بیان کرد: آیه ۴۴ سوره اسراء میفرماید «... وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ...؛ و موجودی نیست در عالم جز آن که ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را فهم نمیکنید». راغب اصفهانی در مفردات میگوید: هر چه فکر کردم، مفهوم تسبیح هستی را درک نکردم، شاید به این دلیل که بشری نیست و خداوند اینطور خواسته است، ولی مگر میشود خداوند آیهای را نازل کند و بگوید شما نمیفهمید؟ «لَا تَفْقَهُونَ» این آیه به مشرکین مربوط میشود و کسی مثل ملاصدرا بحث کلام هستی را در فلسفه مطرح کرده و علامه طباطبایی(ره) و آیتالله جوادی آملی به این موضوع پرداختهاند. اینها حاصل تدبر است و شاید در آینده افراد دیگری پیدا شوند که این موضوع را در سطح بالاتری تبیین کنند.
تدبر در آیات نیازمند قواعد است
پرچم ادامه داد: فهم و تدبر در آیات نیازمند قواعد است. داعش هم نوعی تفسیر از قرآن دارد که براساس آن به دست به آدمکشی میزند. الازهر، اخوانالمسلمین، طالبان و مستشرقین هم تفسیرهای خود را از قرآن دارند. در قرآن قواعدی برای فهم و تدبر در آن وجود دارد که معیاری برای سنجش فهم قرآن است. هر کس براساس این قواعد در تفسیر و فهم از قرآن پیش برود، فهم او درست است.
وی افزود: تدبر در قرآن باید قاعدهمند و براساس سیاق آیات باشد که این قواعد به عناصر زبانی و فرازبانی آیات قرآن معنا میشود. یک سری قرائن درون متنی و برون متنی و یا بافت زبانی، غیر زبانی و فرازبانی است که قدما از آن به سیاق آیات تعبیر میکردند که به سیاق درونی و متنی شهرت دارد و اصطلاحاً به آن «حالی، مقالی و عقلی» میگفتند.
عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان بیان کرد: تدبر محصول تفسیر قرآن است که طبق قواعد لازم انجام میشود. تفسیر به اشکال مختلفی تقسیم میشود؛ مثلاً عرفانی، جامعهشناسانه، اخلاقی و روانشناسانه، مدیریتی و... . حاصل این نوع تفاسیر تدبر در قرآن است و در واقع تفسیر، مسیر تدبر در قرآن است.
پرچم ادامه داد: هرچه تسلط بر قواعد بیشتر باشد به تدبر در قرآن نزدیکتر میشویم، اما چون قرآن معجزه الهی است، همیشه حالت معجزهگونه دارد و شاید کسی که حتی تخصصی در قرآن ندارد، بیشتر از کسی که استاد قرآن هست، از آن تأثیر میپذیرد. این به لایههای قرآن باز میگردد که به گفته علامه طباطبایی(ره) هرچه حکمت عملی شخص بالاتر باشد، فهم آیات قرآن هم بیشتر میشود. یعنی ما در فهم قرآن به «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » نیازمندیم، به گونهای که شاید یک دانشجوی فیزیک چون درجه خلوص بالاتری از یک دانشجوی علوم قرآن داشته باشد، بنابراین فهم او از قرآن بیشتر است.
وجه اشتراک و افتراق تأویل و تدبر
عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان در خصوص نسبت تأویل و تدبر در قرآن گفت: تفسیر و تأویل در دل هم هستند، اما وجه اشتراک و افتراق هم دارند. پایههای تأویل تفسیر است. تأویل گاهی در مصداق خارج از آیات و گاهی هم در باطن آیات معنا پیدا میکند، تاویل جنبه عام دارد و تا حدودی هم ردیف با تدبر است.
وی تصریح کرد: پیشفرضهای ذهنی هر مفسری در تفسیر او دخیل است. برای فهم از یک آیه در زمینههای مختلف روانشناسی، اخلاقی، سیاقی، اصولی و ... تا زمانی که فهمی از آن آیه نداشته باشیم، نمیتوانیم آیه را درک کنیم. انسان جاهل سؤال نمیپرسد، زیرا سؤال ناشی از علم است. زمخشری، چون روحیه بلاغی دارد، نمیتواند در تفسیر خود به بحث بلاغت توجهی نداشته باشد، فخررازی چون متکلم است، تفسیری هم که از قرآن ارائه میدهد کلامی است، این اشکال ندارد، زیرا کسی که در هر علمی تخصص داشته باشد بهتر میتواند یکسری آیات را بهتر درک و لمس کند. مثلاً یک پزشک بهتر میتواند در آیه «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ»، «نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ» را درک کند.
وی ادامه دامه داد: بنابراین پیشفرضها شرط فهم آیات قرآن است، اما جایی که نباید نظریات شخصی خود را دخیل کنیم باید مبتنی بر معیارهایی باشد که آن معیارها بحث سیاق و قرائن درون متنی و برون متنی است که با فهم مفسر در تعارض قرار نگیرد. یک مثال این نوع تعارض مربوط به برخی دیدگاه روشنفکران است، به عنوان مثال زمانی سروش، بحث تجربه نبوی را مطرح کرد، قبل از آن نصر حامد ابوزید گفته بود که مفاهیم قرآن را خداوند بر قلب پیامبر نازل کرده، اما الفاظ آن از پیامبر است، ولی سروش بعداً گفت که هم الفاظ و هم مفاهیم از پیامبر(ص) است، چون پیامبر از خداوند پر شده است. این پیشفرضها با آیات قرآن تناقض دارد، زیرا قرآن فرموده: «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» و یا «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكمْ يُوحَی إِلَيَّ». فهم این دسته از روشنفکران که قرآن را به مثابه یک امر زبانی مینگرند، با آیات قرآن در تضاد قرار میگیرد و نوعی مغالطه است. در این رویکرد پیامبر(ص) برجسته و از وحی جدا میشود.