مرحوم علی صفایی حائری در ادامه بحث راجع به «تفکر در قرآن» بهعنوان یکی از کلیدهای تفسیر، ابتدا به «تفکر در سورهها» اشاره میکند و به سورههای «قیامت» و «ص» بهعنوان نمونه میپردازد. در نوشتار پیش رو، به تفکر در سوره ص پرداخته میشود. به تعبیر مرحوم صفایی حائری، این سوره به ملاک انتخاب رسول میپردازد و کسانی را مورد عتاب قرار میدهد که این ملاک را گم کردهاند و نعمتهایی را که در اختیار دارند، ملاک افتخار و برتری خود میدانند.
در این سوره با کسانی روبرو هستیم که کفر ورزیدهاند، چشم پوشیدهاند و توحید و رسالت را به تعجب گرفتهاند. اینها با خصوصیات عزت و شقاق، یعنی قدرت، عداوت، اختلافاندازی، قاطعیت و عناد همراهند. در نتیجه، از ذکرها و یادآوریها بهره نمیگیرند و از قرآنی که همراه ذکر است، سودی نمیبرند.
در اینجا با کسانی روبرو هستیم که ملاک رسالت را گم کردهاند و نیز با کسانی که دادهها را ملاک افتخار میدانند، از نعمتها به کبر، عجب و ادلال(ناز کردن، فخرفروشی) میرسند، به جای تواضع، بهرهبرداری و شکر، در عزت، استکبار و شقاق فرو میروند و قدرت آنها، نعمتها و دادههایشان عامل تفرقهاندازی و شقاق و باعث استکبار و ادلال میشود، تا حدی که در برابر حق تسلیم نمیشوند و میگویند: «رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ؛ پروردگارا پيش از رسيدن روز حساب بهره ما را از عذاب به شتاب به ما بده.» (سوره ص، آیه ۱۶)
اینها خیال میکنند که رسول با ملاک قدرت، ثروت و قومیت انتخاب میشود و میپرسند و بهخاطر انکار میپرسند: «أَأُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنَا...؛ آيا از ميان ما قرآن بر او نازل شده است.» (سوره ص، آیه ۸)، همانطور که میگفتند: «وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ؛ و گفتند چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از آن دو شهر فرود نيامده است.» (سوره زخرف، آیه ۳۱)
نیاز انسان به رسالت
هنگامی که هدف و نیاز به رسالت مجهول میماند، ملاکهای انتخاب هم گنگ و مبهم میشود. نیاز به رسالت، بهخاطر نارسایی اندیشه و وجدان انسان، رسیدن به جهانبینی و شناخت هستی و انسان و نقش انسان در این هستی، سازندگی و تربیت انسان برای اجرای این نقش، رهبری و حکومتی هماهنگ با استعدادهای عظیم انسان و قانونگذاری و تنظیمی هماهنگ با نظام و قانونهای حاکم بر هستی و انسان است.
هنگامی که هدف رسالت، این شکوفاییها در انسان باشد و این حکومت و رشد در جامعه، ناچار رسول باید با ملاک و خصوصیاتی همراه باشد که بتواند خلق را به رشد برساند و باتلاق استعدادهای خلق نباشد. در این سطح، ملاک انتخاب رسول میشود آزادی و پاکی و به تعبیر جامع، عصمت، نه قدرت، ثروت و ریاست. آیا فرعونی که او را به خدایی پذیرفتهاند، ادعای رسالتش را نمیپذیرند و آیا این پذیرش با رشد و شکوفایی همراه است یا با اسارت و انحطاط؟ این است که رسول از میان آنهایی انتخاب میشود که هیچ رنگی ندارند و با ملاکهایی همراه میشود که به رشد خلق و تشکیل جامعهای براساس قسط بینجامد و این است که ملاک رسالت میشود پاکی، آزادی و عصمت.
اما آنها که ملاک را گم کردهاند و دادهها و نعمتها را ملاک گرفتهاند، به غرور میرسند و این است که خداوند آنها را به استیضاح میکشد. «أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ...؛ آیا اینها نعمتها را تقسیم میکنند. «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا» (سوره زخرف، آیه ۳۳)؛ این ماییم که بهخاطر نیازهای گوناگون جامعه، افراد گوناگون و مختلف آفریدهایم تا هر کدام برای دیگری مسخر باشند؛ بقال برای عطار، عطار برای خیاط، ثروتمند برای فقیر، اندیشمند برای جاهل و همه برای هم تا چرخ زندگی آنها بگردد و جامعه به راه خویش بیفتد.
تفاوت میان انسانها؛ حکمت یا ملاک افتخار؟
ما افراد را بر اساس حکمت، گوناگون آفریدیم و در حالی که این اختلافها ملاک افتخار نیست (سوره حجرات، آیه ۱۳) از هر کس به اندازهای که دارد، بازده میخواهیم (سوره طلاق، آیه ۷ و سوره بقره، آیه ۲۸۶) هنگام پاداش، نسبتها را در نظر میگیریم (سوره نجم، آیه ۳۹) و حتی نسبت به سعی و عمل هم نمره نمیدهیم، که به هدف، جهت و عاملها نگاه میکنیم و همین است که از آنها میپرسد: «أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ؛ آيا گنجينههاى رحمت پروردگار ارجمند بسيار بخشنده تو نزد ايشان است.»
قرآن در برابر این روحیههای همراه کفر، عزت، شقاق، عناد و غرور، بر ذکر و یادآوری قرآن سوگند میخورد، به کار رسول و نقش قرآن اشاره میکند و عامل کفر و درگیری آنها را مشخص میکند: «بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ؛ آرى، آنان كه كفر ورزيدند، در سركشى و ستيزهاند.» سپس با تهدید آنها را میشکند، به بازگو کردن حالتهای آنها و گفتوگوهایشان میپردازد و سپس با طرح سؤالها، آنها را میفشارد. آنگاه رسولش را به صبر میخواند و به داستانها رو میآورد. داستان آنهایی که «اولی الاید» و صاحب قدرتها و نیروها بودند، اما صاحب بصیرت و آگاهی هم بودند و دادهها را ملاک نمیدانستند.
«وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ؛ و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه نيرومند و ديدهور بودند، به ياد آور.» (سوره ص، آیه ۴۵) آنهایی که قدرتها حجابشان نبود و بت، سنگ راهشان نگشت. آن داود است که در اوج قدرت، تسخیر کوهها و پرندهها و حکمت مغرور نمیشود، «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ؛ پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه كرد.» و آن سلیمان است که با آن همه حشمت، وابسته اوست و ناراحت از اینکه عشق به ثروت، حجاب و مانعش باشد.
بالهای رشد و حرکت انسان
اینها کسانی بودند که یافته بودند هدف، رفاه و سرکشی نیست که رشد و حرکت است؛ چه هنگام دارایی و قدرت و چه در هنگام گرفتاری و ضعف، که برای حرکت ما دو پا وجود دارد؛ پای شکر و بهرهبرداری در هنگام دارایی و پای صبر در هنگام گرفتاری.
آنها در هنگام قدرت، برای غیر او نبودند و در هنگام ضعف، به غیر او چنگ نمیزدند، با پای غیر او راه نمیرفتند و ذلیل غیر او نمیشدند. این نمونهها برای اینها که با ملاک ثروت حرکت میکنند و از غرور سرشارند، درسی است و آن اینکه این نمونهها مقدم میشود و سپس نمونههایی مطرح میشوند که پیامبر(ص) را در صبر و شکیبایی درس بدهند.
در مجموع، سوره پس از داستان داود و سلیمان به پیامبرانی میپردازد که صاحب قدرت و بصیرت هستند؛ «أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ» و به ایوب میپردازد که سخت گرفتار است و «أواب» است.
ملاک رسالت
در این داستانها، این نکته هم بهدست میآید که ملاک رسالت همین عبودیت و همین «أوّاب» بودن است؛ «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ چه نيكو بندهاى، به راستى او توبهكار بود.» (سوره ص، آیه ۴۴)؛ تکرار این جمله پس از هر داستان، از این اشاره خالی نیست.
پس از این داستانها، به تصویرهایی از طاغین و متقین میپردازد و آخر سر، به داستان شیطان و آدم اشاره میشود که او هم ملاک را گم کرده بود و دادهها را معیار میگرفت که «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ؛ مرا از آتشى آفريدى و او را از گل آفريدى.» (سوره اعراف، آیه ۱۲) در نتیجه گم کردن معیارها، در برابر حق به پا ایستاد و به کبر، عزت و شقاق مبتلا شد و حتی در برابر رجم و نفرین حق، از رو نرفت و مهلت خواست تا آنها را گمراه کند؛ «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ؛ شيطان گفت پس به عزت تو سوگند كه همگى را جدا از راه به در مىبرم.» (سوره ص، آیه ۸۲)
در این داستان، برای اینها که کفر ورزیدهاند و در برابر حق به کبر، عزت و شقاق ایستادهاند، درسی وجود دارد و نمایانگر عامل کارهایشان است که بدانند این غرور و عزت از چه اغوایی سرچشمه گرفته و به چه امامی روی انداخته است.
این سوره با این همه داستان، از یک ارتباط عمیق برخوردار است. ملاک انتخاب رسول را مشخص میکند و عوامل دوری از رسول و ذکر را درمان میکند؛ چه با تهدیدها، چه با داستانهایی که رقابتها را برمیانگیزد، چه با استفهامهایی که فکر را به جریان میاندازد، چه با تصویرهایی از معاد که در آن از طاغین و متقین چهره نشان داده شده است و چه با جلوههایی از ذلتها و ضربهها.