جایگاه فاطمه (س) در پیشگاه خداوند متعال
عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: «إِنَّ فَاطِمَةَ شِجْنَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا وَ يَسُرُّنِي مَا يَسُرُّهَا وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا؛ پیامبر(ص) فرمود: فاطمه پاره تن من است؛ هر آنچه او را بیازارد، مرا می آزارد و هرآنچه او را شاد کند، مرا شاد می کند».
و خدای متعال از خشم فاطمه خشمگین و از رضایت او رضایتمند میشود.
در صحيح بخاري از منابع معروف اهل سنت چنين مي خوانيم که پيغمبر خدا فرمود : «فاطمه بضعه مني فمن اغضبها فقد اغضبني؛ فاطمه پاره وجود من است و هرکس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است» .
و در بيان نوراني دگر فرمود: « انما سماها فاطمه لان الله فطمها و مجبيها عن النار؛ او را فاطمه ناميدند چون كه خداوند او و محبانش را از دوزخ باز داشته است». ذهبي از علماي اهل سنت از پيامبر اکرم روايت کرده است: « اول شخص يدخل الجنه فاطمه بنت محمد ؛ فاطمه نخستين كسي است كه وارد بهشت ميشود».
خدای تبارک و تعالی «سوره کوثر» را در شأن فاطمه زهرا (ع) نازل فرموده است. طهارت و پاکی اش را در «آیه تطهیر» ستوده است. اوج عرفان و معنویتش را در «آیه مباهله» به تصویر کشیده است. ایثارگری مخلصانه اش را در «سوره دهر» ترسیم کرده است وآیات فراوان دیگر در شأن او نازل فرموده است.
فاطمه (ع) گرامی ترین بنده در پیشگاه خداند است. همانگونه که رسول اکرم(ص)، علی(ع) و فرزندانش، گرامی ترین هستند و پیامبر(ص) در جریان مباهله با مسیحیان نجران آنان را برترین خلق خدا معرفی می نمایند.
زمان شهادت حضرت فاطمه زهرا (س):
تردیدی نیست که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در سال یازدهم هجری وفات نمودند. اما در تعیین روز و ماه اختلاف زیادی وجود دارد که بعضی تا 39 قول شمردند . ولی آنچه میان این اقوال مشهورتر است یکی 13 جمادی الاولی است، و دیگری سوم جمادی الثانی. چون روایاتی که می گویند حضرت فاطمه 75 روز پس از رحلت پیامبر به شهادت رسیدند و نیز روایاتی که می گویند آن حضرت 95 روز پس از پیامبر زنده بودند بیشتر و مشهورتر است.
اما علت شهادت آن حضرت:
امام صادق علیه السلام فرمود: در اثر ضرباتی که قنفذ بر پیکر نازنین زهرا علیها سلام وارد ساخت سقط جنین کرد و بدان علت پیوسته رنجور و ضعیف می گشت تا اینکه بستری شد. و امیر المؤمنین و اسماء بنت عمیس از آن حضرت پرستاری می نمودند.
البته علت رنجوری و ناتوانی روز افزون زهرا علیها السلام تنها بیماری نبوده، بلکه علاوه بر آن ناراحتی های روحی و غم و غصه های قلبی آن حضرت بود که در اثر بروز مشکلات برای جهان اسلام پیش آمده بود. و رفته رفته اسلام حقیقی از مسیر اصلی خود منحرف می گشت، و شالوده های اختلافات و درگیری ها میان امت اسلامی پی ریزی می شد و وحدت و اتحاد میان مسلمانان رخت بر می بست. امثال این افکار ناراحت کننده بوده که زهرای عزیز را رنج می داد و روز به روز رنجورتر و ضعیف تر می شد. تا منتهی به شهادت ایشان گشت.
حضرت فاطمه زهرا (س) چگونه به شهادت رسیدند؟
پس از رحلت پیامبر(ص)، حوادث دردناکی برای حضرت فاطمه (ص) رخ داد که این حوادث، به شهادت ایشان منتهی شد.
آتش زدن درِ خانه حضرت فاطمه و سیلى زدن به آن حضرت در منابع تاریخى و روائى شیعه آمده است و براى آن کس که شیعه است، همین مآخذ کافى است. در منابع و مآخذ اهل سنّت نیز آمده است و سنّىها مىتوانند به آن معتقد باشند. براى نمونه به چند روایت از منابع شیعه و اهل سنت اشاره مى کنیم:
پس از آن که کار بیعت گرفتن از مردم تمام شد و على(ع) و عدهاى بیعت نکردند، به خانه آن حضرت حمله کردند. در را سوزاندند، على را به زور بیرون آورند، حضرت فاطمه را تحت فشار در قرار دادند و کار به جایى رسید که محسن او سقط شد. على را به مسجد بردندولى بیعت نکرد و آنان گفتند: بیعت نکنى تو را به قتل مىرسانیم. روزها و ماهها گذشت. آنان تصمیم به قتل على(ع) گرفتند و قرار گذاشتند که خالد قتل آن حضرت را به عهده بگیرد. اسماء بنت عمیس از این توطئه آگاه شد و کنیز خود را فرستاد تا آن حضرت را از توطئه آگاه سازد.اصل توطئه چنین بود که وقتى ابوبکر نماز را تمام کرد و سلام گفت، خالد با شمشیر على(ع) را بکشد ولى وقتى نماز ابوبکر تمام شد گفت: اى خالد آنچه را دستور دادم نکن.
اهل سنت نیز در کتابهاى کلامى، تاریخى و حدیثى مسأله آتش زدن به در خانه را آوردهاند. براى نمونه، به چند روایت اشاره مىکنیم:
۲ـ بلاذرى مىگوید: ابوبکر کسى را دنبال على فرستاد تا بیاید و بیعت کند ولى حضرت على نیامد. پس از آن عمر بن خطاب در حالى که آتش به همراه داشت، به سوى خانه على رفت. فاطمه عمر را در در خانه ملاقات کرد و گفت: اى پسر خطاب! آیا مىخواهى خانه ما راآتش بزنى؟! عمر بن خطاب گفت: بله.
۳. ابن عبد ربّه مىگوید: آنان که از بیعت سرباز زدند عبارتند از: على، عباس، زبیر و سعد بن عباده. على، عباس و زبیر در خانه فاطمه نشستند. ابوبکر عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه بیرون بیایند. ابوبکر به عمر گفت: اگر سرباز زدند با آنان بجنگ. عمر به همراه آتش به خانه فاطمه آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه او را دید و گفت: اى پسر خطاب! آیا آمدهاى خانه ما را آتش بزنى؟! عمر گفت: بله، مگر این که بیعت کنید
۴. ابن قتیبه دینورى آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید ویا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مىزنم.
به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد. همه بیرون آمدند ولى على بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر رفت و گفت: آیا نمىخواهى از على که از بیعت سرباز زده بیعت بگیرى؟ ابوبکر به قنفذ گفت: برو على را بیاور. قنفذ آمد و على به او گفت: چه کار دارى؟ قنفذ گفت: خلیفه رسول خدا تو را مىخواهد. على به او گفت: زود بر پیامبر دروغ بستید.
قنفذ پیام على را به ابوبکر رساند. ابوبکر گریه طولانى کرد. عمر گفت: على را رها نکن. ابوبکر به قنفذ گفت: دوباره نزد على برو و بگو: با خلیفه رسول خدا بیعت کن. على گفت: سبحان الله، آنچه را که از آن او نیست براى خودش ادعا کرده است. قنفذ پیام على را به ابوبکر رساند. ابوبکر بازهم بسیار گریه کرد.
پس از آن عمر برخاست و گروهى با او همراه شدند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند. وقتى فاطمه صداى آنها راشنید، با صداى بلند فریاد کرد: «یا ابتاه» یا «رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه ها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه را شنیدند. در حالى که گریه مى کردند برگشتند و دلشان به حضرت فاطمه سوخت ولى عمر و عده اى ماندند. على را بیرون آوردند وگفتند بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى کنید؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مىزنیم.
نظر دانشمندان شیعه و روایات نقل شده از سوی آنان چنین است:
هنگامی که خواستند علی علیهالسلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامیاش صدمههای روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛ فقط به گوشهای از آن در یک نقل تاریخی اشاره میکنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل های تاریخی فراوان است.
خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آنچنین مینویسد «... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی اوزدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشتههای بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروختهتر شد و چنان لگدیبر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللهِ هکَذا کانَ یُفْعَلَبِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من اورا به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال میخواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...»
آن چه بیان شد و قلم با صد شرمساری آن را بر صفحه کاغذ آورد، تنها گوشههایی از ستم هایی است که بر آن بانوی دو جهان رفته است.
منابع:
https://hawzah.net/fa/Question/View/
https://www.fardanews.com/fa/news/