نخستین شماره سال هفتم فصلنامه علمی پژوهشی «حکمت اسلامی» به صاحبامتیازی مجمع عالی حکمت اسلامی منتشر شد.
عناوین مقالات این شماره بدین قرار است: «تمایز فقه و اخلاق، تاملی در یک اشتباه تاریخی»، «چیستی و کارکرد حکمت عملی در سنجش آن با حکمت نظری»، «بررسی «اصل جهت کافی» در فلسفه لایبنیتس و مقایسه آن با «قاعده ضرورت سابق» در فلسفه اسلامی»، «جستاری پیرامون آرخه، هوله و ماده (سرنوشت ماده در گذر زمان، از فلسفه یونان تا فلسفه اسلامی)»، «مقایسه فاعل هستیبخش و فاعل طبیعی در اندیشه صدرالمتألهین»، «سنجش مسائل حکمی در ساحت وحدت تشکیکی و وحدت شخصی»، «گونهشناسی مُعتبِر و بررسی خصوصیات آنها از دیدگاه نظریه اعتباریات علامه طباطبایی»، «بررسی تبیین ویژه صدرالدین شیرازی درباره ضرورت فراگیری حکمت».
تمایز فقه و اخلاق، تاملی در یک اشتباه تاریخی
در چکیده مقاله «تمایز فقه و اخلاق، تاملی در یک اشتباه تاریخی» میخوانیم: «مسئله نسبت بین فقه و اخلاق و مرز بین این دو مدتهاست که مایه دلمشغولی برخی از اندیشمندان شده است. عدهای از تجددگرایان معتقدند که فقه عرصه را بر اخلاق تنگ کرده است. آنها بهعنوان مسئولیت روشنفکری دینی در صدد هستند فقه را تابع اخلاق سکولار گردانند. اما به نظر میرسد فهم آنها از فقه و اخلاق و تمایز این دو، بر مفروضات قابلمناقشهای تکیه کرده که اگر این فهم اصلاح شود، ناصواب و ناموفق بودن پروژه جایگزینسازی اخلاق به جای فقه آشکار میگردد. با مروری تاریخی میتوان دریافت که تمایز این دو علم و بقای آنها در کنار هم، به خاطر تفاوت موضوع آن دو بوده است: موضوع یکی بحثی واقعگرایانه درباره اصلاح خصلتها و ملکات نفسانی بوده و موضوع دیگری، بررسی اعتباراتی است که میخواهد بر رفتارهای ما حاکم شود. در مقاله حاضر نشان داده میشود که پیدایش تلقی اعتباری از ماهیت گزارههای اخلاقی از یک سو و عدم درک صحیح از مکانیسم اعتبارات شریعت از سوی دیگر، از زمینههای اصلی مطرح شدن پروژه جایگزینسازی اخلاق به جای فقه بوده است؛ و توجه به برخی از زوایای پیچیده اعتبارات شریعت، معلوم خواهد کرد که گزارههای تکلیفی فقه را منطقاً نمیتوان با اعتبارات بسیطی که با علم اخلاق غیر فضیلتگرای مدرن پیشرو مینهد، به چالش کشید.»
چیستی و کارکرد حکمت عملی
در طلیعه مقاله «چیستی و کارکرد حکمت عملی در سنجش آن با حکمت نظری» آمده است: «حکمت عملی یک دانش برهانی است که هم با دانشهای عملی و هم با حکمت نظری تفاوت دارد. از یک سو، متفاوت با دانشهای عملیای است که از آنها با حرف و مهارتها یاد میشود؛ چرا که حکمت عملی یک دانش قیاسی مربوط به حیطه افعال ارادی در مسیر سعادت انسان است که شناخت قوانین کلی ملکات خلقی از راه قیاس و فکر را بر عهده دارد. از سوی دیگر، متفاوت با حکمت نظری است؛ چرا که حکمت نظری از حقایق وجودی غیر معطوف به فعل ارادی انسان و احکام مربوط به این حقایق ـ که فاقد محتوای ارزشی و اتصاف به خیر و شرّ هستند ـ بحث میکند. ریشه تقسیم حکمت به نظری و عملی، دو بعدی بودن حقیقت انسانی است. به این معنا که انسان بهلحاظ بعد تجرد نفس و ارتباطی که با حقایق ماورائی دارد، از حکمت نظری و بهلحاظ بعد اضافه نفس به بدن و تدبیری که نفس نسبت به بدن دارد، از حکمت عملی برخوردار است. حکمت عملی در تحقق غایت خود، یعنی تامین سعادت بشر، نیازمند حکمت نظری است؛ زیرا مباحث مرتبط با چیستی سعادت انسان، در دو بخش از مباحث حکمت نظری، یعنی نفسشناسی و علت غایی مطرح میشود. ازاینجهت، حکمت عملی را میتوان تکمیلکننده حکمت نظری و امتدادبخش آن دانست. حکمت عملی دستکم دو کارکرد ارزشمند دیگر نیز دارد؛ اول اینکه این حکمت خاستگاه پیدایش علوم انسانی برهانی است و دوم اینکه، این حکمت به نظامسازی عقلانی آموزههای دینی کمک میکند.»
ضرورت فراگیری حکمت
در چکیده مقاله «بررسی تبیین ویژه صدرالدین شیرازی درباره ضرورت فراگیری حکمت» میخوانیم: «فراگیری علوم عقلی به ویژه فلسفه نقش بسیار مهمی در زندگی انسان دارد. حکمتپژوهان در آثار گفتاری و نوشتاری خود کوشیدهاند به ابعاد گوناگون این موضوع بپردازند و اهمیت و ضرورت فراگیری حکمت را تبیین کنند. ملاصدرا که از حکمای برجسته مسلمان است در این باره تبیین ویژهای دارد. هدف این مقاله بررسی تبیین مزبور با روش تحلیلی- انتقادی است. به نظر میرسد هر چند برخی مقدمات تبیین ملاصدرا نادرست است، اما ضرورت آموختن فلسفه انکارنشدنی است. فلسفه تنها ابزار پاسخگو به پرسشهای بنیادین بشر و شبهات عقلی پیش روی وی به شمار میرود و فهم بهتر کتاب و سنت و حقایق عالَم در گرو آن است. به نظر میرسد هر چند برخی مقدمات تبیین ملاصدرا نادرست است، اما ضرورت آموختن فلسفه انکارنشدنی است. فلسفه تنها ابزار پاسخگو به پرسشهای بنیادین بشر و شبهات عقلی پیش روی وی به شمار میرود و فهم بهتر کتاب و سنت و حقایق عالَم در گرو آن است.»