داستان ام داوود
۱۳۹۹-۱۲-۰۸
داستان ام داوود

ام داوود فرزندی دارد که در زندان منصور دوانیقی گرفتار آمده است و اکنون ماه هاست که این مادر خبری از او ندارد از هر که سراغش را می گیرد اظهار بی اطلاعی می کند گاهی می گویند : او همچنان در حبس به سر می برد و برخی دیگر نیز خبر از کشته شدن او می دهند.

ام داوود که اکنون در سن کهنسالی به سر می برد و سخت به فرزندش عشق می ورزد، روز به روز عطش اشتیاق و نگرانی و دلهره او افزوده می شود. از خدا می طلبد که پیش از مردن ، دست کم یکبار دیگر فرزندش را ببیند.

سرانجام چاره کار را در آن می بیند که به آستان صادق آل محمد صلی الله علیه و آله پناه برد به محضر حضرتش می رسد. حضرت از حال فرزندش از او سوال می کند و ام داوود اشک می ریزد و اظهار بی خبری می کند و از امام چاره جویی می کند.

امام که این اضطرار را در او می بیند چراغی را فرا رویش می نهد و می فرماید:

چرا سراغ دعایی که گره ها را باز می کند و اجابت فوری به همراه دارد نمی روی؟ دعایی که پاداش آن کمتر از بهشت نیست؟ ام داوود می پرسد این دعای بسیار مهم چه دعایی است؟ حضرت در جواب می فرماید: ماه رجب در راه است و آن ماهی است مبارک که حرمتی عظیم دارد و دعاها در آن مستجابند .

هر گاه ماه رجب فرا رسید روز سیزدهم و چهار هم و پانزدهم آن که به این سه روز ایام البیض می گویند روزه بگیر. سپس در روز پانزدهم در آستانه ظهر و دقایقی مانده به ظهر غسل کن . سپس پس از فرا رسیدن ظهر نماز ظهر و عصر را آرام و پاکیزه به جای آور و رکوع و سجود و قنوتش را نیکو و زیبا انجام ده .

 در رکعت اول آن حمد و سوره " قل یا ایها الکافرون" و در رکعت دوم حمد و قل هو الله احد می خوانی و در بقیه رکعت ها که باید حمد بخوانی، پس از حمد هر سوره ای که خواستی بخوان موظب باش که نمازت را در پاکیزه ترین لباس ها و بروی فرش های پاکیزه بخوانی. نیز در آن نماز عطر بزن که ملائکه بوی خوش را دوست دارند.

پس از نماز بدون آنکه با احدی تکلم کنی این دعا ها را می خوانی و این اعمال را انجام می دهی (تفصیل دعا در کتاب مفاتیح الجنان)...

ام داوود گوید من بعد از فرا رسیدن ماه رجب دستور آن حضرت را مو به مو اجرا کردم و بدین ترتیب با افطار کردن در زمان مغرب روز پانزدهم ماه رجب به اعمالم خاتمه دادم . در شب همان روز ، پیامبر را در خواب دیدم که به من فرمود : ای ام داوود ! بشارت می دهم تو را به مغفرت و رضوان خداوند و به برآورده شدن حاجتت و اینکه به زودی فرزندت آزاد شده و به نزد تو برخواهد گشت.

ام داوود می گوید از خواب برخواستم به خدا سوگند که فقط به مقدار فاصله بین کوفه (که فرزندم در آنجا حبس بود) و مدینه که یک اسب تندرو سیر می کند زمان گذشته بود که فرزندم را صحیح و سالم به همراه مبالغ زیادی پول که پس از آزادی به وی داده بودند بر آستانه در دیدم و خداوند را بر این اجابت فوری سپاس گفتم.

مؤلف/نویسنده/عکاس:
منبع:
برگرفته از کتاب تحفۀ رجبیون صفحه 181-182 قم:انتشارات مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید