اغلب تاریخنویسان معتقدند امام عسکری(ع) در سال ۲۳۲ قمری در شهر مدینه چشم به جهان گشودند و هنوز چند سالی از عمر مبارکشان نمیگذشت که به همراه پدر بزرگوارشان امام هادی(ع) از مدینه به سامرا تبعید شدند و در مرکز عسکر(لشکرگاه) تحت نظارت مأموران خلیفه ساکن شد. آن حضرت و پدر بزرگوارشان به مناسبت اینکه در محل استقرار لشکریان حکومت ناگزیر به سکونت شده بودند، عسکریین(ع) (به معنای دو عسکری) لقب یافتهاند.
امام یازدهم در سال ۲۵۴ قمری به دنبال شهادت امام هادی(ع) و در حالی که بیش از ۲۲ سال از عمر مبارک آن حضرت سپری نشده بود، منصب امامت را عهدهدار شدند و حدود شش سال یعنی تا ۲۶ سالگی به ارشاد و هدایت مردم مشغول بودند. آن حضرت سرانجام در هشتم ربیعالاول سال ۲۶۰ قمری به دسیسه معتمد عباسی و در شهر سامرا به شهادت رسیدند و پیکر مطهرشان در کنار مرقد منور پدر بزرگوارشان امام هادی(ع) به خاک سپرده شد که میعادگاه شیعیان جهان است و عاشقان ولایت چون پروانه به دور شمع وجودشان میچرخند.
امام حسن عسکری(ع) در همه صفات پسندیده انسانی و اخلاق و فضایل در حد کمال بودهاند. آن امام والا مقام در عصر خویش بزرگوارترین، عابدترین، بردبارترین و محترمترین افراد به شمار میرفته و دارای اندیشه بلند، زبانی گویا و پرجاذبه و برخوردار از اخلاق نیک بودهاند. امام یازدهم شیعیان با مردم بسیار مهربان و نسبت به ضعیفان و افراد تهیدست بسیار بخشنده بودند. آن امام همام سالار قبیله ایثار، پیشوای مستضعفان خاک و مسجود فرشتگان افلاک بودند.
از آن جا که تمامی امامان معصوم(ع) برترین اسوه صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد میتواند برای پیروانشان درسآموز باشد. در این نوشتار به برخی از جنبههای سیره اخلاقی و اجتماعی امام حسن عسکری(ع) اشاره خواهیم کرد.
سخاوت و بخشندگی
سخاوت یکی از اخلاقهای بارز در ائمه است. در روایت زیر این اخلاق الهی در مورد امام حسن عسکری بیان میشود: محمد بن علی می گوید: زمانی بر اثر تهیدستی کار زندگی بر ما سخت شد. پدرم گفت: بیا با هم به نزد ابو محمد(امام عسکری) برویم. میگویند او مردی بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را میشناسی؟ گفت: نه، او را هرگز ندیدهام. با هم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که آن بزرگوار دستور دهد به ما ۵۰۰ درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را برطرف کنیم. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای پرداخت بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر! من پیش خود گفتم: کاش برای من هم سیصد درهم دستور دهد که با صد درهم آن یک مرکب بخرم و صد درهم برای مخارج و صد درهم برای پوشاک باشد تا به کوهستان (در اطراف همدان و قزوین) بروم. هنگامی که به سرای امام رسیدیم، غلام آن حضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام کردیم، امام به پدرم فرمود: «یا علی! ما خلفک عنا الی هذا الوقت؟ ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامدهای؟ پدرم گفت: ای آقای من! خجالت میکشیدم با این وضع نزد شما بیایم. وقتی از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، غلام آمده و کیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسهای دیگر درآورده و به من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینهها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو.
ساده زیستی
سادهزیستی از ویژگیها و اخلاقهای زیبای همه ائمه بوده است که در روایتی که در ادامه میآید این اخلاق در امام حسن عسکری (ع) بیان میشود: کامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسکری(ع) میگوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف میپوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان میدهد و از پوشیدن چنین لباسی باز میدارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آن گاه فرمود: «یا کامل! هذا لله و هذا لکم؛ این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیدهام برای شماست.
ایجاد روحیه ی تفکر در پیروان
اسحاق کندی فیلسوف عراق بود. او به تألیف کتابی با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوین این کتاب گردید که از مردم کناره گرفته و به تنهایی در خانه خویش به این کار مبادرت میورزید، تا اینکه یکی از شاگردانش به محضر پیشوای یازدهم شرفیاب شد. امام عسکری(ع) به او فرمود: «آیا در میان شما یک مرد رشید پیدا نمیشود که استاد شما را از این کارش منصرف سازد؟» عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه میتوانیم در این کار یا کارهای دیگر به او اعتراض کنیم؟ امام فرمود: «آیا آنچه بگویم به او میرسانی؟» گفت: آری. فرمود: «نزد او برو با او انس بگیر و او را در کاری که میخواهد انجام دهد یاری نما، آنگاه بگو سؤالی دارم، آیا میتوانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال می دهد. بگو: اگر پدیدآورنده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال میدهی که منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر از آن باشد که پنداشتهای؟ خواهد گفت: امکان دارد و او اگر به مطلبی توجه کند، میفهمد و درک میکند. هنگامی که جواب مثبت داد، بگو: از کجا اطمینان پیدا کردهای که مراد و منظور عبارات قرآن همان است که تو میگویی؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیدهای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد متکلم آن به کار میبری؟
آن شخص نزد اسحاق کندی رفت و همانطوری که امام به او آموخته بود، با مهربانی تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح کرد و او را به تفکر و اندیشیدن وادار نمود. اسحاق کندی از او خواست سؤال خود را تکرار کند، در این حال به فکر فرو رفت و این احتمال به نظر او ممکن آمده و قابل دقت بود، برای همین شاگردش را قسم داد که منشأ این پرسش را برای او بیان کند. او گفت: به ذهنم رسید و پرسیدم. استاد گفت: باور نمیکنم که به ذهن تو و امثال تو این پرسش خطور نماید، راستش را بگو، این سؤال را از کجا آموختهای؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسکری به من یاد داد. استاد گفت: آری، الان حقیقت را گفتی. چنین سؤالی جز از آن خاندان نمیتواند باشد. آنگاه نوشتههای خود را در این زمینه در آتش سوزانید.
ترویج فرهنگ صرفهجویی
برنامهریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساختهای توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب میشود. در سیره امام حسن عسکری(ع) در این رابطه نکات قابل توجهی وجود دارد. محمد بن حمزه سروری میگوید: توسط ابوهاشم جعفری - که با هم دوست بودیم - نامهای به محضر امام عسکری(ع) نوشته و درخواست کردم که آن حضرت دعا کند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی که جواب را توسط ابوهاشم دریافت کردم، آن حضرت نوشته بود: «مات ابن عمک یحیی بن حمزة و خلف ماة الف درهم و هی واردة علیک، فاشکرالله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف، فانه من فعل الشیطنة؛ پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهم ها بر تو وارد می شود (به ارث به تو می رسد) پس خدا را سپاسگذاری کن و بر تو باد به میانهروی و از اسراف بپرهیز که اسراف از رفتارهای شیطانی است. بعد از چند روزی، پیکی از شهر حران آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامهای که بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم که پسرعمویم یحیی بن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده است که امام(ع) آن خبر را به من داد. به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بعد از ادای حقوق الهی و احسان به برادرهای دینیام، طبق دستور امام(ع) زندگی خود را براساس میانهروی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی که در گذشته فردی مبذر و اسراف کار بودم.
گشادهرویی امام عسکری(ع)
خورشید یازدهم، امام حسن عسکری(ع)، در گشادهرویی و انبساط خاطر سرآمد زمان خویش بودند، به گونهای که افراد پروانهوار دور شمع وجودش میچرخیدند واز زلال اندیشه و اخلاق کریمانهاش بهرهها میجستند.
احمد بنعبیدالله بنخاقان، درباره امام حسن عسکری(ع) گفته است: «هیچ یک از علویان را ندیدم و نشناختم که به مانند حسن بنعلی بنمحمد بنرضا(ع) باشد و در آرامش و وقار و پارسایی و نجابت و بزرگواری در نزد خاندانش و سلطان و تمام بنیهاشم نام کسی را بهتر از او نشنیدم. آنان وی را بر سالخوردگان خود مقدم میداشتند و نیز همواره بر امیران و وزیران و نویسندگان مردم عامی و معمولی مقدم داشته میشد.
از هیچ یک از بنیهاشم و نیز امیران و نویسندگان و قاضیان و فقیهان و سایر مردمان درباره وی نپرسیدم جز آنکه پی بردم آن حضرت در نزد مردم در غایت تجلیل و تعظیم و در جایگاهی والا قرار دارد و همه درباره او به نیکی یاد میکنند و او را بر اهل بیت(ع) و مشایخش مقدم میدارند. هیچکس از دوستان و دشمنان آن حضرت را ندیدم جز آنکه به نیکویی درباره آن حضرت سخن میگفتند و او را میستودند».
همچنین، پدر احمد بنعبیدالله در این باره میگوید: «اگر خلافت از خاندان بنیعباس بیرون شود، هیچکس از بنیهاشم را سزاوار خلافت نیست، مگر حسن عسکری(ع)، زیرا او با فضل و دانش و پارسایی و خویشتنداری و زهد و عبادت و اخلاق پسندیده و نیکوییهایش استحقاق تصدی مقام خلافت را داراست».
اخلاق و تحول آفرینی
حکومت ستمگر بنیعباس، امام عسکری(ع) را نزد شخصی به نام علی بننارمش(که یکی از عناصر جنایتکار و از دشمنان سرسخت آل ابوطالب بود) زندانی کرد. سران بنیعباس به او گفتند: «ابومحمد ابنالرضا را تا توان داری، آزار و اذیت کرده و او را به قتل برسان».
از زندان کردن حضرت، چند روزی نگذشت، تا اینکه دیدند علی بننارمش با آن همه دشمنی و عداوت، در برابر امام سر به زیر افکنده و آنچنان جذبه و عظمت و خلق و خوی حضرت عسکری در او تأثیر نهاده که به حضرت نگاه نمیکند. وقتی امام عسکری(ع) از این زندان خلاص شد، علی بننارمش آنچنان دچار تحول روحی و معنوی شد که دیدگاهش درباره حضرت، تغییر یافت و در گروه شایستگان زمان قرار گرفت.
بار دیگر امام حسن عسکری(ع) را نزد صالح بنوصیف زندانی کردند. او نیز شخصی پلید و بیرحم بود. گروهی از جنایتپیشگان بنیعباس نزد صالح بنوصیف رفتند و درباره امام به گفتوگو پرداختند. زندانبان به آنان گفت که آخر من چه کار کنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند روز با شگفتی دیدم آن دو به نماز، عبادت و روزه روی آوردهاند، به آنان گفتم که چه چیز اتفاق افتاده است؟ گفتند که ما چه گوئیم در پیرامون مردی که روزها روزه و شبها تا سحر نماز میخواند، کمتر سخن میگوید و به کارهای غیر ضروری نمیپردازد! ما هنگامی که به او مینگریستیم، بدنمان به لرزه میافتاد و توان استقامت در خود نمیدیدیم.
ترغیب به خدمترسانی
ابوهاشم میگوید: «روزی در محضر امام عسکری(ع) بودم. آن حضرت فرمودند: «یکی از درهای بهشت، «بابُالمعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمیشود مگر اینکه در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت کند».
تا این را از حضرت شنیدم، خدا را سپاس گفتم و بسی خشنود شدم، زیرا یکی از برنامههای زندگی من، خدمترسانی به مردم و رفع نیاز پا برهنگان و محرومان بود. تا این مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه کرد و فرمود: «بله! کسانی که در این جهان به مردم کمک میکنند، در جهان دیگر نیز سربلند و جایگاه آنان برجسته است. ای ابوهاشم! خدا تو را از این گروه قرار دهد، خدای تو را رحمت کند».
ناهنجاریهای اخلاقی
در میان آنچه که از حضرت به ما رسیده، احادیثی وجود دارد که در آنها به امراض روحی و اجتماعی مردم اشاره شده است. امام عسکری(ع) شخص دورو را چنین وصف میکند: «بئس العبد، عبدٌ یکون ذاوجهین و ذالسانین، یطری اخاه شاهداً و یأکله غائباً، اِن اُعطی حسده، و اِن ابتلی خانه؛ چه بد بندهای است، آن بنده (خدا) که دورو و دوزبان است! در حضور برادرش، او را میستاید و پشت سر او غیبت و بدگویی او را میکند. اگر مورد عطا واقع شود، به او حسد میورزد و اگر برای او گرفتاری پیش آید، به او خیانت کند».
آن حضرت، شخص دورو را تقبیح کرده و مصداق آن را توضیح میدهد و حالات شخص دورو و دو زبان را با دقت و ظرافت بیان میکند. لذا فطرت سالم آدمی بعد از آگاهی از این حالات، از دورویی بیزار خواهد بود. حضرت، وضعیت شخص کینهتوز را نیز چنین بیان میکند «أقلّ النّاس راحةً، الحقود؛ شخص کینهتوز، کمآسایشترین مردم است».
امام عسکری(ع) خشم و غضب را کلید هر بدی میداند: «الغضب مفتاح کلّ شر». منشأ بسیاری از گناهان، غضب است و اصولاً خشم با خوشرویی و حُسن خلق در تعارض است. آن حضرت با این بیان، ریشه و منشأ بدیها را به ما معرفی میکند تا ما برای درمان بدیها، در فکر راه حل اساسی باشیم و علاوه بر توجه به هریک از بدیها و پرهیز از آنها، به ریشهیابی آنها بپردازیم.
آن حضرت، شادمانی کردن نزد شخص محزون و غمناک را، بیادبی تلقی میکند «لیس من الأدب، اظهار الفرح عند المحزون». اینها، نکاتی هستند که در روابط اجتماعی ما با دیگران، بسیار مؤثر است و مراعات کردن آنها تأثیر شگرفی در همدلی، ایجاد محبت و حفظ دوستیها دارد.
نحوه برخورد با خطاکاران و گناهکاران
سیره امام حسن عسکری(ع) در برخورد با خطاکاران و گناهکاران را به سه بخش میتوان تقسیم کرد. نخست برطرف کردن زمینههای خطاست. امام مانند اجداد مطهرشان، زمینه خطا و گناه را برطرف میکردند تا کسی گرفتار گناه نشود. یحیی بن قشیری از اهالی دهی به نام قیر میگوید: ابی محمد (امام عسکری(ع)) وکیلی داشتند که در یک خانه اطاقی گرفته بود که در آن به سر برد، با او خدمتکار سفید پوستی بود، وکیل طمع در آن خادم کرد و او نپذیرفت جز با صرف نوشابه خرما و برای او فراهم کرد و نزد او آورد. او میگوید: خود وکیل برایم باز گفت که: من بیدار و متوجه بودم که ناگاه درها گشوده شد تا خود امام(ع) آمد و بر در اطاق ایستاد و فرمودند: «اتقُوا اللَّهَ! خَافُوا اللَّهَ؛ پروا پیشه کنید و از خدای متعال بترسید!» و چون صبح شد دستور دادند آن خدمتکار را فروختند و مرا از خانه بیرون کردند. در این جریان، حضرت با فروش خادم، زمینه رابطه حرام آنان را برطرف نمود و آنها را از انجام گناه دور ساختند. هدایت و راهنمایی روش دوم امام بود، ایشان در بسیاری از موارد، خطاکاران را با شیوههای مناسب و کارآمد، به راه راست هدایت میفرمودند اما گرچه اهل بیت(ع) برای هدایت آمدهاند و با رأفت و مهربانی با مردم و مخصوصاً خطاکاران برخورد میکردند؛ ولی در شرایطی تند، جدی و قاطع بودند تا افراد متوجه خطای خود شوند. لعن و نفرین منحرفان و برائت و بیزاری از منحرفان از جمله رویکردهای ایان رد برخوردهای تنبیهی با منحرفان بوده است.
امام حسن عسکری(ع) با توجه به شرایط خویش که در پادگان نظامی و زیر نظر خلیفه و جاسوسان وی زندگی می کردند، با نوشتن نامه یا جواب نامه های شیعیان، حقایق را بیان کرده، مردم را از وجود فتنهها و افراد خطاکار آگاه میساختند و یا با برخوردی مناسب، جلوی خطا و گناه افراد را میگرفتند که همگی اینها بیانگر توجه ویژه حضرت به هدایت و سعادت جامعه بشری است.