برای کسانی که خود را شیعه حضرت امام علی (ع) میدانند، کسب شناخت و معرفت نسبت به شخصیت آن امام معصوم (ع) یک فریضه است و نباید در انجام آن غفلت ورزند، که هر نوع قصور و مسامحه در این امر، زیانهایی چون از دست دادن فیض شناخت و آگاهی نسبت به کسی را به همراه دارد که حتی بیگانگان در مقام والای او به شگفتی افتادند و سر به خضوع فرود آوردند.
مگر نه این است که شیعه یعنی تابع و پیرو؟ و آیا جز این است که تبعیت و پیروی از حضرت مولی الموحدین (ع) در گرو معرفت نسبت به شخصیت اوست و تا این شناخت و بینش به دست نیاید، پیروی تحقق عینی نمییابد؟ بنابراین شخصیت شناسی امیرمومنان (ع) برای هر مدعی پیروی از آن پیشوای الهی، ضروری و حیاتی است.
سیمای آفتابگون حضرت علی علیه السلام چنان پر تشعشع است که هر چشمی را یارای نگریستن در آن نیست، قله وجودی این امام معصوم برای هیچ انسانی فتح شدنی نیست، بلکه هر شخصی میتواند در پایههای این قله بماند و با نگاه به سیره و زندگانی ایشان الگو برداری نمايد.
از روزگاری که آن یگانه دهر پا به عرصه وجود گذاشت، تا به امروز هزاران زبان و قلم در مدح و ستایش ایشان به کار افتاده اند تا رقص کنان جلوه ای از جلوه های آن انسان بی همتا را به تصویر بکشند. اما چه سرّی در شخصیت آن امام همام نهفته است که همگان همچنان شیدای نیوشیدن مکارم اویند و سر به جیب تفکر در عظمت او؟!
براى شناخت امام(ع) علاوه بر مطالعه تاریخ و تحلیل آن, مى توان به سخنان آن حضرت درباره خودشان یا سخنان کسانى که حضرت را درک کرده و در مکتبش پرورش یافته اند ـ بى واسطه یا با واسطه ـ و حتى دشمنانش مراجعه کرد.
از آنجا که امام(ع) از مقام عصمت برخوردار است, شناخت حضرتش براى غیر معصوم کارى مشکل و چه بسا غیر ممکن است; به همین جهت, شاید بهترین راه شناخت حضرت مراجعه به سخنان معصومان(ع) و از جمله خود ایشان باشد.
1. على(ع) پرورش یافته مکتب پیامبر اکرم(ص) است.
الف: دوران طفولیت امام (ع)
هنگامى که امام(ع) نوزاد بود, پیامبر گهواره او را در کنار رختخواب خود قرار مى داد; حتى گاهى بدن او را مى شست و در مواقعى شیر در کام او مى ریخت و او را به سینه مى فشرد
امام(ع) خود در این باره چنین مى فرماید:
«و قد علمتم موضعى من رسول الله(ص) بالقرابه القریبه, والمنزله الخصیصه وضعنى فى حجره و انا ولد یضمنى الى صدره, و یکنفنى فى فراشه و یمسنى جسده و یشمنى عرفه و کان یمضغ الشىء ثم یلقمنیه».
شما مى دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است, و خویشاوندىام با او چه در نسبت است. آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد, و مرا در بستر خود مى خوابانید چنان که تنم را به تن خویش مى سود و بوى خوش خود را به من مى بویانید. و گاه بود که چیزى را مى جوید, سپس آن را به من مى خوراند.
ب: دوران نوجوانى امام(ع)
در سال خشکسالى مکه, ابوطالب که بزرگ قریش بود به جهت زیادى عایله خود ـ و شاید رسیدگى به امور دیگران ـ با مشکل اقتصادى شدیدى مواجه شد. پیامبر اکرم(ص) از این فرصت استفاده کرد و براى مساعدت به ابوطالب و به همراه عمویش عباس, کفالت دو تن از پسران او را متقبل شدند. در نتیجه جعفر به کفالت عباس و امام(ع) که کوچکترین پسر خانواده بود, به کفالت پیامبر اکرم درآمدند و بدین وسیله, حضرت که هنوز سنین کودکى خود را مى گذرانید, به طور کامل تحت تربیت پیامبر اکرم(ص) قرار گرفت.
امام(ع) در این باره مى فرماید:
«لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه, یرفع لى فى کل یوم من اخلاقه علما و یإمرنى بالاقتدإ به».
من همچون فرزندى که همواره همراه مادر است, همواره با پیامبر بودم و به دنبال او حرکت مى کردم و او هر روز نکته تازه اى را از اخلاق نیک براى من آشکار مى ساخت و مرا فرمان مى داد که به او اقتدا کنم.
ج: امام(ع) هنگام بعثت پیامبر اکرم(ص)
حضرت در این وقت حدود ده سال داشتند, اما شخصیت ذاتى آن بزرگوار و تإثیرات تربیتى مکتب پیامبر اکرم(ص) ایشان را به جایى رسانده بود که خود مى فرمایند:
«لقد کان(ص) یجاور فى کل سنه بحرإ فاراه, و لایراه غیرى ... ارى نور الوحى و الرساله و اشم ریح النبوه».
پیامبر(ص) مدتى از سال مجاور کوه حرإ مى شد, پس تنها من او را مشاهده مى کردم و کسى جز من او را نمى دید. من نور وحى و رسالت را مى دیدم و نسیم نبوت را استشمام مى کردم.
2.حضرت علی (ع) در خطبه سوم که به خطبه شقشقیه معروف است، میفرماید: ینحدر عنی السیل ولایرقی الی الطیر، من آن کوه بلندم که سیل علوم از من سرازیر میگردد! چون هر کوهی سیلخیز نیست و سیل فقط از کوه بلند و مرتفع برمیخیزد و هیچ پروازکنندهای به مقام اوج گرفته من پر نمیکشد.
فکر اندیشمند عادی به مقام والای علی بن ابیطالب راه نمییابد و تحمل هضم و فراگیری علوم سیل گونه این حکیم الهی مقدور افراد عادی نیست، زیرا در برابر سیل نمیتوان ایستاد، بلکه باید از کنارههای آن به قدر توان بهره برد.
۳. آن حضرت در خطبه ۱۸۹ در بیان مقام علمی خود میفرماید: ایهاالناس! سلونی قبل ان تفقدونی فلانا بطرف السماء اعلم منی بطرق الارض.
در این کلام آن حضرت برای خود دو نشئه قایل است، چنان که جهان نیز دو نشئه دارد، عالم ظاهر و عالم باطن، عالم غیب و عالم شهادت. ایشان میفرماید: جنبه غیبی من قویتر از جنبه شهادت من است! آگاهی من به علوم آسمانی بیش از آگاهی من به علوم زمینی است! زیرا غیب قویتر از شهادت است و با خبران از غیب عالم قویتر از مرتبطان به عالم شهادت هستند.
۴. در خطبه ۱۷۵ میفرماید: والله لو شئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت! و لکن اخاف ان تکفروا فی برسول الله (ص) الا و انی مفضیه الی الخاصه ممن یومن ذلک منه.
سوگند به خدا، اگر بخواهم جریان زندگی شما، آغاز و انجام آن، و ورود و خروج شما را در کارها تشریح کنم، میتوانم، چون از گذشته و آینده شما - به اذن خدا - آگاهم، ولی خوف دارم که تاب نیاورید و بگویید: چگونه رسول خدا چنین نفرمود و علی (ع) میگوید، پس علی (ع) از رسول خدا (ص) بالاتر است و این مساله زمینه انحراف فکری شما را فراهم سازد. آگاه باشید که با موالیان مورد اطمینان بعضی از اسرار عالم را در میان میگذارم. این نمونهای از احاطه علمی علی (ع) به جهان غیب است و جهان غیب بر جهان شهادت احاطه دارد.
۵. در خطبه ۱۵۸ خود را سخنگوی وحی معرفی میکند و میفرماید: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه الا ان فیه علم ما یاتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم ما بینکم.
قرآن سخن میگوید، شما از قرآن بپرسید، ولی هرگز حرف نمیزند، لیکن من سخنگوی قرآنم و شما را از محتوای آن آگاه میسازم. آگاه باشید که علم آینده، سخن از گذشته، داروی دردها و نظم امور زندگی شما در قرآن است.
۶. در خطبه ۱۰۹ میفرماید: ما درخت نبوتیم، درخت نبوت در خاندان ما ریشه دارد و فیض رسالت در این خانواده فرود میآید و فرشتههای خدای متعال با خاندان ما رفت و آمد دارند و قرارگاه علم ما هستیم و چشمهسار حکمتها ماییم، نحن شجره النبوه و محط الرساله و مختلف الملائکه و معادن العلم و ینابیع الحکم.
کانون و کان علم و حکمت علی و اولاد علی (ع) هستند و همانگونه که قرآن کریم در تشریح حکمت گویا و رسا است، امیرمومنان (ع) نیز که شاگرد بارز این کتاب و قرآن ناطق است، بهترین بیانگر حکمت خواهد بود.
وصفی که خدا برای قرآن بیان فرمود، علی (ع) نمونه آن صفت را برای خود تشریح میکند، خدا در عظمت قرآن میفرماید: لو انزلنا هذا القران علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله، آن قدر این قرآن وزین است که اگر آن را بر کوه نازل کنیم، کوه متلاشی میشود.
همان گونه که هضم مسایل سنگین برای همه میسر نیست و بسا افرادی را به صداع و سردرد مبتلا میکند، معارف بلند قرآن کوه را به صداع، تفرق و تلاشی مبتلا میکند، و این مثلی است که ممثل را روشن میسازد: و تلک الامثال نضربها للناس.
امیرمومنان (ع) نیز پس از درگذشت سهل بن حنیف انصاری که از اصحاب دیرینه و شاگردان مکتب مولیالموحدین بود، فرمود: اگر کوه بخواهد محبتم را هضم کند، متلاشی میشود: لو احبنی جبل لتهافت ؛یعنی تحمل محبت، هضم ولایت و معرفت علی (ع) مقدور کوه نیست، همان گونه که هضم معانی بلند قرآن مقدورش نیست.
۷. در کلمه قصار ۱۸۴ میفرماید: ما شککت فی الحق مذ اریته، از آن لحظهای که حق را به من نمایاندند و حق مشهود من شد، در آن شک نکردم.
آری! علی (ع) که بر فطرت توحید زاده شده است، فانی ولدت علی الفطره از لحظهای که حق را به آن حضرت نشان دادند، در آن شک نکرد و تا آخر نیز بر آن استوار ماند.
۸. امیرمومنان حضرت علی (ع) در یکی از نامههایی که برای معاویه مرقوم فرمودند، مقداری از فضایل اهل بیت را تشریح کرده، میفرماید: اگر خداوند در قرآن از خودستایی و بر شمردن فضایل خود نهی نفرموده بود، (فلا تزکوا انفسکم) من گوشهای از فضایل خانوادگی خود را برمیشمردم، و لولا مانهی الله عنه من تزکیة المرء نفسه، لذکر ذاکر فضائل جمه. این کار شمارش نعمتهای خدا در کمال خضوع و بندگی است. سپس میفرماید: فانا صنائع ربنا ولناس بعد صنائع لنا؛ ما ساخته شده و دست پرورده خدای خویش هستیم، ما ساخته ربوبیت حقیم و دیگران دست پرورده ما هستند. ما علوم الهی را از مکتب الله آموختیم و دیگران از ما فرا گرفتند. ما در کنار سفره وحی نشستهایم و سایرین در کنار سفره ارشاد ما. ما در آموختن علوم و معارف نیازی به غیر خدا نداریم، ولی دیگران نیازمند ما هستند که مجرای فیض خداوندیم.
این جمله بلند در یکی از توقیعات حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) نیز آمده است: نحن صنائع ربنا و الناس بعد صنائعنا.
شاگرد مستقیم خدای عزیز حکیم خود نیز حکیم است. رسول اکرم (ع) که قرآن حکیم را از نزد خدای حکیم آموخت، حکیم است و علی ابن ابی طالب (ع) نیز که طبق آیه مباهله (آل عمران، ۶۱) به منزله جان رسول اکرم (ص) و مانند نفس مطهر او محسوب شده، از همین مکتب و علم لدنی برخوردار است، و چشمههای حکمت از جان او میجوشد.
اگر کسی چهل روز خالصا لوجه الله زندگی کند و تمام برنامه چهل روزش برای رضای خدا باشد. مضمون (قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین، در جانش تجلی کند، چشمههای حکمت از جانش میجوشد و بر زبانش جاری میشود، قال رسول الله (ص): من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه.
علی (ع) که تمام عمر را خالصا لوجه الله زندگی کرد، در حکمت نظری به جایی رسید که فرمود: آن چه از هم اکنون تا قیامت رخ میدهد، از من نمیپرسید، جز آن که شما را آگاه میکنم، لتسألوننی عن شیء فیما بینکم و بین الساعه... الا انباتکم.
این تحدی غیر از جملهای است که فرمود: ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض؛ پیش از آن که مرا در بین خود نیابید، آن چه میخواهید بپرسید که من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم.
چنین انسانی که بر بام طبیعت مشرف است و به جهانی راه یافته که بر طبیعت مسلط است، در حکمت نظری و عملی حکیمی کامل، نامور و متاله خواهد بود.
۹. در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه میفرماید: من جزو گروهی هستم که در راه خدا از سرزنش ملامت کنندگان باز نمیایستند، سیمای آنان سیمای صدیقان است، یعنی کسانی که هم در مقام اعتقاد صادقند و هم در مقام اخلاق و عمل. صدق در این سه قسم برایشان ملکه و راسخ شده است، و انی لمن قوم لا تأخذهم فی الله لومه لائم سیما هم سیما الصدیقین، و گفتارشان گفتار افراد نیک است، و کلامهم کلام الابرار. شب را زنده و آباد نگه میدارند، عمار اللیل. شب آنان معمور است، نه بایر و مخروب، شب را به خواب نمیگذرانند تا مخروب و ویران باشد، آن کس که در خواب است، شب زنده و آباد ندارد:
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت قطره باران ما گوهر یکدانه شد
زنده بودن شب و آباد کردن آن موجب روشن شدن روز و آبادی آن میشود، و منار النهار.
روشنی روز از قبال افراد روشن ضمیر است، طبیعت را آفتاب روشن مینماید، ولی جامعه بشری را اولیای الهی روشن میکنند، آنان روز را نور میدهند و شب را آباد و زنده میگردانند و زمان را فروغ میبخشند و زمین را برکت میدهند.
به ریسمان قرآن چنگ میزنند، متمسکون بحبل القرآن، سنتهای خداوند و رسول را احیا میکنند و مقررات الهی را زنده نگه میدارند، یحیون سنن الله و سنن رسوله، اهل تکبر و برتری طلبی و تجاوزگری و فساد نیستند، لا یستکبرون و لا یعلون و لا یفسدون.
آنگاه در پایان خطبه میفرماید: دلهای آنان در بهشت است و بدنهایشان در کار و کوشش، قلوبهم فی الجنان و اجساد هم فی العمل؛ جانشان در آن عالم است و جسمشان در این عالم، یعنی هم زمان با این که جسم آنها مشغول عمل است، جان آنان در بهشت متنعم است.
۱۰. در خطبه ۱۹۷ درباره این که پیرو راستین وحی بود و لحظهای از مسیر وحی فاصله نگرفت، میفرماید: انی لم ارد علی الله ولا علی رسوله ساعه قط، من لحظهای در برابر فرمان خداوند و رهبریهای رسول اکرم (ص) نایستاده و آن را رد نکردم، بلکه مطیع محض بودم.
در پایان همین خطبه میفرماید: فوالذی لا اله الا هو انی لعلی جاده الحق و انهم لعلی مزله الباطل، سوگند به خدا من در مسیر حق و در جاده حقیقت هستم و آنها که مخالفند در لغزشگاه باطل قرار دارند.
نارضايتي حضرت از ستايش خويش
«و قد کرهتُ أن یکونَ جالَ فی ظنّکم إنّی أحبُّ الاطراءَ و استماعَ الثناءِ و لستُ بِحمداللّهِ کذلکَ، و لو کنتُ اُحبُّ اَن یُقالَ ذلکَ لترکتُه إنحطاطا، لِلّهِ سبحانه عن تناوِل ما هو أحقُّ به مِن العظمهِ والکبریاءِ»؛. و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان شنیدن ستایش. سپاس خدای را که چنین نیستم، و اگر دوست داشتم که درباره ام چنین گفته شود، آن را وامی نهادم؛ به خاطر فروتنی در پیشگاه خداوند سبحان و عظمت و بزرگی که او بدان سزاوار است.
و در جای دیگر، اذعان می کند که اگر نهی الهی از خودستایی نبود، انبوه فضایل خود را برمی شمردم:
«و لولا ما نَهیَ اللّهُ عنه من تَزکیهِ المرءِ نفسَهُ لَذکَر ذاکرٌ فضائلَ جَمّهً تعرفُها قلوبُ المؤمنینَ و لاتَمجُهُّا آذانُ السامعینَ»؛. و اگر نبود که خداوند پاک شمردن خویش را نهی کرده است، گوینده فضیلت های انبوهی را یاد می کرد که دل های مؤمنان با آن ها آشناست و در گوش شنوندگان خوش آواست.
در خطبه ۲۱۶ با صراحت اعلام می کند که مرا ستایش نکنید: «ولا تُثنّوا علیَّ بجمیلِ ثناءٍ.»
دامن امام از خودستایی و خودپسندی چنان مبرّا و منزّه است که از همراه شدن حرب بن شرحبیل شبامی با خود ممانعت کرد؛ معتقد بود چنین همگامی با زمامدار، باعث به انحراف کشیدن او و خواری مؤمن می گردد:
«اِرجِع! فانَّ مَشیَ مِثلِک معَ مِثلی فتنهٌ للوالی و مذلّهٌ لِلمؤمِن»؛.بازگرد که پیاده رفتنِ چون تویی با چون من موجب فریفته شدن والی و خواری مؤمن است.
آن گاه که در بدو ورود به شهر «انبار» با انبوه مردمی روبه رو شد که بنا به عادت خود در استقبال از شاهان، هلهله کنان به استقبال ایشان آمدند، مانع این کار شد و به آنان فرمود: چنین برخوردی، هم برای زمامداران زیان آور است و هم برای مردم:
«… واللّهِ ما یَنتفعُ بهذا أُمراؤُکم و اِنَّکم لتَشقّونَ به علی أنفسِکم فی دُنیاکم و تَشقَونَ به فی آخرتِکم»؛. به خدا که امیران شما از این کار سودی نمی برند، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج می افکنید و در آخرتتان بدبخت می گردید.
پرهیز و ناخشنودی از خودستایی هر چند شخص در مرتبه ای عالی از کمال انسانی باشد برای انسان های کمال یافته امری طبیعی است؛ زیرا آنان به همان اندازه که راه طولانی و دراز کمالات را طی نموده باشند، در برابر خود راهی بس طولانی دیده و مقدار طی شده را در برابر آن بس ناچیز و خرد می انگارند؛ چه آنکه هدف نهایی آنان لقای خداوندی است که در پهنه ارزش های والا و صفات جمال و جلال، کرانگی برنمی تابد. سرّ اظهار قصور یا تقصیر یا خردی و ناچیزی اولیای الهی در برابر عظمت خداوند همین نکته است.
علاّمه حدیث شناس، مجلسی رحمه الله ، آورده است: «شاید یکی از آثار استغفار و توبه خواهی پیشوایان دینی، آن هم هفتاد بار یا بیشتر در روز، بی آنکه گناهی مرتکب شده باشند همین است که هر گامی به سوی عالم قدس می گذارند، درجه پیشین و طاعات و عبادات آن را در برابر درجه پسین ناقص می بینند. از این رو، از کاستی کار خود استغفار می کنند و به سوی خدا توبه می آورند و برای دست یابی به درجه ای بالاتر از درجه خود، به خدا لابه می نمایند.».
دلایل ستایش امام علی علیه السلام از خویشتن
اگر خودستایی در آموزه های قرآن نکوهیده شده و طبع ره پویی در مسیر تکامل آن را برنمی تابد و سیره امیرمؤمنان علیه السلام نیز با آن نمی سازد، پس چرا احیانا در لابه لای کلمات آن حضرت علیه السلام به عباراتی برمی خوریم که حکایت از خودستایی دارند؟
به این پرسش، چند پاسخ ارائه شده اند:
1. بیان کمالات نفسانی در حقیقت، بیان نعمت هایی است که خداوند به شخص داده است، البته در صورتی که او این کمالات را سراسر منتسب به خداوند بداند و صلای «انّما اوتیتُه علی علمٍ عندی» (قصص: ۷۸) سر ندهد، بلکه معتقد باشد که «هذا مِن فضلِ ربّی» (نمل: ۴۰) و بدین خاطر است که خداوند، خود فرمان به بازگویی نعمت خدادادی داده است: «و اَمّا بنعمهِ ربِّک فَحدِّث».(ضحی: ۱۱) امام علیه السلام در فقره ای از گفتار خود به این امر اشاره کرده اند:
«أنَا الّذی فقأتُ عینَ الشرکِ و ثَللتُ عرشَهُ، غیرُ ممتنٍّ علیَ اللّهِ بجهادیٍ و لا مدلٌ الیه بطاعتیِ، و لکن اُحَدِّثُ بنعمهِ ربّی؛ من کسی هستم که چشم شرک را از کاسه درآوردم و بنیاد آن را درهم شکستم. با این حال، به خاطر جهادم، بر خداوند منّتی ندارم و به خاطر طاعتم نازی بر او نمی فروشم، بلکه تنها از نعمت پروردگارم سخن می گویم».
2. امام با این کار، می خواهند پرده از چهره تاریخ کنار بزنند؛ زیرا پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، در کنار انحراف مسیر امامت و پیشوایی و انتقال آن به نااهلان، علم و دانش نیز در خدمت همینان برای تثبیت حکومتشان درآمد. در نتیجه، بسیاری از حقایق تاریخی در هاله ای از ابهام و حجاب فرو رفتند. چهره تابناک امام علیه السلام بیشترین بی مهری را در کتاب تاریخ به خود دیده است، تا بدانجا که لعن و دشنام آن یگانه دهر یک سده در مقدّس ترین مکان ها و زمان ها ورد زبان مردم نادان بود! امام علیه السلام با عنایت به این واقعیت تلخ، با پرده برداری از گوشه ای از شخصیت والای خود، به مقابله با آن برخاستند.
3. امام علیه السلام با این کلمات درصدد دفاع از حق خود برآمده اند؛ زیرا به رغم وجود ده ها شاهد قرآنی و روایی، از جمله ماجرای «غدیر خم»، گروهی سست ایمان در «سقیفه» گرد آمدند و سپیدی مو را بر سپیدی دل ترجیح دادند و چنان تدبیر کردند که یکی پس از دیگری توپ خلافت را به یکدیگر پاس دهند و به قول امام علیه السلام ، تا توانستند از پستان آن دوشیدند و آن تنها شایسته روزگار را ۲۵ سال خانه نشین کردند.
به نظر می رسد محرومیت امّت اسلامی از درک فیوضات علمی، معنوی، سیاسی و اجتماعی امام علیه السلام ، که ناشی از جهل و ناآگاهی از مقام بلند و شامخ ایشان بوده، مهم ترین عامل توصیف امام علیه السلام از خود بوده است.
به راستی، چرا امام علیه السلام بارها در حضور مردم فرمودند: «سَلونی قبلَ اَن تَفقدونی». آیا سرّ این فراخوانی به پرسش همان جمله «قبلَ ان تفقدونی» نیست؟! بنابراین، سخن از شخصیت امیرمؤمنان نیست تا اگر تمجیدی صورت گیرد، به شخص برگردد و حمل بر خودستایی شود، بلکه سخن از علم، معنویت، کمالات اخلاقی و سیاست دانی است که به صورت تمام و جامع، در این انسان سترگ گرد آمده اند و زود است که عمر او به سر آید و مردم از این کان عظیم بی بهره بمانند.
به این سخن بلند امام علیه السلام توجه کنید:
«غدا ترونَ ایّامی و یکشف لکم عَن سرائری و تَعرفوننی بعدَ خُلوّ مکانی و قیامِ غیری مقامی؛ فردا به روزگارم در خواهید نگریست و رازهای درونم بر شما آشکار خواهند شد و پس از خالی شدن جایگاهم و نشستن دیگری بر جان من، مرا خواهید شناخت».
آیا این گفتار از سر خودستایی صادر شده یا از دردی جانکاه در درون جان امام علیه السلام خبر می دهد که چرا می بایست مردم هم عصر ایشان تا آن حد مقام و منزلت آن حضرت را نشناسند و پس از گذشت سالیانی چند، تازه پی ببرند که چه گوهر گران بهایی از کف داده اند؟! از این روست که در یکی از خطبه های خود، پس از ابلاغ جمله «فاسألونی قبلَ اَن تفقدونی» به فتنه های بنی امیّه اشاره کرده است که پس از ایشان اتفاق خواهند افتاد و از آنان به عنوان«ماده شتری کلان سال و بدخوی که دست بر زمین کوبد و به پا لگد زند و به دهان گاز گیرد … و از مردم کسی را بر جای نگذارد» یاد کرده، آن گاه می فرماید:
«... فعندَ ذلکَ تَودُّ قریشُ بالدنیا و ما فیها لو یَروننی مقاما واحدا و لو قَدرِ جَزر جزورٍ لِاَقبلَ مِنهم ما اَطلبُ الیومَ بعضَه فلا یُعطونیه؛ در این هنگام، قریش دوست دارد دنیا را با آنچه در آن است بدهد، تا زمانی کوتاه به اندازه کشتن شتری مرا ببیند، تا آنچه امروز برخی از آن را می خواهم و به من نمی دهند یکجا تسلیم نماید».
یعنی: در زمان حیات امام علیه السلام ، قدر ایشان را نشناختند و بهای زمام داری عادلانه او را نپرداختند، آن گاه که امام علیه السلام از میان آنان رخت بربندد، چنان تشنه تیغ عدالت و سرانگشتِ توانمندِ تدبیر او خواهند بود که آرزو کنند کاش تمام دنیا را می دادند و امام علیه السلام را تنها لحظاتی هرچند کوتاه در میان خود می داشتند.
باری، آنجا هم که امام علیه السلام با کمیل خلوت کرد و با اشاره به سینه مبارک خود فرمود:«اِنّ هیهنا لَعِلما جَمّا لو اصبتُ له حملهً» باز دغدغه از دست رفتن آن دانش بیکران را داشت که در درون جانش انباشته شده و بسان سیلاب منتظر جوشش بود؛ فرمود:
«یَنحدُر عنّی السیلُ و لایَرقی الیَّ الطیر؛ سیلاب دانش از من می جوشد و مرغ اندیشه کسی به پای من پرواز نتواند کرد».
منبع:
http://ensani.ir/fa/article/137954/
https://fa.shafaqna.com/news/724391/
https://iqna.ir/fa/news/3720708/
https://www.jz.ac.ir/post/6053-
https://fa.shafaqna.com/news/724391/