ولادت امام حسن مجتبی (ع)
۱۴۰۱-۰۱-۲۸
امام دوم شیعیان امام حسن مجتبی (ع) در شب نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری دیده به جهان گشود و خانه علی و فاطمه (ع) را غرق نور و شادی کرد.این مقاله به بیان کوتاهی از ماجرای ولادت این حضرت می پردازد.
ولادت امام حسن مجتبی (ع)

ماجرای ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
 امام حسن فرزند علی بن ابی‌طالب(ع) در شب نیمه ماه مبارک رمضان، سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود. در سن 37 سالگی با وی برای خلافت و جانشینی امام علی(ع) بیعت شد. مدت امامت حضرتش شش ماه و سه روز به طول انجامید. پس از آن تحت شرایط و عوامل خاص در سال 41 هـ.ق با معاویه صلح کرد و به مدینه مراجعت نمود و مدت ده سال در مدینه زندگی کرد، سرانجام با دسیسه و نیزنگ معاویه به دست همسرش (جعده دختر اشعث کندی) به شهادت رسید و در قبرستان بقیع در کنار قبر مادربزرگش فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شد.
به اعتراف دوست و دشمن، در فضایل و کمالات اخلاقی انسانی کامل بود: قرابت و نزدیکی آن‌حضرت به رسول الله(ص)، علاقه و محبت پیامبر نسبت به وی، دارا بودن بیشترین شباهت به رسول الله، یکی از مصادیق آیه تطهیر، حضور با پیامبر در جریان مباهله، تواضع و سخاوت فراوان، عبادت زیاد، به اتفاق برادرش (امام حسین) سرور جوانان بهشت بودن، برخی از بارزترین خصائص و ویژگی‌های اخلاقی و کمالات آن‌حضرت است.
داستان ولادت و مراسم نامگذارى
و اما داستان ولادت به گونه ‏اى كه در روایات شیخ صدوق(ره)در امالى و علل و عیون اخبار الرضا(ع)و روایات دیگر محدثین شیعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد(ع) روایت‏شده این گونه است كه فرمود:«چون فاطمه(س)فرزندش حسن را به دنیا آورد، به پدرش على(ع) عرض كرد: نامى براى او بگذار، على(ع)فرمود: من چنان نیستم كه در مورد نامگذارى او به رسول خدا پیشى گرفته و سبقت جویم. در این وقت رسول خدا(ص)بیامد، و آن كودك را در پارچه زردى پیچیده، به نزد آن حضرت بردند.حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم كه او را در پارچه زردنپیچید؟سپس آن پارچه را به كنارى افكند و پارچه سفیدى گرفته و كودك را در آن پیچید، آنگاه رو به على(ع)كرده فرمود: آیا او را نامگذارى كرده ‏اى؟
عرض كرد: من در نامگذارى وى به شما پیشى نمى‏گرفتم!
رسول خدا(ص)فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمى‏جویم!
در این وقت‏خداى تبارك و تعالى به جبرئیل وحى فرمود كه براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبریك و تهنیت گوى و به وى بگو: براستى كه على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه!

جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارك و تعالى تو را مامور كرده كه او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا(ص)پرسید: نام پسر هارون چیست؟عرض كرد: «شبر».فرمود: زبان من عربى است؟ عرض كرد: نامش را«حسن‏»بگذار، و رسول خدا(ص)او را حسن نامید...».

و در برابر این روایت، روایات دیگرى هم در كتابهاى علماى شیعه و اهل سنت آمده كه چون حسن(ع)به دنیا آمد، على(ع)او را«حرب‏»نامید، و چون رسول خدا(ص)اطلاع یافت‏به على(ع)دستور داد آن نام را به‏«حسن‏»تغییر دهد...

و یا اینكه على(ع)نام این نوزاد را«حمزه‏»گذارد و چون حسین به دنیا آمد نام او را«جعفر»گذارد، و پس از آن رسول خدا(ص)على(ع)راطلبیده و به او فرمود: به من دستور داده شده كه نام این فرزند خود را تغییر دهم، سپس به على(ع)دستور داد كه نام آن دو را«حسن‏»و«حسین‏»بگذارد، و على(ع)نیز به دستور آن حضرت عمل كرد... ولى همان گونه كه صاحب كشف الغمه گفته است، این مطلب بعید به نظر مى‏رسد، و خلاف مشهور و ضعیف است، و مشهور همان است كه در روایت‏ بالا ذكر شد، و باقر شریف در كتاب حیاة الحسن این گونه روایات را از موضوعات و جعلیات دانسته و دلیل هایى بر این مطلب ذكر كرده است.
در روایات بسیارى از طریق اهل سنت آمده كه این دو نام شریف‏«حسن‏»و«حسین‏»در جاهلیت‏ سابقه نداشته و از نامهاى بهشتى است، و متن یكى از آن روایات كه طبرى در كتاب ذخائر العقبى روایت كرده، این گونه است كه عمران بن سلیمان گفته:
«الحسن و الحسین اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سمیت‏بهما فى الجاهلیة‏؛حسن و حسین دو نام از نامهاى اهل بهشت است كه در زمان جاهلیت‏سابقه نداشته است».
فضائل و مناقب امام حسن(ع)
تاریخ نویسان درباره امام حسن مجتبی(ع) فضایل و مناقبی را ذکر کرده‌اند که برخی از آنها چنین است:
1. نام‌گذاری امام حسن از سوی خداوند
جابر بن عبدالله می‌گوید: هنگامی که حضرت زهرا امام حسن(ع) را به دنیا آورد، به امام علی(ع) گفت: «برایش نام انتخاب کن». علی(ع) فرمود: «من در نام‌گذاری این فرزند بر پیامبر خدا پیش نمی‌گیرم». قنداقه امام حسن را خدمت رسول الله(ص) آوردند و گفتند: یا رسول الله! برایش نام انتخاب کن. پیامبر فرمود: «در این نام‌گذاری بر خدای متعال سبقت نمی‌گیرم». پس خدای متعال به جبرئیل وحی فرستاد که محمد(ص) صاحب فرزند شد، به جانب وی برو، تبریک بگو، و به او بگو که علی نسبت به تو مثل هارون نسبت به موسی است، پس نام فرزند هارون را بر وی بگذار. جبرئیل بر پیامبر(ص) فرود آمد، تولد فرزند را از جانب خداوند بر وی تبریک گفت و گفت: خدای متعال فرمود: «نام مولود فاطمه را به اسم پسر هارون نام‌گذاری کن». پیامبر فرمود: «نام پسر هارون چیست؟» جبرئیل گفت: شبر. پیامبر(ص) فرمود: «زبان ما عربی است!» پس جبرئیل در جواب گفت: «او را حسن نام بگذار» و پیامبر نام حسن را برایش برگزید.
2. امام حسن؛ سرور جوانان بهشت
جابر از پیامبر خدا(ص) نقل می‌کند: «هر کس خواست سرور جوانان بهشت را ببیند، پس به چهره حسن بن علی نگاه کند».
3. هیبت و ابهت امام حسن، هیبت رسول خدا
ابن علی رافعی از پدرش، از جده‌اش زینب دختر ابی رافع، نقل می‌کند: حضرت فاطمه با دو پسرش حسن و حسین(ع) خدمت رسول خدا(ص) رسید ... و فرمود: «این دو پسرانت هستند، پس چیزی به ارث و یادگار آن دو را بیاموز»، پیامبر(ص) چنین درباره آنها فرمود: «حسن، هیبت و ابهت مرا دارد. اما حسین دارای جود و بخشش و شجاعت من است». مؤیّد این روایت، روایتی است که محمد بن اسحاق نقل کرده است؛ کسی در شرافت بعد از رسول خدا(ص) به حسن بن علی نرسیده است. وی می‌گوید من در مسیر مکه خود شاهد بودم که امام حسن از مَرکبش پایین آمد و پیاده می‌رفت از همراهانش کسی نماند، مگر این‌که او نیز از مرکبش پیاده شد، حتی سعد بن ابی وقاص هم پیاده شد و در کنار حضرت راه می‌رفت.
4. امام مجتبی؛ شبیه‌ترین مردم به رسول خدا
از انس بن مالک نقل شده است: کسی در شباهت به رسول الله مانند حسن بن علی نبود.
5. شدیدترین ابراز محبت‌های رسول خدا نسبت به امام مجتبی
اسامة بن زید گوید: شبى از شب‌ها به خاطر حاجتى، در خانه رسول خدا(ص) را کوبیدم، آن‌حضرت از خانه بیرون آمد، نیازم را گفتم و پیامبر حاجتم را برآورده ساخت؛ در آن حال حضرتش را دیدم چیزى بر خود پیچیده بود که نام آن‌را نمی‌دانستم! گفتم: یا رسول الله! این لباس چه نام دارد؟ رسول خدا(ص) لباس خود را باز کرد، دیدم حسن و حسین را در بغل داشت، سپس فرمود: «این دو فرزند، فرزند من و فرزند دخترم می‌باشند! خدایا! من آنها را دوست می‌دارم و تو دوست بدار هرکسی که آنها را دوست داشته باشد».
در روایتی دیگر از بَراء بن عازب آمده است؛ من دیدم که حسن بر دوش رسول الله بود، در حالی که می‌فرمود: «خدایا! من او (حسن) را دوست می‌دارم، تو نیز او را دوست بدار».
6.  زهد و عبادت امام حسن
امام حسن مجتبی(ع)؛ عابدترین، زاهدترین و با فضیلت‌ترین مردم زمانش بود و زمانی که عازم حج می‌شد، با پای پیاده می‌رفت و گاهی هم پا برهنه. امام حسن زمانی که یاد مرگ می کرد می‌گریست و هنگامی که به یاد قبر و قیامت می‌افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد.
7.  بذل و بخشش در راه خدا
امام مجتبی(ع) اهل جود و بخشش بود و در میان مردم به این خصلت معروف بود. روایات فراوان در این‌باره آمده است؛ علامه مجلسی صاحب کتاب «بحار الانوار» از «حلیة الاولیاء» نقل می‌کند: «امام حسن(ع) دو بار تمام زندگی‌اش را در راه خدا بین مستمندان تقسیم کرد».
8.  تواضع و محبت نسبت به فقرا
ابن شهر آشوب از کتاب «الفنون» از احمد مؤدّب و کتاب «نزهة الابصار» از ابن مهدی نقل می‌کند: امام حسن(ع) در حال گذر از جایی بود، دید عده‌ای از فقرا بر زمین نشسته‌اند و مقداری نانِ خشکِ خورد شده در سفره آنها است و مشغول خوردن هستند، از حضرت دعوت کردند از آن نان خشک میل کند، حضرت از مرکب پیاده شد در کنارشان نشست و از آن نان میل کرد، به برکت وجود امام نان آن‌قدر زیاد شد که همه از آن خوردند و سیر شدند، پس از غذا امام مجتبی(ع) از آنها دعوت کرد و در منزل خود از آنان پذیرایی نمود.
مشابه این‌گونه روایات و ده‌ها آیه قرآن که درباره فضایل و مناقب اهل بیت و امام مجتبی وارد شده، فراون استو به همین مقدار درباره آن‌حضرت اکتفا می‌کنیم. درباره فضیلت و شخصیت امام حسن(ع) همین مقدار بس که آن‌حضرت از اهل بیت(ع) است، کسانی که خداوند پلیدی را از آنان دور کرده و آنان را پاک و مطهر گردانید، و از کسانی است که رسول خدا(ص) به اتفاق آنان با نصارای نجران مباهله کرد.
امام حسن مجتبی (ع) درنگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
شیفتگی و علاقه زیاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امام حسن علیه السلام به اندازه ای بود که در زمان زندگانی ایشان، همه مردم جایگاه وارسته امام حسن علیه السلام را می شناختند. پیامبر بسیار می فرمود: (حسن از من و من از اویم. هر کس او را دوست بدارد، خدا دوستش خواهد داشت). پیامبر صلی الله علیه و آله همواره امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام را بر دوش خود سوار می کرد و می فرمود: (به خدا قسم شما دو نفر (حسن و حسین) را گرامی می دارم، زیرا خدا شما را گرامی داشته است).
و نیز همواره می فرمود: (حسن علیه السلام گل خوشبوی من است). و می فرمود: (پروردگارا! من او را دوست دارم، پس تو هم او را و هر که او را دوست دارد، دوست بدار). و نیز می فرمود: (هر که مرا دوست دارد، باید او را دوست بدارد).
ابراز محبت پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به امام حسن علیه السلام تا جایی بود که همواره مردم او را در آغوش پیامبر می دیدند. گاهی که پیامبر بالای منبر مشغول سخنرانی بودند. با دیدن امام حسن علیه السلام سخنانشان را قطع می کرد و از منبر به پایین می آمد. سپس او را در آغوش می گرفت و به او محبت و مهرورزی می کرد. همواره او را می بوسید و سه مرتبه این سخن را تکرار می کرد: (خداوندا! من او را دوست دارم و هر که او را دوست بدارد نیز دوست خواهم داشت).
روزی در نماز جماعت، پیامبر صلی الله علیه و آله به سجده رفت و سجده را طولانی کرد تا جایی که بعضی از نمازگزاران شگفت زده شدند. وقتی نماز تمام شد، از ایشان پرسیدند: (ای رسول خدا، سجده را به اندازه ای طولانی کردید که ما فکر کردیم در سجده بر شما وحی نازل شده است). پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: (خیر! وحی بر من نازل نشد، ولی فرزندم حسن علیه السلام بر دوش من رفته بود و من می خواستم او خود پایین بیاید. از همین رو، صبر کردم و سجده ام طولانی شد).
این ابراز محبت تا جایی بود که گاه تعجب دیگران را بر می انگیخت و از خود می پرسیدند چرا پیامبر صلی الله علیه و آله این اندازه حسن علیه السلام و برادرش حسین علیه السلام را دوست می دارد. این در حالی است که پیامبر جز حسن و حسین علیه السلام، نوه های دیگری نیز داشتند، ولی به آن ها این اندازه علاقه نشان نمی دادند! پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ پرسش کنندگان می فرمود: (این دو (حسن و حسین علیها السلام) دو گل خوشبوی من در دنیا هستند). بارها در کوچه های مدینه پیامبر صلی الله علیه و آله را می دیدند که حسن علیه السلام را بر دوش راست و حسین علیه السلام را بر دوش چپ خود سوار کرده بود. ابوبکر حضرت را دید و گفت: (ای رسول خدا! بردن هر دوی آن ها برای شما دشوار است. یکی از آن ها را به من بدهید). پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: (هم مرکب آن ها مرکب خوبی است و هم خود این دو خوب سوارکارانی هستند. البته پدرشان از این دو بهتر و برتر است). سپس فرمود: (ای مسلمانان! آیا شما را به کسی که جدّ و جدّه اش بهترین مردم اند، سفارش بکنم!) گفتند: (آری!) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: (حسن و حسین علیها السلام که جدشان آخرین پیامبران و جده شان حضرت خدیجه سلام الله علیها دختر خویلد بانوی زنان بهشت است). دوباره فرمود: (بگویم چه کسی پدر و مادرش بهترین بندگان خدا هستند؟) گفتند: (بلی!) فرمود: (حسن و حسین علیها السلام که پدرشان علی بن ابی طالب و مادرشان فاطمه سلام الله علیها دختر پیامبر است). باز پرسید: (آیا شما را به کسی که عمه و عمویشان بهترین مردم هستند سفارش بکنم؟) گفتند: (بلی یا رسول الله!) فرمود: (حسن و حسین علیها السلام عمویشان جعفر بن ابی طالب و عمه شان امّ هانی دختر ابی طالب است). سپس پرسید: (آی مردم! آیا می خواهید بدانید خاله و دایی چه کسانی از همه بهترند؟) عرض کردند: (بلی! فرمود: (حسن و حسین علیها السلام دایی شان قاسم پسر رسول خدا و خاله شان زینب دختر رسول خداست).
آن گاه دست به دعا برداشت و فرمود: (خداوندا! تو می دانی که حسن و حسین علیها السلام بهشتی اند. پدرشان در بهشت، مادرشان در بهشت، جد و جده شان در بهشت، عمه و عمویشان در بهشت و خاله و دایی شان در بهشت هستند. پس هر کس آن دو را دوست دارد، بهشتی و هر کس دوست داران آن ها را هم دوست بدارد، بهشتی است). نوشته اند روزی حضرت زهرا سلام الله علیها مشغول پختن غذا بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه ایشان آمد و با فاطمه سلام الله علیها مشغول صحبت شد. علی علیه السلام نیز در گوشه ای کنار حسین علیه السلام خوابیده بود. در این هنگام، حسن علیه السلام بیدار شد و به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: (پدر! تشنه ام). حضرت او را در آغوش گرفت و کنار شترش که شیرده بود برد. سپس شیر آن را دوشید و خواست به او بنوشاند که حسین علیه السلام نیز بیدار شد و ابراز تشنگی کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: (فرزندم! برادرت از تو بزرگ تر است و پیش از تو از من آب خواسته است. نخست به او شیر بنوشانم)، ولی حسین خردسال علیه السلام نیز، کودکانه درخواست آب کرد. در این حال، فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: (پدر! گویا حسن علیه السلام را بیش تر از حسین علیه السلام دوست می دارید؟) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: (خیر! هر دوی آن ها نزد من یکسان اند، ولی اول حسن علیه السلام در خواست آب کرده است. دخترم! من و تو این دو و آن کسی که خوابیده علی علیه السلام در بهشت در یک مرتبه و در یک جایگاه خواهیم بود). گاه در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله خطبه می خواند، از منبر بالا می رفت و برگردن آن حضرت سوار می شد و پاهای خود را روی دوش پیامبر صلی الله علیه و آله آویزان می کرد؛ به گونه ای که برق خلخال پای او دیده می شد. پیامبر صلی الله علیه و آله هم چنان به خطبه اش ادامه می داد تا این که از منبر پایین می آمد.
منابع:
http://www.beytoote.com/religious/bozorgan-din/story2-birth-imam.html
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3981
http://hasan.ommolketab.ir

 

مؤلف/نویسنده/عکاس:
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید