در نهج البلاغه بر اين معنى تاكيد شده كه تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجير و زندان و محدوديت . بسيارند كسانى كه ميان « مصونيت» و « محدوديت» فرق نمى نهند و با نام آزادى و رهائى از قيد و بند، به خرابى حصار تقوا فتوا مى دهند .
قدر مشترك پناهگاه و زندان « مانعيت» است، اما پناهگاه مانع خطرهااست و زندان مانع بهره بردارى از موهبت ها و استعدادها . اين است كه على (ع) مى فرمايد :
اعلموا عبادالله ان التقوى دار حصن عزيز، و الفجور دار حصن ذليل، لا يمنع اهله و لا يحرز من لجا اليه. الا و بالتقوى تقطع حمه الخطايا.(خطبه 155)
بندگان خدا! بدانيد كه تقوا حصار و باروئى بلند و غير قابل تسلط است و بى تقوائى و هرزگى حصار و باروئى پست است كه مانع و حافظ ساكنان خود نيست و آن كس را كه به آن پناه ببرد حفظ نمى كند. همانا با نيروى تقوا نيش گزنده ی خطاكارى ها بريده مى شود .
على (ع) در اين بيان عالى خود گناه و لغزش را كه به جان آدمى آسيب مى زند، به گزنده اى از قبيل مار و عقرب تشبيه مى كند؛ مى فرمايد نيروى تقوا نيش اين گزندگان را قطع مى كند .
على ( ع ) در برخى از كلمات تصريح مى كند كه تقوا مايه ی اصلى آزادي هاست؛ يعنى نه تنها خود قيد و بند و مانع آزادى نيست، بلكه منبع ومنشا همه ی آزادي هاست . در خطبه 228 مى فرمايد :
فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخيره معاد و عتق من كل ملكه و نجاهمن كل هلكه
همانا تقوا كليد درستى و توشه ی قيامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است .
مطلب روشن است؛ تقوا به انسان آزادى معنوى مى دهد، يعنى او را ازاسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مى كند، رشته آز و طمع و حسد و شهوت وخشم را از گردنش بر مى دارد و باين ترتيب ريشه ی رقّيت ها و بردگي هاى اجتماعى رااز بين مى برد. مردمى كه بنده و برده ی پول و مقام و راحت طلبى نباشند، هرگز زير بار اسارت ها و رقّيت هاى اجتماعى نمى روند .