در بخشی از کتاب 365 روز در صحبت قرآن چنین می خوانیم: بسیاری از عارفان گفتهاند نور حقیقی همان وجود مطلق است که به ذات خود پیداست و غیر را نیز روشن میکند یعنی به وجود میآورد و هر کجا نوری هست، از کرم شبتاب تا خورشید، همه روشن به نور الله است.
۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
قسمتی از تحفه این کتاب با عنوان «در بیان آنکه خداوند نور آسمانها و زمین است» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳۵نور ﴾
خداوند نور آسمانها و زمین است حکایت نورش به چراغدانی ماند که در چراغی روشن کردهاند، و آن چراغ در آبگینهای است همچون کوکبی درخشان که از درخت مبارک زیتون برافروخته و از خاور و باختر بیرون است، و هر چند زیت آن را هیچ آتشی نرسیده، جهانی از فروغ آن منوّر شده که نور بر نور است؛ و خداوند هر که را بخواهد به نور خود هدایت کند.
و این مثال را برای مردمان میآورد مگر به معرفت او راه یابند؛ و خدا بر هر چیز داناست(۳۵).
در این مقام خورشید هستی از نور لایزال خویش سخن میگوید و تمثال جمال خویش را در مثالی خیال انگیز نشان میدهد.
ابن سینا در تفسیر این آیه مطالب فلسفی عمیقی را طرح کرده است. از نظر ابنسینا نور آسمان و زمین همان خرد یا عقل اول است که در تمام ذرات وجود ساری است و بیش از همه سیر مراتب کمال آن در انسان ظاهر شده است. به نظر ابنسینا ظهور نور عقل در انسان چهار مرتبه دارد:
۱. مشکوة: مشکوة در عربی به معنی چراغدان یا جایی است که چراغ را در آن میگذاشتند تا از باد یا حوادث دیگر مصون باشد. مشکوة تنها استعداد و قابلیت این را دارد که چراغی در آن نهاده شود اما بالفعل و بالذات نوری ندارد این مرتبه از مراتب عقل را ابن سینا عقل هیولانی و امکان استعدادی خوانده است چنانکه نوزاد آدمیان در بدو تولد هیچ مرتبهای از مراتب عقل را ندارد و از بسیاری حیوانات دیگر درک و فهمش کمتر است زیرا نوزاد بسیاری از حیوانات از همان بدو ورود به عالم طبیعت به جنبش و حرکت میپردازند، راه میروند و غذای خود را جستجو میکنند و نیک و بد آن را میشناسند. هیچ جوجه از تخم برآمده دانههای شن را با ارزان اشتباه نمیکند. اما نوزاد آدمی بسیار ناتوان و وابسته است اما در عین حال چیزی در او هست که پدر و مادر میتوانند به اعتبار آن بگویند خواهیم که این کودک در فلان دانشگاه تحصیل کند. این سخن به اعتبار«عقل هیولانی» است که بعدها ظاهر میشود.
۲. مصباح: مصباح به معنی چراغ است و چراغ از مشکوة به نور نزدیکتر است زیرا میتوان آن را فورا روشن کرد هنگامی که کودک اول بار آغاز به آموختن میکند هنوز هیچ تصدیقی و نظری درباره جهان نمیتوند ارائه دهد اما میتوان با وی گفت که اگر «الف» با «ب» برابر باشد و «ب» با «ج» یکی باشند پس «الف» با «ج» برابر است و او تصدیق میکند. ابن سینا این مرتبه عقل بالملکه خوانده است که به سبب این ملکه یا صفت کلی ،کودک میتواند آموختن ریاضیات و علوم دیگر را آغاز کند.
۳. کوکب درّی: یعنی ستاره درخشان. این مرتبه مقام فعلیت عقل است که حقیقت نور در وی ظاهر شده است و آن نور از زیتون فکرت مدد میگیرد و آن درخت زیتون که همان درخت بینش و معرفت است از شرق و غرب بیرون است یعنی همه جا در همه آفاق ظهور مییابد.
۴. نورُ علی نور: یعنی نور بر فراز نور یا نور افزون بر نور. این مرحله به نظر ابنسینا مرتبه عقل فعال است که عالم را از شعور و فهم پر کرده است.
ما کجا بودیم کان دیان دین
عقل میکارید اندر ماء و طین (مثنوی)
حضور عقل فعال در عالم در واقع از طریق دریافت نظم و هماهنگی در نظام حیرت انگیز جهان قابل تشخیص است.
در جان بلبل گُل نگر از گل به «عقل کل» نگر
از رنگ در بیرنگ شو تا بو که آنجا ره بری (دیوان شمس)
مقصود مولانا از عقل کل همان عقل فعال ابنسیناست که میتوان از نظر کردن در شگفتیهای گل او را مشاهده کرد. شیخ محمود شبستری در بخش پاسخ به سوال از ماهیت من به همین آیت نور اشاره کرد و گفته است: وقتی تعیّنات و محدودیتهایی بر آن وجود مطلق یا نور مطلق عارض میشود من و ما و او پدید میآید. هنگامی که هستی مطلق اشارت و تعیّنی میپذیرد از آن اشارت به من و ما و او تعبیر میکنند زیرا آن وجود مطلق اشاره پذیر نیست و اگر به او اشاره کردند معلوم است که به یکی از تعیّنات عالم عنوان دادهاند، به تعبیر دیگر ما نشانی از خدای بینشانیم:
من و تو عارض ذات وجودیم
مشبّکهای «مشکات» وجودیم
همه یک نور دان اشباح و ارواح
گه از آیینه پیدا گه ز مصباح (گلشن راز)
شیخ محمود در جایی دیگر از گلشن راز آن نور الهی را که روشن کننده آسمان و زمین است همان شاهد یکتای عالم خوانده که در صورتهای گوناگون در کائنات متجلّی میشود و از جمله شراب عشق شیشه همان مصباح است و شاهد همان فروغ انوار الهی است که از درخت بر موسی چون شرر آشکار شد:
شراب اینجا «زجاجه» شمع «مصباح»
بود شاهد فروغ نور ارواح
ز شاهد بر دل موسی شرر شد
شرابش آتش و شمعش شجر شد
شراب و شمع ، جام و نور اسریست
ولی شاهد همان آیات کبری ست (گلشن راز)
نورهای برق ببرید پی است
آن چو لا شرقی و لا غربی کسی است (مثنوی)
این آیه را بسیاری از عارفان دلیل روشنی بر وحدت وجود دانستهاند و گفتهاند نور حقیقی همان وجود مطلق است که به ذات خود پیداست و غیر را نیز روشن میکند یعنی به وجود میآورد. و این تعریف نور است که منوّر و منوّر است و هر کجا نوری هست، از کرم شبتاب تا خورشید، همه روشن به نور الله است:
همه عالم به نور اوست پیدا
کجا او گردد از عالم هویدا (گلشن راز)
حکمای فهلوی در ایران باستان نیز وحدت وجودی بودند و وجود را حقیقتی قابل تشکیک یعنی دارای درجات مختلف از شدت و ضعف میدانستند از آفتاب تا کرم شب تاب چنانکه حاجی سبزواری در منظومه اشاره کرده است:
الفهلویون الوجود عندهم
حقیقة ذات تشکک لهُم
شیخ شهابالدین سهروردی که مانند عین القضات همدانی قربانی تعصبات جاهلان سلطه جو و دنیا پرست گردید و به دست خلیفه وقت به شهادت رسید در کتاب حکمة الاشراق که معروفترین اثر اوست نور را به دو نوع جوهری و عرضی تقسیم کرده است. نور عرضی که همین نور خورشید و ماه و شمع و چراغ است اشیاء را از ظلمت عرضی بیرون میآورد و هویدا میکند و به تعبیری گویی اشیاء را از نیست هست میکند اما نور جوهری همان نور الهی است که اشیاء را از ظلمت عدم بیرون میآورد. به تعبیر دیگر نور جوهری همان وجود ساری در کل کائنات است که زمین و آسمان و هر چه در آن هست همه از آن نور ازلی و به تعبیر شیخ اشراق انوار اسپهبدی پدید آمدهاند و میتوان گفت که حکمت اشراق سهروردی شرح و تفسیر همین آیت نور است.
از لطایف کلامی این آیه آن است که به مناسبت موضوع نور، همه کلمات آیه به گونهای با نور پیوند دارند چنانکه تمایم آیه گویی چهل چراغی است که اجزای آن غرق نور است. به زبان علمای بلاغت در این آیه مراعات النظیر به تمام و کمال جلوه کرده است:
الله نور السموات والارض: الله عین نور است و از نور او آسمان و زمین روشن است.
مثل: مثل را برای روشن شدن میزنند.
کمشکات: کاف برای تشبیه است و تشبیه برای روشن شدن است. مشکات نیز جایی است که چراغ در آن مینهد و آن نیز پیوند نزدیک با نور دارد.
فیها مصباح: مصباح چراغ است که برای ایجاد روشنایی است و فیها بیان بودن شیء است در شیء دیگر و این عین حضور و نورانیت است.
المصباح فی زجاجه: مصباح که همان چراغ است و الف و لام آن نیز نشان معرفه بودن است و شناسایی خود از مقوله نور است. حضور چراغ در درون شیشه نیز القای معنی نور میکند علاوه بر آنکه چراغ و شیشه نیز نورانی هستند.
الزجاجة کانّها کوکب دُری: الف و لام نشان معرفه بودن است، کاف باز برای تشبیه و روشن کردن است. انّ تاکید است و آن تاکید نیز بر شدت نور میافزاید. ضمیری است که به همان بلور باز میگردد. کوکب ستاره است و نورانی دُری به معنی درخشان است که صفت ستاره است.
یوقد: برافروخته میشود و افروختن مایه نور است.
شجره: ماده ایجاد آتش و نور است.
مبارکه: مبارک القای معنی نور و برکت دارد. در زبان انگلیسی مبارک را illuminatedیعنی نورانی ترجمه میکنند.
شرق و غرب: یکی محل برآمدن نور و دیگر محل فرو شدن نور است.
یکاد: نزدیک است و معنی نزدیک با نور بیارتباط نیست.
یضیء: یعنی نور میافشاند.
مس: لمس کردن است و آن جای نور را میگیرد و سنخیتی با نور دارد.
نار: آتش است.
نورُ علی نور: یعنی نوری بر بالای نور دیگر.
یهدی الله: خداوند که عین نور است هدایت میکند و هدایت رسانیدن به نور است.
من یشاء: هر که را بخواهد. خداوند کسی را برای هدایت برمیگزیند که پیوندی با نور دارد و به قول مولانا: «نور رود سوی نور محرم آن نیست کور».
چنانکه ملاحظه کردیم همه کلمات آیه نورانی است و نور بر نور و نور در نور است.
و توان گفت که نور خود جان و حقیقت همه ارزشها است بدین بیان که: عقل نور است، علم نور است و ایمان نور است، شراب و مستی از جنس نور است، شادی چراغی است که در دل روشن میشود، زیبایی را نور و فروغ میخوانند، اخلاق نور قلب است، عرفان نور معرفت است.
ای فروغ حسن ماه از روی رخشان شما
آبروی خوبی از چاه زنخدان شما (حافظ)