امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمه ذیالحجه سال ۲۱۲ قمری نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال ۲۵۴ قمری در سامرا توسط معتضد عباسی به شهادت رسیدند. پدر آن حضرت، امام محمد تقی جوادالائمه (ع) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مامور کرده بود، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید و بدین ماموریت خدایی قیام کرد.
نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام همام " ابوالحسن " و القاب مشهور آن حضرت "هادی" و "نقی" بود. حضرت امام هادی (ع) پس از پدر بزرگوارش در سن ۸ سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش ۳۳ سال بود
امام علی النقی (ع)، دارای نفس زکیه و عزمی راسخ و همتی عالی بود و عظمت شخصیت آن بزرگوار (ع) به قدری زیاد است که دوست و دشمن را به اعتراف واداشته است.
امام هادی علیه السلام از آغاز امامت در مدینه حضور داشتند و در مدت اقامت در این شهر نقش بسیار مهمی در رهبری شیعیان ایفا کردند؛ به طوری که حکومت عباسی از موقعیت ممتاز امام احساس خطر کرده و حضور ایشان در مدینه را به صلاح ندانست، متوکل برای کنترل بیشتر امام علیه السلام تصمیم گرفت ایشان را از مدینه به سامرا منتقل کند. در سال 233 ق بنا به گزارشهایی که جاسوسان از فعالیتهای امام علیه السلام داده بودند، متوکل به یحیی بن هرثمه مأموریت داد تا این انتقال را انجام دهد. با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، مردم که سخت مشتاق و شیفته امام خود بودند، اعتراض خود را علنی کردند؛ به طوری که یحیی بن هرثمه اعلام کرد که کاری به امام علیه السلام ندارد و هیچ خطری امام علیه السلام را تهدید نمیکند. پس از مدتی به بهانه این که در منزل امام علیه حاکم عباسی سلاح جمع آوری میشود به خانه امام علیه السلام حمله بردند، ولی چیزی جز قرآن و ادعیه نیافتند. جالب اینکه خود یحیی بن هرثمه پس از بازگشت میگوید: «چیزی جز بزرگواری، ورع، زهد و شجاعت در او نیافتم». بعد از استقرار امام هادی علیه السلام در سامرا تمامی رفت و آمدها و ارتباطات امام تحت کنترل بود.
در طول مدت حضور امام علیه السلام در سامرا هر روز بر عظمت و محبوبیت آن حضرت افزوده میشد و همه ناخواسته در برابر امام علیه السلام متواضع و خاشع بودند و سخت محترمش میداشتند. البته نفوذ امام منحصر به شیعیان نبود و شامل درباریان عباسی هم میشد. حتی اهل کتاب هم به امام علیه السلام احترام میگذاشتند.
متوکل وقتی در اقدامات خود علیه امام علیه السلام ناکام ماند، به نزدیکان خود اعلام کرد که در کار امام هادی علیه السلام درمانده شده است؛ از این رو به محدودیت و فشار اکتفا نکرد و تصمیم به کشتن امام علیه السلام گرفت و حتی اقداماتی هم انجام داد؛ اما پیش از آنکه موفق شود، خود به هلاکت رسید.
شأن و جایگاه والای اجتماعی امام دهم (ع)
شیخ کلینی در کتاب اصول کافی، نامه متوکل خطاب به امام هادی (ع) را ذکر میکند که در آن نامه، متوکل که خلیفه ای به شدت ضدشیعی بود و جسارتهای بسیاری نسبت به بارگاه امام حسین (ع) انجام داد، خطاب به امام هادی (ع) از عبارات بسیار احترام آمیز استفاده می کند که این امر نشان دهنده جایگاه والای اجتماعی امام(ع) است. همچنین علمای اهل سنّت نیز با آن حضرت بسیار محترمانه برخورد می کردند به عنوان نمونه ابن کثیر که از نویسندگان اهل سنت است در کتاب «البدایه و النهایه» درباره امام هادی (ع) می نویسد: ایشان یکی از ۱۲ امام علیهم السلام و پدر امام عسکری(ع) است؛ امامی عابد و زاهد که متوکل ایشان را از مدینه به سامرا فرا خواند و بیش از ۲۰ سال در این شهر نگه داشت تا سرانجام ایشان در آن شهر (سامرا) به شهادت رسید.
ابن شهر آشوب از مورخان اسلامی میگوید:
“او خوش قلبترین و راست گفتارترین مردمان بود. چون خاموش میشد پردهای از وقار در چهره آن حضرت هویدا میشد”.
گفتار دیگری درباره امام هادی(علیه السلام) نیز میگوید: وی به تحقیق، مردی بزرگوار، نیکوکار و فاضل بود.
برخی از اقدامات امام هادی علیه السلام
1- ایجاد آمادگی فکری شیعیان جهت ورود به عصر غیبت
فراهم کردن زمینه ورود شیعه به عصر غیبت، از اقدامات اساسی امامان شیعه علیه السلام بود، که همواره شیعیان را متوجه این امر میکردند. در این راستا امام هادی علیه السلام هم اقداماتی انجام دادهاند:
بیان روایات فراوان در مورد فرا رسیدن و نزدیک بودن عصر غیبت، بشارت به ولادت حضرت حجت و مخفی بودن ولادت و هشدار این که مبادا مخفی بودن باعث تردید شما شیعیان گردد، کم کردن تماس مستقیم شیعیان با حضرت؛ به طوری که در سامرا مسائل شیعیان از طریق نامه یا نمایندگان حضرت پاسخ داده میشد؛ تا از قبل برای شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمادگی داشته باشند، تأیید برخی از کتب فقهی و اصول روایی شیعه، ارجاع سؤالات شیعیان به وکلا و توجیه وکلا نسبت به پرسشهای شیعیان؛ با توجه به انحرافات و شبهات آن روز.
2- مبارزه با انحرافات
غالیان کسانی بودند که بر مبنایی نادرست، امامان معصوم علیه السلام را تا مقام خدایی (نعوذبالله) بالا میبردند. امام هادی علیهالسلام همانند امامان قبلی موضع خویش را در قبال آنان روشن میساخت و آنان را از گروه شیعه نمیدانست و حتی در نامههای مختلف، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی میفرمود و بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام مینمود.
گروه دیگری از منحرفان، صوفیان بودند که معمولاً با کناره گیری از دنیا، به شکل ریاکارانه در مقابل امام هادی علیه السلام میایستادند. امام هادی علیه السلام شیعیان را از نزدیک شدن و هم نشینی با آنان و ورود به جلسههایشان به شدت برحذر میداشت و آنان را همنشینان شیطان و نابود کننده پایههای دین و پیروان این گروه را نادانان میدانست و کسانی را که به آنها گرایش پیدا میکردند، احمق معرفی میفرمود.
3- تربیت نیرو و افراد شایسته
یکی از اقدامات و فعالیتهای ائمه علیه السلام پرورش شاگردان و افراد شایسته بوده است. امام هادی علیه السلام نیز با توجه به پراکندگی شیعیان در مناطق مختلف و وجود شبهات و انحرافات، نیروهایی را که استعدادهای لازم داشتند شناسایی کرده و آنان را جهت پیشبرد اهداف اسلامی تربیت میفرمودند. این افراد افزون بر راویانی هستند که سخنان و روایات امام هادی علیهالسلام را نقل مینمودند. برخی از این افراد همان کسانی هستند که وکالت آن حضرت را عهده دار بودند. برجستهترین این افراد عبارتند از:
*عبدالعظیم حسنی (ره)، که مرقد وی در شهر ری میباشد و از یاران امام عسکری علیه السلام بوده است.
*حسن بن راشد، مشهور به ابوعلی و وکیل امام هادی علیه السلام بوده است.
*عثمان بن سعید عمری، که از 11 سالگی در محضر امام هادی علیه السلام بود و بعدها یکی از نایبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شده است.
4- تقویت سازمان وکالت
با توجه به لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی و با وجود خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و از همه مهمتر با توجه به اینکه امام علیه السلام در حصر و تحت نظارت و کنترل بودهاند، خیلی از شیعیان در بلا تکلیفی به سر میبردند. به همین علت سازمان وکالت که به صورت مخفی شکل گرفته بود و از زمان امام صادق علیه السلام فعالیت خود را آغاز نمود، در دوران امام هادی علیه السلام نیاز به تمهیدات بیشتری داشت.
در زمان امام هادی علیه السلام شیعیان ایران، عراق، یمن و مصر ارتباط مستمر و خوبی با حضرت داشتند. وکلای امام علیه السلام علاوه بر جمع آوری خمس و ارسال آن به امام علیه السلام، در مسائل کلامی و فقهی نیز نقش سازندهای داشتهاند و در جا انداختن امامت امام بعدی و ورود شیعه به عصر غیبت، تلاش خستگی ناپذیری از خود به نمایش گذاشتند. (البته گاهی افرادی از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام علیه السلام شده و مورد تکذیب آن حضرت هم واقع میشدند. در این شرایط کسان دیگری جایگزین آنها میشدند).
این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و نابودی آن انداخت و با تشکیل نیروهایی ویژه به دستگیری، شکنجه، حبس و شهادت برخی از وکلای امام علیه السلام در نقاط مختلف اقدام کرد؛ اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد.
5- تبیین مقام شامخ امامت از طریق زیارت غدیریه و زیارت جامعه
در زمان امام هادی علیه السلام اصل امامت باید معرفی میشد؛ چون ائمه علیهم السلام و فضائل و جایگاه ایشان رو به فراموشی میرفت. امام هادی علیه السلام پدران و اجداد گرامی خود را با بیان زیارات معرفی میکردند. مجموعه این زیارات و ادعیه به عنوان یک دایرةالمعارف شیعه به حساب میآید و در بردارنده دلایل بسیار استوار در حقانیت ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام است.
* زیارت جامعه کبیره
این زیارت از مشهورترین، برترین و شناخته شدهترین زیارات ائمه علیهم السلام است. شیعیان نسبت به خواندن آن بهخصوص روزهای جمعه توجه خاصی دارند. شیخ طوسی (ره) در التهذیب و شیخ صدوق (ره) در الفقیه آن را نقل کردهاند. علامه مجلسی (ره) در مورد صحت سند آن که به درجه قطع رسیده میگوید: «این زیارت دارای بهترین سند، عمیقترین مفهوم، فصیحترین الفاظ، بلیغترین معنا و عالیترین شأن است. امام هادی علیه السلام در این زیارت شاخصهها و پایههای اصلی شیعه را بیان فرمودند.
*زیارت غدیریه
این زیارت به زیارت امیرالمؤمنین در عید غدیر خم معروف است. در سالی که معتصم امام علیه السلام را از مدینه به سامرا فراخواند، ایشان به زیارت امام علی علیه السلام در نجف اشرف رفته و این زیارت را قرائت کردند که در ضمن آن یکصد و پنجاه منقبت از مناقب امام علی علیه السلام بیان فرموده و از برخی مشکلات سیاسی و اجتماعی که ایشان را آزرده کرده بود، سخن گفتند.
این زیارت از زیباترین، اصیلترین، بدیعترین و پربارترین زیارتهاست. در زمانی این زیارت توسط امام هادی علیه السلام قرائت شد که امامت به فراموشی سپرده شده بود. امام هادی علیه السلام در ضمن زیارت با ترسیم مظلومیت امام علی علیه السلام و هشدار به مردم، آنان را از خواب غفلت بیدار میکند.
امام هادی (ع) و مهم ترین کشمکش های سیاسی
علی رغم این که امام هادی (ع) برنامه ای برای مبارزه مسلحانه با حکومت جور نداشت، حکام عباسی از او می ترسیدند و او را بزرگ اهل بیت (ع) و امام امت می دانستند که کلامش بین مردم نافذ بود.
امامان (علیهم السلام) موقعیت خاصی نزد مردم داشتند و مردم علاقه ویژه ای به آنان داشتند و آنان را بر حکام بین عباس که ترس و وحشت و خون ریزی و فساد را اشاعه می دادند، برتری می دادند. از این رو، امام انقلاب های علویان را تأیید می کرد و جنبش بیداری سیاسی و ایمانی را گسترش می داد.
حاکمان بنی عباس از موقعیت امام هادی (ع) بسیار می ترسیدند و بدین دلیل او را به وسیله جاسوسان احاطه کرده بودند. آنان سعی می کردند که بین امام و مردم و علما جدایی بیافکنند که بتوانند او را به غربت بکشانند و از تأثیرگذاری بر اندیشه و مسائل سیاسی جلوگیری کنند.
تاریخ از نحوه سلوک حکام معاصر امام و اخلاقیات آنان برای ما سخن می گوید؛ همان گونه که شورش ها و انقلاب های علوی در آن مرحله برای ما ثبت کرده است. فرزندان علی و فاطمه (ع) در طول تاریخ محور اصلی رویارویی با ظالمان و علت و محرّک شورش ها و انقلاب های اصلاح طلب بودند.
هرکس زندگی امام علی النقی (ع) را از هنگام وفات پدرش و برعهده گرفتن وظایف امامت تا وفات خودش بررسی کند آن را مملوّ از درگیری و صبر و استقامت و ثبات اعتقادی و سیاسی خواهد یافت. او با حاکمانی روبه رو بود که از آل ابی طالب کینه به دل داشتند و تلاش می کردند این شجره مبارک را از میان بردارند.
امام (ع) زندگی سیاسی خود را از اواخر حکومت معتصم عباسی یعنی سال ۲۱۸ ه. ق آغاز کرد. علی رغم این که زمان معتصم عباسی دوران بهتری برای علویان بود اما به دلیل ترس از اهل بیت (ع)، امام محمد جواد (ع) را در سال ۲۲۵ ه. ق از مدینه به بغداد آورد و او را مجبور به اقامت اجباری در آن جا نمود و خود در همان سال در بغداد فوت کرد. بعضی از مورّخان علت مرگ را مسمومیت با سمّ ذکر کرده اند.
معتصم عباسی شهر سامرّا را در سال ۲۲۱ ه. ق در شمال بغداد برکناره شرقی دجله ساخت و آن را مقرّ سپاه خود و پایتخت خلافتش قرار داد. به همین دلیل این شهر به عسکر (پادگان) معروف شد و امام علی (ع) حضرت هادی (ع) را به دلیل سکونت در این شهر عسکری نامیدند؛ همان گونه که فرزندش امام حسن عسکری نیز به آن نامیده شد.
پس از معتصم، پسرش واثق بالله (هارون) در ماه ربیع الاول سال ۲۷۱ ه. ق به خلافت رسید. واثق بالله در سیاستش از معتصم شایسته تر نبود، جز این که مورّخان نقل کرده اند که واثق بر آل علی بن ابی طالب کم تر سخت می گرفت.
در زمان حکومتش دیده نشد که کسی از آنان کشته شود، بلکه بین سایرین و آنان در توزیع اموال، برابری قرار داد و علویان از مشکلاتشان در زمان حکومتش که ۵ سال و ۹ ماه دوام داشت کم شد. در این دوران امام علی الهادی (ع) در مدینه مقیم بود و برای علم و عبادت و هدایت دیگران در حالی که در سن جوانی بود گوشه عزلت گزیده بود و روز به روز مردم بیش تر به او علاقه مند می شدند، به خصوص در مراکزی که دوستان و پیروان اهل بیت (ع) بیش تر بودند.
در حالی که رهبران و ترکان دولت عباسی هر کاری را که می خواستند انجام می دادند و ثروت ها را والیان و دیوانیان غارت می کردند و کاخ های خلیفه از کنیزان و خوانندگان پر بود.
رفتار متوکل با بنی هاشم بسیار خشن و مستبدانه بود و نسبت به آنان بسیار بدگمان بود و پیوسته ایشان را به فعالیت علیه حکومت متهم می کرد. عبیدالله بن یحیی بن خاقان، وزیر متوکل همواره از بنی هاشم بدگویی می کرد و متوکل را تشویق به بدرفتاری با آنان می نمود. از این رو در خشونت و دشمنی نسبت به خاندان علوی گوی سبقت را از تمام خلفای عباسی ربوده بود، این دشمنی تا حدی بود که اگر آگاه می شد کسی به حضرت علاقه مند است مال او را مصادره می کرد و او را به قتل می رساند.
با توجه به این فشار و اختناق، امام علی النقی (ع) در دوره امامت خویش، به ویژه در عصر متوکل، فعالیت خود را به صورت سرّی انجام می داد و در روابط خویش با شیعیان، نهایت مخفی کاری را داشت.
در کنار این فشارها و مرارت ها برای شیعیان، متوکل در تاراج بیت المال و ساخت و ساز کاخ های مجلّل و با شکوه و برگزاری جشن های پر زرق و برق گوی سبقت را از خلفای گذشته خود ربوده بود، چنان که به قول مسعودی، مورّخ مشهور، در هیچ زمانی مانند عصر متوکل پول خرج نمی شد. نقل شده است که متوکل فقط در جشن ختنه کنان پسرش (معتزّ) بالغ بر ۹۶ میلیون درهم خرج کرد.
بازتاب ستم ها، بی عدالتی ها و جنایات خلفای عباسی در قالب قیام هایی بی شمار از سوی علویان خود را نشان داد. حاکمان عباسی که از جایگاه مردمی برخوردار نبودند و پایه های حکومت های خود را هر روز متزلزل تر از قبل می دیدند به سرکوب شدید این قیام ها پرداختند.
مناظره هاى علمى و اعتقادى امام هادی (ع)
امامان معصوم (ع) چشمه هاى جوشان معرفت و گنجینه هاى دانش الهى اند و چون چراغى پر فروغ و زوال ناپذیر، فراسوى علم را با پرتو افشانى خود روشن مىکنند.
دولت عباسى، همواره به دنبال برپایى جلسه هاى مناظره و گفت وگوى علمى بود که برقرارى این گونه جلسه ها در زمان مأمون عباسى به اوج خود رسید و این روند تا دوران امامت امام هادى (ع) نیز ادامه یافت.
برپایى این مجالس هدفدار براى در هم شکستن چهره علمى امامان و زیر سؤال بردن دانش و حتى امامت آنان تشکیل مىشد. البته با این کار، آنان نه تنها به مقصود خویش نمى رسیدند، بلکه موجب رسوایى آنان نیز مىشد؛ چرا که آن بزرگ پیشوایان دانش و معرفت، از این فرصت براى روشن کردن اذهان عمومى و نشر فرهنگ اصیل اسلامى بهره بردارى مى کردند.
دولت عباسى مى کوشید تا با زیر نظر گرفتن امام و کنترل شدید ملاقاتهاى ایشان با شیعیان، از روشن شدن افکار مردمى جلوگیرى کند و جلوى فیضان این سرچشمه بزرگ را بگیرد، ولى برپایى نشست هاى علمى در تناقض با این سیاست بر مى آمد و تمام تلاشهاى عباسیان را بیهوده مى ساخت. پىگیرى این سیاست متناقض از سوى سردمداران نفاق، حاکى از کوته فکرى، ناکارآمدى، نارسایى در چاره جویى و بن بست هاى فکرى آنان در برابر اهداف معین خود بود.
متوکل عباسى براى این منظور، دو تن از دانشمندان به نامهاى «یحیى بن اکثم» و «ابن سکیت» را به خدمت خواند تا نشستى علمى با امام على النقى (ع) ترتیب دهند. در نشستى که به این منظور ترتیب داده شده بود، متوکل از ابن سکیت خواست تا پرسشهاى خود را مطرح کند. او نیز پرسید: «چرا موسى (ع) با عصا بر انگیخته شد، عیسى (ع) با شفاى بیماران و زنده کردن مردگان و محمد (ص) با قرآن؟».
امام در پاسخ فرمودند: «موسى (ع) با عصا در دوره اى بر انگیخته شد که مردم تحت تأثیر جادو قرار گرفته بودند. او نیز به همین منظور برایشان معجزه اى آورد که جادویشان را از بین ببرد و حجت را برایشان تمام سازد.
عیسى (ع) با شفاى بیماران خاص و بدون درمان و با زنده کردن مردگان بر انگیخته شد، زیرا در آن زمان پزشکى و پیشرفتهاى آن، مردم را شگفت زده کرده بود و او به فرمان خدا، مردگان را زنده مىکرد و بیماران بىدرمان را شفا مىداد. محمد (ص) نیز با قرآن در دورهاى بر انگیخته شد که شعر بر اندیشه مردم حکمرانى مىکرد. او نیز با قرآن تابنده بر شعر مردم آن عصر چیره گشت و پیام خدا را به آنان رساند و حجت را بر آنها تمام کرد».
شکست ابن سکیت در این گفت وگوى کوتاه و آن هم فقط با یک پرسش ساده، خشم یحیى بن اکثم را بر انگیخت. او نیز سوالاتی را از امام پرسید که امام با نهایت دقت، ظرافت و کمال به پرسش هاى وى پاسخ داد و افزون بر اثبات جایگاه علمى خود، سیزده پرسش پیچیده و مشکل را براى شیعیان پاسخ گفت و به صورت غیر مستقیم، معارف واقعى اسلام را در اختیار خواهندگان قرار داد.
پاسخ هاى امام هادى (ع) آن چنان کوبنده و دقیق بود که یحیى بن اکثم در پایان این رویارویى به متوکل گفت: «پس از این جلسه و این پرسش ها دیگر سزاوار نیست که از او درباره مسئله دیگرى پرسش شود؛ زیرا هیچ مسئلهاى پیچیده تر از اینها وجود ندارد [و او از عهده پاسخگویى به همه آنها بر آمد] و این پاسخ ها موجب آشکار شدن بیشتر مراتب علمى او و موجب تقویت شیعیان خواهد شد».
منبع:
https://www.isna.ir/news/95062716719/
https://www.avapress.com/fa/article/169480/
https://www.balagh.ir/content/4569
http://313adine.net/question