بیست و پنجمین جلسه درس تفسیر قرآن آیتالله ابوالقاسم علیدوست، استاد درس خارج، صبح دیروز ۲۱ خرداد در حوزه علمیه قم، پیرامون تعصب و لجاجت مفسران اهل سنت در تفسیر قرآن برگزار شد.
در ادامه متن جلسه را میخوانید؛
در بحثهایی که در گذشته داشتیم راجع به شرایط مفسر صحبت کردیم و یکی از شرایطی که اشاره کردیم رهیدن از تعصب و جزمگرایی بود. در بحث امروز با نگاه وسیعتری و با تطبیقات عینی آن بحث را توسعه میدهیم و دنبال میکنیم. یک مفسر باید از عوامل نابهحق دخیل در فرآورده تفسیرش پرهیز کند. نمیخواهم بحث را به حالت موعظه برگزار کنم، میخواهیم به عنوان بحث علمی و هستیشناسانه مطلب را پیش ببریم.
هر فهمنده نصی چه قرآن باشد چه روایات و یا حتی متون تاریخی و فقهی، در فهم نص تحت تاثیر عواملی است. این عوامل گاهی دخالتش به حق است مثل کسی که تحت تاثیر ادبیات عرب نص را فهم میکند لذا هرچه دانشش عمیقتر باشد فهمش اوثق است. این روشن است و نمیخواهم روی این معطل شویم ولی نکته این است گاهی عواملی نابهحق دخیل وجود دارد، یعنی عواملی که نباید دخالت داشته باشد ولی دارد.
عوامل نابهحق دخیل دو قسم هستند؛ قسمی در دست انسان نیست مثل تاثیر عوامل فرهنگی، خانواده و روحیه فرد در فهم نصوص است. ممکن است کسی که بیشتر در مسائل متامل است و روحیه تعبدش کمتر است از نص یک طور فهم کند، دیگری که روحیه تعبد بیشتری دارد طور دیگری فهم کند. نمیشود گفت انسان غیر معصوم در فهمش تحت تاثیر عوامل نیست. البته نباید افراط کرد و گفت انسان همه فهمش تحت عوامل اجتماعی، خانواده و ... است.
تعصب طبری در استناد به روایات شیعی
علاوه بر این، بسیاری از عوامل وجود دارد که در فهم دخالت میکند ولی انسان باید سعی کند آن را از خودش دور کند. جریر طبری از مفسران بسیار معروف است. جناب طبری حدود چهل هزار حدیث در کتابش نقل میکند. از آن میان فقط یک حدیث از امام حسن(ع) دارد، دو حدیث از امام باقر(ع) دارد، چهار حدیث از امام سجاد(ع) دارد و از بقیه ائمه هیچ روایتی نقل نمیکند. این در حالی است که ما هزاران حدیث از اهل بیت(ع) داریم. من به عنوان یک شیعه از طبری سوال نمیکنم، به عنوان یک اهل سنت از ایشان میپرسم آیا اهل بیت(ع) در ذیل آیه تطهیر داخل میشوند یا نه؟ هر معنایی برای «اهل البیت» در نظر بگیرید شامل دوازده امام میشود. پس چرا اینها در تفسیر شما حضور ندارند؟ اگر ما این حضرات را به عنوان امام نمیپذیریم، آیا راویان صادقی هم نیستند؟ طبری نمیتواند بگوید من راهی به امام صادق(ع) ندارم. هر راهی به اصحاب و تابعان دارد به امام صادق(ع) هم دارد. چطور از کعب الاحبار و دیگران روایت نقل میشود ولی از ائمه نقل نمیشود؟ حتی از امیرالمومنین(ع) هم روایت نقل نکرده است. این اوج فاجعه است.
گاهی این تعصب انسان را به اشتباهات تاریخی و علمی میکشاند. در ذیل آیه «مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ» اهل سنت میگویند این آیه راجع به جناب ابوطالب نازل شده است. پیامبر(ص) میخواستند ابوطالب را به اسلام دعوت کنند ولی ایشان مسلمان نمیشد. اهل سنت این حرف را در کتابهایشان مکرر نقل کردند.
من یکجایی گفتم اهل تسنن مثل رسانههای امروز هستند. رسانههای امروز بخواهند خبری را منتشر کنند چنان آن را تبلیغ میکنند که مخاطب میگوید مگر میشود این خبر دروغ باشد؟ یعنی هنرمندانه دروغی را تبلیغ میکنند. اهل سنت هم کتابهایشان را از این ماجرا پر کردند. توجه نکردند این آیه در سوره توبه است. سوره توبه از آخرین سور نازل شده در مدینه یا آخرین سوره نازل شده در مدینه است. جناب ابوطالب سال دهم بعثت فوت میکنند یعنی سیزده سال زودتر فوت کرده بود.
طبری هم در ذیل آیه «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا» میگوید این آیه ناظر به بیت المقدس است زمانی که بخت النصر آن را با کمک مسیحیان خراب کرد و یهودیان را بیرون کرد. این در حالی است که بخت النصر ششصد سال قبل از میلاد مسیح بوده است. اینها اشتباهات تاریخی است. بعضی وقتها مشخص است اشتباه از سر تعصب کور است. تعصب باعث میشود گاهی انسان واضحات اصول را هم درک نکند.
برخورد عجیب فخر رازی با یک آیه
یک مورد از فخر رازی مثال بزنم. فخر رازی قبل از اینکه مفسر باشد اصولی است. کتابهای اصول فقه فخر رازی جزء کتابهای درسی اهل سنت بوده است. بخشی از اصول ما هم بیتاثیر از نگارش او نبوده است، لذا فخر رازی را بیشتر اصولی میدانم تا مفسر و فیلسوف. از سویی این حضرات که جزء اشاعره هستند قائلند خدا با همین چشم سر امکان رویت دارد و با این اعتقاد، با آیه «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ» برخورد میکنند. ایشان نمیآید در اندیشه خودش تجدید نظر کند بلکه آیه را توجیه میکند و میگوید معنای آیه این است همه چشمها خدا را نمیبینند ولی معنایش این نیست که هیچ چشمی خدا را نمیبیند. این آقا دقت نکرده است؛ خدایی که بشود او را با چشم سر دید، جسم است، ممکن الوجود است. غیر از این قرینه عقلی، «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» یعنی هیچ چشمی او را نمیبیند.
از این نمونهها خیلی زیاد است. این یک مصداق از تعصب بود. انسان باید در تفسیر خیلی عوامل را کنار بگذارد. لذا تاکید دارم باید دین را در یک نظام فهمید. بله، شاید انسان تا یک درصدی معذور باشد ولی درصد زیادی غیر معذور است.
اسرائیلیات و مجوسیات
یکی از بحثهایی که لازم است در تفسیر به آن توجه شود جدا کردن نصوص معتبر از اسرائیلیات و مجوسیات است. سوگمندانه از زمان خلافت خلیفه دوم یعنی سال سیزدهم، دروازه اسلام به روی داستانسرایان و قصهگویان مسیحی و یهودی باز شد و چون به مذاق خلیفه خوش آمد، ماموریت نقل تراث یهود و مسیح و مجوس به درون اسلام را پیدا کردند لذا قبل از خطبهها، در زمانی که یک نفر نمیتوانست حدیثی از پیامبر(ص) نقل کند، قصه میگفتند. این جلوههای انحراف به تفاسیر ما راه پیدا کرد. متاسفانه نه فقط در تفسیر، در فقه و معارف هم راه پیدا کرد و حتی روایاتشان به متون شیعه هم کشید.
البته باید توجه داشت نباید این را بهانه قرار دهیم و تراث را کنار بگذاریم. روایات ما مهذب شده است. اهل بیت(ع) پس از فصل بارش فصل پالایش داشتند و در فصل پالایش این تراث پاکیزه شد لذا اگر اخذ به هر روایتی غلط است موضع به شرط لایی داشتن نسبت به تراث هم غلط است، اینجا نقش عالمان دین روشن میشود.