موسی بن جعفر در سال ۱۲۸ یا ۱۲۹ هجری قمری هنگامی که امام صادق (ع) و همسرش حمیده از حج بازمیگشتند، در منطقه ابواء به دنیا آمد. برخی مکان ولادت ایشان را مدینه دانستهاند. درباره تاریخ ولادت امام کاظم اختلاف است؛ طبری ولادت ایشان را در ذیالحجه و طبرسی آن را در ۷ صفر دانسته است.
کنیه و القاب امام موسی کاظم (ع)
ربيع بن عبد الرحمن گفت: بخدا قسم موسى بن جعفر عليه السّلام از كسانى بود كه آثار جلالت و كمال دانش و اطلاع از حقايق عالم در چهرهاش ديده مى شد، و مي دانست چه كسى ادعاى مقامش را خواهد كرد و منكر امامت و جانشينش مي گردد ولى اين خشم را فرو مي خورد و آنچه مي دانست اظهار نمي كرد از همين جهت لقب كاظم يافت.
كنيه آن جناب ابو الحسن اول و ابو الحسن ماضى و ابو ابراهيم و ابو على بود معروف بعبد صالح و نفس زكيه و زين المجتهدين و وفى و صابر و امين و زاهر شد، لقب زاهر را از آن جهت يافت كه اخلاق پسنديده و بخشش فراوانش درخشيد. كاظم بواسطه كظم غيظ و چشم پوشى كه از ستمگران ميكرد بطورى كه با زهر ستم آنها در زندان شهيد شد. كاظم كسى است كه خوف و اندوه پيكرش را فرا گرفته باشد.
از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده كه فرمود: نقش انگشترى پدرم موسى بن جعفر «حسبى اللَّه» بود در اين موقع امام دست خود را گشود و انگشترى را نشان داد و نقش آن را ديدم.
همسران و فرزندان امام موسی کاظم (ع)
تعداد همسران امام کاظم (ع) روشن نیست. نخستین آنها، نجمه مادر امام رضاست. از تعداد فرزندان ایشان نیز در منابع تاریخی گزارشهای متفاوتی آمده است. به گزارش شیخ مفید، او ۳۷ فرزند (۱۸ پسر و ۱۹دختر) داشته است. امام رضا (ع)، إبراهیم، شاهچراغ ، حمزه، اسحاق از جمله پسران و فاطمه معصومه و حکیمه از جمله دختران او هستند. نوادگان امام کاظم (ع) به سادات موسوی شهرت دارند.
دوران زندان امام موسی کاظم (ع)
امام کاظم (ع)، در طول دوران امامتش چندین بار از سوی خلفای عباسی احضار و زندانی شد.
اولین بار به دستور مهدی، خلیفه عباسی، دستگیر و به بغداد منتقل شد. پس از این واقعه به نوشته ابن خلکان "خلیفه در خواب علی بن ابیطالب (ع ) را دید که میگفته است: چه بسا چون دست یابید، در این سرزمین فتنه و فساد کنید و پیوند خویشاوندانتان را بگسلید(قرآن ۴۷:۲۲) فضل بن ربیع نقل میکند که "خلیفه نیمه شب به دنبالم فرستاده بود که این باعث وحشت شدید من شد. وقتی به خدمتش رسیدم دیدم تنها نشسته و آیه بالا را به آواز میخواند؛ و کسی خوش صداتر از او ندیده بودم. به من گفت: امام"موسی بن جعفر ( ع ) را به نزدم بیاور". امرش را اطاعت کردم. پس خلیفه او را در آغوش گرفت؛ سپس او را پهلوی خود نشاند و گفت: "ابوالحسن! الآن امیرالمومنین را در خواب دیدم که این آیه را برایم قرائت میکرد. قول بده که علیه من یا هیچیک از فرزندانم شورش نخواهی کرد!"ایشان جواب دادند: "قسم به خدا که توان شورش ندارم." خلیفه گفت: "راست میگویی!" سپس دستور داد تا سه هزار سکه طلا به او بخشیده او را به مدینه نزد خانواده اش ببرند." فضل میگوید: "از ترس اینکه مبادا مانعی پیش بیاید، همان شب ترتیب سفرش را دادم و صبح نشده بود که در راه سفرش به مدینه بود.
دومین حبس امام موسی کاظم ( ع ) در پی بحثی بود که با هارون الرشید. خزایی رئیس نگهبانان قصر هارون الرشید از خوابی روایت میکند که باعث شد هارون الرشید، امام موسی کاظم ( ع ) را آزاد کند. خزایی نقل میکند که "فرستادهای از طرف هارون نزدم آمد در ساعتی از شب که هیج وقت قبلاً نیامده بود؛ و با چنان عجلهای مرا از جایی که خوابیده بودم بیرون کشید که حتی فرصت لباس پوشیدن پیدا نکردم. خیلی وحشت کرده بودم. وقتی به قصر رسیدم، خلیفه را دیدم که روی تختش نشسته بود. سلام کردم اما خلیفه ساکت حرفی نمیزد و این باعث شد بیشتر وحشت کنم. خلیفه سپس گفت "می دانی برای چه در این وقت شب پی ات فرستادم؟" گفتم: " به خدا که نه! ای امیر المومنین" گفت: "آگاه باش که چند لحظه پیش خواب دیدم که یک حبشی نیزه به دست به نزدم آمد و گفت: "موسی را در دم آزاد کن وگرنه با همین نیزه ذبحت میکنم." حالا برو و آزادش کن." گفتم: "ای امیرالمؤمنین! بروم و موسی پسر جعفر را آزاد کنم؟" گفت: "بله! برو موسی پسر جعفر را آزاد کن... سه هزار درهم به او بده و از قول من بگو که اگر میخواهد با ما بماند، هر چه بخواهد بدست خواهد آورد، اما اگر ترجیح میدهد به مدینه برگردد، اجازه دارد تا چنین کند." به زندان رفتم و دیدم که امام موسی کاظم (ع) بیدار شده منتظرم نشسته است. گفت: "در خواب پیغمبر خدا را دیدم که به من گفت: موسی! تو به ناحق به زندان افتادهای! کلماتی که میخوانم را با من تکرار کن! همانا امشب را تا پایان در زندان نخواهی ماند.
به گفته فخری دلیل حبس نهایی امام موسی کاظم ( ع ) این بود که چند تن از خویشاوندانش که به او حسادت میکردند، خبرهای دروغ نزد هارون الرشید میآوردند مبنی بر اینکه مردم، ایشان را امام دانسته اند و حق خمس خود را به او پرداخت میکنند، و اینکه امام موسی کاظم ( ع ) قصد خروج دارد. این گزارشها آنقدر تکرار شد که خلیفه را نگران کرد. در آن سال هارون به سفر حج رفت. در راه وقتی به مدینه رسید کاظم را دستگیر کرده با خود به بغداد آورد و در زندانی تحت حراست سندی بن شاهک در حبس قرار داد.
به نقل از فخری، هارون در رقه بود که دستور قتل امام موسی کاظم ( ع ) را صادر کرد. پس از مسمومیت امام، به گفتهٔ فخری، چند نفر به عنوان شاهد به کرخ فرستاده شدند تا شهادت دهند که ایشان بر اثر مرگ طبیعی از دنیا رفته است. امام موسی کاظم ( ع ) سپس در قبرستان قریش در سمت جنوبی بغداد به خاک سپرده شد.
باب الحوائج بودن امام موسی کاظم (ع)
روایتی از ائمه اطهار علیهمالسلام مبنی بر بابالحوائج بودن امام کاظم(ع) وجود ندارد و این گونه نبوده که حضرت موسی بن جعفر(ع) را بابالحوائج صدا کنند اما در شهرت و در لسان برخی از عالمان و عموم مردم، اندک اندک حضرت، به عنوان بابالحوائج نیز شناخته شدند.
شخصیتی که برای خدا این همه گرفتاری ها را تحمل کرد زندان ها و سختی ها را تحمل کرد از این حیث که خودش گرفتاری ها را تحمل کرد یک قرب خاصی از این جهت پیش خدا دارد البته همه اهل بیت در نزد خدا این مقام را دارند و شیعیان به خاطر این که امام کاظم(ع) این همه مشکلات را تحمل کرد از ایشان می خواهند که از خدا بخواهد تا مشکلات آنها را حل کند. از این جهت در میان شیعیان و علاقه مندان شیعه و سنی در عراق بسیاری از مسلمانان برای رفع مشکلات متوسل به امام کاظم(ع) می شوند. امام را واسطه فیضی برای حل مشکلاتشان می دانند.
شاید یکی از دلایل این مسئله، این باشد که شیعه و سنی مانند «ابو بکر بن خلاد» که از پیشوای حنبلیان بود همگی میگویند: مشکلاتی که برای ما پیش میآمد بر سر مزار امام کاظم (ع) میرفتیم و حوائج و خواستههای ما برآورده میشد. بنابراین بابالحوائج، بیشتر در لسان مردم تکرار شد و در زمان خود امام به این صورت نبوده است و بعدها در زبان مردم زیاد شد به دلیل اینکه امام از همان زمان به بعد به گونهای ملجأ حاجات شیعیان و اهل تسنن شده بود که افراد مختلف، با توسل به ایشان حوائجشان مرتفع میشد.
منابع:
http://setare.com/fa/news
http://wiki.ahlolbait.com
http://old.aviny.com/shobhe/tarikhi/61.aspx
http://www.yjc.ir/fa/news/
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn