لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»؛ نشانه پویایی و پیشرفت، نه ایستایی و رکود
۱۴۰۰-۰۸-۲۴

استنادات قرآنی بیانات رهبر معظم انقلاب/

«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»؛ نشانه پویایی و پیشرفت، نه ایستایی و رکود

گروه سیاسی ــ طبق بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مجمع عالی فرماندهان سپاه درباره آیه شریفه «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» می‌توان گفت این آیه بدین معنا نیست که چون تکالیف الهی به اندازه وسع و توان انسان است، پس ظرفیت انسان نیز قابل ارتقا و رشد نیست، بلکه این آیه در بطن خود پویایی و پیشرفت انسان را لحاظ کرده که با ارتقای توان و ظرفیت به همان تناسب تکالیف و وظایف او نسبت به خداوند، خود و جامعه افزایش می‌یابد.

 

رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر مجمع عالی فرماندهان سپاه با ایشان با استناد به بخشی از آیه ۲۸۶ سوره بقره فرمودند: «شما نگاه کنید ببینید سپاه، امروز کجا است، آن روز کجا بود؛ این نشان‌دهنده‌ این است که بنابراین خدای متعال استعداد و توانایی و امکان را داده؛ وقتی امکان داد، تکلیف هم می‌آید: لا یُکَـلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلّا وُسعَها؛ هر چه وُسع شما بیشتر باشد، تکلیف‌تان هم بیشتر است؛ من این را عرض می‌کنم. خلاصه‌ حرف ما و عرض ما این است: چون وُسعتان زیاد است، توانایی‌تان زیاد است، تکلیف‌تان هم زیاد است.»

نسبت میان وظیفه و توانایی امری است که قرآن بر مبنای عدالت الهی مطرح کرده و می‌توان با مطالعه تفاسیر قرآن ابعاد رابطه این دو مؤلفه را واکاوی کرد.

متن کامل آیه: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ۖ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»

ترجمه آیه: «خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‌اش تكليف نمى‌كند. آنچه [از خوبى‌] به دست آورده به سود او، و آنچه [از بدى‌] به دست آورده به زيان اوست. پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير، پروردگارا، هيچ بار گرانى بر [دوش‌] ما مگذار؛ همچنانكه بر [دوش‌] كسانى كه پيش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن.»

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان درباره این آیه آورده است که «كلمه (وسع) به معناى توانایى و تمكن است و اصل در آن وسعت مكانى بوده و بعدها قدرت آدمى چيزى نظير ظرف تصور شده كه افعال اختيارى آدمى از آن صادر مى‌شود. در نتيجه كارهایى كه از آدمى سر مى‌زند در حدود قدرت و ظرفيت او است، حال يا كم است و يا زياد، و آنچه از آدمى سر نمى‌زند ظرفيتش را نداشته، درنتيجه اين استعمال، معناى وسعت به طاقت منطبق شده و در آخر طاقت را وسع ناميده، گفتند: (وسع آدمى) يعنى طاقت و ظرفيت قدرت او.

حق خدا بر بنده اين است كه سمع و طاعت داشته باشد، و معلوم است كه انسان تنها در پاسـخ فرمانى مى‌گويد: (طاعة) كه اعضاى جوارحش بتواند آن فرمان را انجام دهد، چون اطاعت به معناى مطاوعه است ، يعنى تأثر‌پذيرى قوا و اعضاى آدمى در اثر فرمان كسى كه به او امر مى‌كند و اما چيزى كه مطاوعه‌بردار نيست ، مثل اينكه مثلاً به كسى امر كنند كه با چشم خود بشنود و با گوش خود ببيند، و يا در آن واحد در چند مكان دور از هم حاضر شود و يا براى بار دوم از پشت پدر عبور كرده در رحم مادر قرار گيرد و دوباره از مادر متولد شود، چنين چيزى نه قابل اطاعت است و نه آمر حكيم تكليفى مولوى درباره آن صادر مى‌كند. پس اجابت نمودن فرمان خدا با سمع و طاعت ، تحقق نمى‌پذيرد، مگر در چهارچوب قدرت و اختيار انسان و اين افعال مقدور و اختيارى است كه انسان به وسيله آن براى خود نفع و يا ضرر كسب مى‌كند. پس كسب ، خود بهترين دليل است بر اينكه آنچه آدمى كسب كرده و متصف به آن شده، وسع و طاقت آن‌ را داشته است .

پس از آنچه گفتيم اين معنا به خوبى روشن شد كه جمله (لا يكلف اللّه ... ) كلامى است مطابق با سنتى كه خداوند در بين بندگانش جارى ساخته و زبان همان سنت است و آن سنت اين است كه از مراحل ايمان آن مقدار را بر هر يك از بندگان خود تكليف كرده كه در خور فهم او باشد، و از اطاعت آن مقدارى را تكليف كرده كه درخور نيرو و توانایى بنده باشد و نزد عقلا و صاحبان شعور نيز همين سنت و روش معمول و متداول است.

اين مطلب عينا در مورد (اصر) هم مى‌آيد، چون (اصر) يعنى اينكه خداوند مردمى را كه از تكاليف آسان او تمرد و سرپيچى كرده‌اند به عنوان كيفر تكاليفى دشوار بر ايشان وضع كند و اين كار بر خلاف حكمت نيست تا انجام آن از خداوند قبيح باشد، زيرا مقدمات آن را خود انسان‌ها، با اختيار خود انجام داده‌اند. پس در نسبت دادن آن به خدا هيچ محذورى ندارد.

بعد از آنكه در مقام اجابت دعوت خداى تعالى به‌طور مطلق و بدون هيچ قيدى گفتند: (سمعنا و اطعنا) و سپس از يك سو متوجه ضعف و فتور و سستى خود شدند، و از سوى ديگر متوجه سرنوشت اقوام و امت‌هایى شدند كه قبل از ايشان مى‌زيستند، ناچار از خداى تعالى خواستند تا به ايشان رحم كند و با ايشان آن معامله را نكند كه با امت‌هاى گذشته كرد، يعنى آن مؤاخذه‌ها و حمل و تحميل‌ها را نفرمايد، چون مؤمنين با تعليم الهى اين معنا را آموخته بودند كه هيچ حول و قوتى جز به كمك خدا وجود ندارد و هيچ چيز جز رحمت او آدمى را از خطا و نسيان و تمرد حفظ نمى‌كند.

با اين بيان پاسخ از سؤالى كه ممكن است بشود روشن مى گردد، و آن اين است كه رسول خدا(ص) با اينكه معصوم است، چطور درخواست مصونيت از خطا و نسيان مى‌كند؟ جوابش اين شد كه اگر آن جناب معصوم است، به عصمت او معصوم است، نه از ناحيه خودش، پس صحيح است كه از خدا مصونيتى درخواست كند، كه از ناحيه خود ضمانتى نسبت به آن ندارد، و خود را در اين درخواست هم‌آواز مؤمنين سازد.

كلمه (اصر) به‌طوری كه گفته‌اند به معناى ثقل و سنگينى است و بعضى هم گفته‌اند: به معناى آن است كه چيزى را به قهر و غلبه حبس كنى و برگشت آن نيز به همان معناى اول است، چون حبس شدن نيز نوعى سنگينى است و بر موجود حبس شده گران است .

مراد از (ما لا طاقه لنا به)، تكليف‌هاى ابتدایى طاقت‌فرسا نيست، چون توجه نمودى كه خداى تعالى هرگز چنين تكاليفى به بندگان خود نمى‌كند، چون هم عقل آن را تجويز نمى‌كند و هم كلام خود خداى تعالى كه در مقام حكايت گفتار مؤمنين فرموده: (سمعنا و اطعنا)، بر خلاف آن دلالت دارد، بلكه مراد از آن جزا و كيفر بدى‌هایى است كه ممكن است به ايشان برسد، حال يا به صورت تكاليف دشوار (نظير آنچه در بنى اسرائيل واقع شد) باشد و يا به صورت عذاب‌هایى كه ممكن است نازل شود و يا به صورت مسخ شدن و امثال آن باشد.

كلمه (عفو) به معناى محو اثر است و كلمه (مغفرت) به معناى پوشاندن است و كلمه رحمت معنايش معروف است، اين معناى كلى اين كلمات بود و اما به حسب مصداق و با در نظر داشتن معناى لغوى آنها بايد بگوئيم : اين سه جمله و ترتيب آنها به اين صورت از قبيل پرداختن تدريجى از فرع به اصل است و به عبارتى ديگر منتقل شدن از چيزى كه فایده‌اش خصوصى است به سوى چيزى كه فایده‌اش ‍ عمومى‌تر است و بنابراين عفو خدا عبارت است از محو و از بين بردن اثر گناه، كه همان عقابى است كه براى هر گناهى معين فرموده و مغفرت عبارت است از پوشاندن و محو اثرى كه گناه در نفس به جاى گذاشته و رحمت عبارت است از عطيه‌اى الهى كه گناه و اثر حاصل آن، نفس را مى‌پوشاند.

عطف اين سه جمله؛ (اعف عنا)، (اغفرلنا) و (ارحمنا) بر جمله (ربنا لا تواخذنا ان نسينا او اخطانا)، با در نظر گرفتن سياق و نظمى كه در همه آنها است، اشعار دارد بر اينكه مراد از عفو و مغفرت و رحمت ، امورى است مربوط به گناهان بندگان از جهت خطا و نسيان و امثال آن. از اين معنا روشن مى‌شود كه مراد از اين مغفرت كه در اينجا درخواست شده، غير مغفرت در جمله: (غفرانك ربنا) است. مغفرت در آنجا مغفرت مطلقه در مقابل اجابت مطلقه است، كه بيانش گذشت، ولى اين مغفرت، مغفرت خاصه است در مقابل گناه ناشى از فراموشى و خطا، پس سؤال مغفرت در آيه شريفه تكرار نشده است.

در اين چهار دعا، لفظ (رب) چهار بار تكرار شده، تا از راه اشاره به صفت عبوديت خود، صفت رحمت خداى تعالى را برانگيزاند، چون نام ربوبيت بردن ، صفت عبوديت و مذلت بندگى را به ياد مى‌آورد.

(انت مولينا فانصرنا على القوم الكافرين) جمله‌اى است جديد، دعایى و مستقل است و كلمه (مولى) به معناى ناصر و يارى‌كننده است، و ليكن نه هر ناصر بلكه ناصرى كه تمامى امور منصور به عهده او است چون كلمه مولى از ماده ولايت است كه به معناى عهده‌دارى و تصدى امر است و از آنجا كه خدا ولى مؤمنين است پس مولايشان نيز هست و آنان را در آنچه كه محتاج به يارى وى باشند يارى مى‌كند. همچنان‌كه فرمود: (و اللّه ولى المؤمنين ) و نيز فرموده: (ذلك بان اللّه مولى الذين، آمنوا و ان الكافرين لا مولى لهم) يعنى اين به آن جهت است كه خدا مولاى كسانى است كه ايمان آورده‌اند و كسانى كه كفر ورزند مولا و ياورى ندارند.

از اين دعاى مؤمنين برمى‌آيد كه بعد از گفتن (سمعنا و اطعنا) و پذيرفتن اصل دين، هيچ همى به جز اقامه دين و نشر آن و جهاد در راه اعلاى آن و بلند كردن آوازه كلمه حق و به دست آوردن اتفاق كلمه همه امت‌ها بر مسئله دين ندارند. پس دعوت به سوى توحيد، راه دين است، راهى كه البته جهاد و قتال و امر به معروف و نهى از منكر و ساير اقسام دعوت و انذار، همه از مصاديق آن هستند، براى اينكه هدف از همه اينها يكى است و آن ريشه‌كن ساختن ماده اختلاف در ميان نوع بشر است.

پس اينكه در آيه مورد بحث گفتند: (تو مولاى مائى ، پس ما را يارى كن ) دلالت مى كند بر اينكه بعد از گفتن (سمعنا و اطعنا) و پذيرفتن دين، اولين وظيفه‌اى كه به ذهن‌شان رسيده همين بوده كه با دعوتى عمومى دين خدا را در ميان نوع بشر گسترش دهند.»

براساس آن بخش از آیه که رهبر معظم انقلاب به آن استناد کردند می‌توان گفت در واقع اقدامات و کارهای انسان برگرفته از میزان توانایی و قدرت اوست و از آنجا که انسان در طول عمر خود قادر به افزایش توانمندی‌ها و ظرفیت‌های خود است در نتیجه می‌تواند حرکت رو به رشد در مسیر زندی داشته باشد و این امر مربوط به زندگی فردی و اجتماعی است. به عبارتی پیشرفت ملت‌ها نیز ناشی از توجه به استعدادها و ظرفیت‌های آحاد اقشار جامعه و به‌کارگیری آنهاست و اینگونه نیست که اگر فرد و جامعه‌ای در لحظه‌ای از برخی توانایی‌ها و امکانات محروم باشد همواره در همان سطح باقی می‌ماند و قدرت پیشرفت ندارد که این برخلاف سنت الهی رشد و تکامل در سایه تلاش است.

آیت‌الله مکارم شیرازی نیز در تفسیر نمونه در این رابطه بیان کرده است که «(وسع) از نظر لغت به معنى گشايش و قدرت است، بنابراين آيه، اين حقيقت عقلى را تاييد مى‌كند كه وظايف و تكاليف الهى هيچگاه بالاتر از ميزان قدرت و توانایى افراد نيست و لذا بايد گفت تمام احكام با همين آيه تفسير و تقييد مى‌گردد و به مواردى كه تحت قدرت انسان است اختصاص مى‌يابد، بديهى است يك قانونگذار حكيم و دادگر نمى‌تواند غير از اين قانون وضع كند، ضمناً جمله فوق بار ديگر اين حقيقت را تأييد مى‌كند كه هيچ گاه احكام شرعى از احكام عقلى و فرمان عقل و خرد جدا نمى‌گردد و اين دو در همه مراحل دوش به دوش يكديگر پيش مى‌روند.

سپس مى‌افزايد: (هر كار نيكى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار بدى كند به زيان خود كرده است) (لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت). آرى هر كسى محصول عمل نيك و بد خود را مى‌چيند و در اين جهان و جهان ديگر با نتايج و عواقب آن روبرو خواهد شد.

آيه فوق با اين بيان مردم را به مسئوليت خود و عواقب كار خويش متوجه مى‌سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات ديگرى از اين قبيل كه افرادى براى تبرئه خويش دست و پا كرده اند خط بطلان مى‌كشد.

قابل توجه اينكه: در آيه شريفه در مورد اعمال نيك (كسبت) گفته شده و در مورد اعمال بد (اكتسبت) شايد تفاوت در تعبير به خاطر اين باشد كه (كسب) درباره امورى گفته مى‌شود كه انسان با تمايل درونى و بدون تكلف آن را انجام مى‌دهد و موافق فطرت اوست، در حالى كه (اكتسب) نقطه مقابل آن است يعنى كارهایى كه بر خلاف فطرت و نهاد آدمى مى‌باشد و اين خود مي‌رساند كه اعمال نيك مطابق فطرت و نهاد آدمى است و اعمال شر ذاتاً بر خلاف فطرت است .

به دنبال اين دو اصل اساسى؛ تكليف به مقدار قدرت و مسئولیت هر کس در مقابل اعمال خویش، از زبان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بيان مى‌كند كه در واقع آموزشى است براى همگان كه چه بگويند و چه بخواهند. نخست مى گويد: (پروردگارا! اگر ما فراموش كرديم يا خطا نموديم ما را مواخذه مكن) (ربنا لا تؤ اخذنا ان نسينا او اخطانا).

آنها چون مى‌دانند مسئول اعمال خويش‌اند. لذا با تضرعى مخصوص، خدا را به عنوان رب و كسى كه لطف ويژه‌اى در پرورش‌شان داشته و دارد، مى‌خوانند و مى‌گويند زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نيست، ما مى كوشيم به سراغ گناه عمدى نرويم، اما خطاها و لغزش‌ها را تو بر ما ببخش.

بحثى كه در اينجا مطرح مى گردد اين است كه : مگر امكان دارد كه پروردگار كسى را در برابر لغزشى كه از فراموشى يا عدم توجه سرچشمه گرفته مجازات نمايد؟ تا زمينه‌اى براى اين درخواست بماند؟

در پاسـخ اين سؤال بايد گفت: گاهى فراموشى نتيجه سهل‌انگارى خود انسان است. مسلم است كه اينگونه فراموشي‌ها از انسان سلب مسئوليت نمى‌كند مانند اين كه: در قرآن آمده است (فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا)، (بچشيد عذاب خدا را در برابر آن كه اين روز را فراموش كرديد). بنابراين فراموشكاری‌هایى كه زاييده سهل‌انگارى است قابل مجازات است .

موضوع ديگرى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه (نسيان) و (خطا) با يكديگر فرق روشنى دارد. (خطا) معمولا به كارهایى گفته مى شود كه از روى غفلت و عدم توجه از انسان سر مى‌زند مثل اين كه كسى به هنگام شكار تيرى را مى‌زند و به انسانى، بدون قصد اصابت مى كند و او را مجروح مى‌نمايد. ولى (نسيان) در جایى گفته مى‌شود كه انسان با توجه دنبال كار مي‌رود ولى مشخصات حادثه را فراموش كرده، مثل اينكه كس بى‌گناهى را مجازات كند به گمان اينكه گناهكار است زيرا مشخصات گناهكار واقعى را فراموش کرده است.

سپس به بيان دومين درخواست آنان پرداخته، مى گويد: (پروردگارا! بار سنگينى بر دوش ما قرار مده آن چنان كه بر كسانى كه پيش از ما بودند (به كيفر گناهان و طغيانشان ) قرار دادى) (ربنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا).

(اصر) در اصل به معنى نگهدارى و محبوس ساختن است و به هر كار سنگين كه انسان را از فعاليت باز مى دارد، گفته مى شود و نيز به عهد و پيمانها كه آدمى را محدود مى سازد، اطلاق مى گردد. به همين دليل مجازات و كيفر را نيز گاهى اصر مى‌گويند، در اين جمله مؤمنان از خداوند تقاضا دارند، از تكاليف سنگين ، كه گاهى موجب تخلف افراد از اطاعت پروردگار مى گردد، آنها را معاف دارد. و اين همان چيزى است كه درباره دستورات اسلام از زبان پيغمبر (ص) نقل شده؛ (بعثت بالحنيفية السمحة السهلة)، به آيينى مبعوث شده ام كه عمل به آن براى همه سهل و آسان است .

در اينجا ممكن است سوال شود: اگر آسان بودن شريعت و آيين خوب است پس چرا در اقوام پيشين نبوده؟ در پاسـخ بايد گفت: همانطور كه از آيات قرآن استفاده مى شود تكاليف شاق براى امم پيشين، در اصل شريعت نبوده، بلكه پس از نافرماني‌ها به عنوان عقوبت و كيفر قرار داده شده است. همانطور كه بنى اسرائيل به خاطر نافرماني‌های پي در پى از خوردن پاره‌اى از گوشت‌هاى حلال محروم شدند (سوره انعام آيه ۱۴۶ و سوره نساء آيه ۱۶۰).

در سومين درخواست مى‌گويند: (پروردگارا! مجازات‌هایى كه طاقت تحمل آن را نداريم براى ما مقرر مدار) (ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به). اين جمله ممكن است اشاره به آزمايش‌هاى طاقت‌فرسا يا مجازات‌هاى سنگين دنيا و آخرت و يا هر دو باشد و شايد تعبير به (لا تحمل) در جمله قبل و(لا تحمل) (با تشديد) در اين جمله ، به خاطر همين است ، زيرا تعبير اول اشاره به مسائل مشكل و تعبير دوم اشاره به مسائل طاقت‌فرساست .

در چهارمين و پنجمين و ششمين تقاضا مى‌گويند: ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده (و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا). (عفو) در لغت به معنى محو كردن آثار چيزى است و غالبا به معنى محو آثار گناه مى‌آيد كه هم شامل آثار طبيعى آن مى شود، و هم شامل مجازات آن .در حالى كه مغفرت تنها به معنى پوشاندن گناه است.

بنابراين مؤمنان هم از خدا مى‌خواهند گناهان‌شان را بپوشاند و هم آثار وضعى و تكوينى آن را از روح و روان‌شان بزدايد و هم كيفر آن را از آنان بردارد و سپس از او مى‌خواهند رحمت واسعه‌اش كه همه چيز را در بر مى‌گيرد شامل حال آنان شود.

بالاخره در هفتمين و آخرين درخواست مى گويند: (تو مولى و سرپرست مایى، پس ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان) (انت مولينا فانصرنا على القوم الكافرين) و به اين ترتيب تقاضاهاى آنان شامل دنيا و آخرت و پيروزی‌هاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مى‌گردد و اين تقاضایى است بسيار جامع.»

حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی نیز در تفسیر نور نکاتی را درباره این آیه برمی‌شمارد که به شرح ذیل است:
۱- تكاليف الهى، بيش از توان انسان نيست. اسلام، دينِ آسانى است، نه سخت‌گيرى.
۲- اعمال ما آثارى دارد كه بازتابش به خود ما برمى‌گردد.
۳- انسان، آزاد و صاحب اختيار است.
۴- انجام يا ترك دستورات الهى، سود وضررش براى خود ماست.
۵- كسانى كه مى‌گويند: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» وسراپا عادل و متّقى هستند، بازهم از خطا ونسيان‌هاى خود نگرانند ودعا مى‌كنند. «إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا»
۶- به تاريخ گذشتگان و حوادث تلخ آنان بنگريم تا درس عبرت گرفته وبه خدا پناه ببريم
۷- آداب دعا آن است كه ابتدا به ضعف خود اقرار كنيم؛ «لا طاقَةَ لَنا» سپس به عظمت خداوند گواهى دهيم؛ «أَنْتَ مَوْلانا» آنگاه خواست خود را مطرح كنيم. «وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا»
۸- پيروزى اسلام بر كفر، خواسته دائمى مؤمنان است. «فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ».

با مطالعه مجموعه تفاسیر این آیه می‌توان گفت که خداوند برای انسان و به تبع آن جامعه تکالیف و وظایفی منطبق با توان او نهاده و بیش از آن نخواسته و در عین حال انسان از این اختیار و آزادی برخوردار است که توان و ظرفیت‌های خود را ارتقا داده و در مسیر پیشرفت حرکت کند. در حقیقت این اصل که تکالیف برعهده انسان به اندازه توان اوست به معنی ایستایی و فقدان پویایی از سوی انسان در زندگی فردی و اجتماعی نیست بلکه انسان ظرفیت‌های بالقوه‌ای دارد که می‌تواند آنها را فعال کرده و بر توان فعلی خود بیفزاید.

به همین جهت است که رهبر معظم انقلاب در تشریح روند حرکت سپاه از ابتدای انقلاب و جایگاه و وضعیت آن از روز اول تأسیس تا به امروز به این آیه اشاره می‌کنند و پیشرفت بیشتر را به معنی افزایش وظایف و تکلیف برمی‌شمردند

مؤلف/نویسنده/عکاس:
منبع:
https://iqna.ir
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید