لبخندهای ماه: شوخی‌های پیامبر (ص)
۱۴۰۱-۰۹-۱۲

پدیدآور: مرتضی دانشمند

مشخصات نشر: تهران: انتشارات سروش، 1392.

مشخصات ظاهری: 20 ص. : مصور.

معرفی کتاب:

کتاب « لبخندهای ماه: شوخی‌های پیامبر (ص)» به قلم مرتضی دانشمند، دربردارنده‌ی 7 داستان کوتاه از گفتارها و کلام مهربانانه‌ی حضرت محمد است که لبخند را بر لب کودکان نشانده و آن‌ها را با پیامبر دوستی‌ها بیشتر آشنا می‌کند.

در نگاه پیامبر (ص) و ائمه (ع) مزاح و شوخی، هدفی والاتر از گفتگویی صرفاً مفرح و طنزآمیز داشت و هدف آن شاد کردن دل‌های غمگین و یادآوری و آموزش نکاتی پیرامون تربیت، محبت و ... است. همانطور که این ویژگی در تمام داستان‌های کتاب لبخندهای ماه: شوخی‌های پیامبر (ص ) به چشم می‌خورد. البته مزاح و شوخی کردن خط قرمزهایی هم دارد و آن هنگامی است که پای آبروی افراد در میان باشد و یا تحت عنوان‌های کلی دروغ، غیبت، تهمت و مانند آن قرار گیرد که در کتاب‌های اخلاقی مانند جامع السعادات مورد بحث قرار گرفته است.

رسول اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) با مطرح کردن شوخی و مزاح در برخوردهای اجتماعی هم اندوه را از دل‌ها می‌شستند و هم به افراد می‌آموختند که چگونه می‌توان مزاح کرد و در عین حال معیارهای دینی را در روابط اجتماعی رعایت کرد. کتاب «لبخند ماه» از منابع حدیثی معتبر اخذ شده و شاید جزو اولین کارهایی باشد که با زبان و بیانی ساده، مزاح‌های پیامبر (ص) را برای کودکان به تصویر می‌کشد.

داستان‌های آموزنده و زیبای این کتاب برای کودکان دبستانی لذت‌بخش و جالب است و مفاهیمی مهم و مذهبی را با تصاویری جذاب به آن‌ها می‌آموزد.

« آقای گل‌نشان» ، « پیرزن‌ها جوان می‌شوند» ، « آقای دو گوشان» ، « چه کسی این مرد را می‌خرد؟» ، « مرد چشم سفید» ، «  بار حلیم» و « خوردن با یک طرف دهان» عناوین داستان های کتاب را تشکیل می دهند.

در بخشی از کتاب« لبخندهای ماه: شوخی‌های پیامبر (ص)»می‌خوانیم:

در شهر مدینه مردی فراموشکار بود. هر قول یا وعده‌ای که می‌داد، زود فراموش می‌کرد. روزی پیامبر (ص) از او خواست کاری برایش انجام دهد. مرد قبول کرد، اما پیامبر (ص) می‌دانست که ممکن است مثل همیشه فراموش کند، برای همین وقتی مرد می‌خواست خداحافظی کند، پیامبر (ص) و به او گفت: «آقای دو گوشان! فراموش نکنید.» همه نگاه کردند. مرد هم نگاه کرد. آن جا کسی به نام آقای دو گوشان نبود. مرد به پیامبر (ص) گفت: ولی من آقای دو گوشان نیستم. اما یک لحظه فکر کرد و خندید. فهمید که همه مردم آقای دو گوشان هستند و پیامبر (ص) با او شوخی کرده است. آن روز تا شب به یاد حرف پیامبر (ص) می‌افتاد و لبخند می‌زد. قولی را هم که داده بود، فراموش نکرد.

مؤلف/نویسنده/عکاس:
منبع:
برداشت نویسنده از کتاب
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید