پدیدآور: محمد تحریرچی
مشخصات نشر: تهران، برف،1392
مشخصات ظاهری12ص
رده بندی دیویی: ف372ت297/68ک
معرفی کتاب:
کتاب « فرشته گفت: ... » از مجموعه کتاب «قصه ای از امام رضا علیه السلام» توسط محمد تحریرچی مناسب گروه سنی ب و ج به رشته تحریر درآمده است. خلاصه کتاب به قرار زیر است:
اباصلت هروي شاگرد عارف امام هشتم حضرت رضا(ع) گويد: از حضرت رضا(ع) شنيدم كه چنين فرمود:
خداوند متعال به يكي از پيامبرانش وحي كرد: « وقتي كه صبح كردي (با پنج چيز روبرو ميشوي، در برابر آنها اين پنج كار را انجام بده)».
1. نخستين چيزي را كه با آن ملاقات ميكني، آن را بخور.
2. دومين چيز را كه با آن روبرو ميشوي،بپوشان.
3. سومين چيز را بپذير.
4. چهارمين چيز را مأيوس و نااميد مكن.
5. از پنجمين چيز، بگريز و فرار كن.
آن پيامبر(ص) تصميم قاطع گرفت تا فرمان هاي خداوند را بجا آورد، با عزمي راسخ و آهنين، صبح از خانه بيرون آمد، نخستين چيزي را كه در برابرش ديد، «كوه عظيم سياه» بود، او همانجا ايستاد و با خود گفت: بايد فرمان خداوند را بجا آورم، ولي فرمان خدا اين بود كه اولين چيزي را بخورد، چگونه اين كوه بزرگ را بخورم؟ حيران و سرگردان بود تا اينكه با خود گفت: «خداوند هرگز انسان را به چيزي كه از طاقت و توان او بيرون است، امر نميكند، با تصميم قاطع به سوي آن كوه رفت تا آن را بخورد، هرچه به آن نزديكتر ميشد، آن كوه كوچك و كوچكتر ميشد، تا وقتي كه او به آن كوه رسيد، آن را به اندازه يك لقمه يافت، آن لقمه را برداشت و خورد، كه لقمهاي بسيار مطبوع و خوش مزه بود.
آن پيامبر از آنجا عبور كرد، دومين چيزي كه سر راه خود ديد «طشت طلا» بود، با خود گفت: به فرمان خداوند بايد دومين چيزي را كه با آن روبروي ميشوم بپوشانم، گودالي حفر كرد و آن طشت طلا را كه در ميان آن گودال گذاشت و روي آن خاك ريخت و آن را پوشاند. سپس از آنجا عبور كرد، ناگاه توجه نمود كه طشت طلا آشكار شده است.
و از آنجا نيز عبور كرد، ناگهان ديد پرندهاي پرواز ميكند، باز شكاري آن پرنده را تعقيب نموده تا به صيد خود درآورد، آن پرنده به سوي آن پيامبر آمد، آن پيامبر با خود گفت: خداوند به من فرمان داده كه وقتي سومين چيز ملاقات كردم، آن را بپذيرم، از اين رو آستين خود را گشود و آن پرنده كه به سوي او پناه آورده بود، داخل آستين اوشد.
پس از اين جريان، ملاحظه كرد كه باز شكاري بالاي سرش پرپر ميزند و ميگويد: «صيد مرا بده، كه مدتي است در تعقيب آن بودم، ولي او را گرفتي و مرا محروم نمودي».
آن پيامبر(ص) به ياد فرمان خدا افتاد كه فرمود: وقتي با چهارمين چيز برخورد كردي، او را مأيوس مكن، از اين روآن پيامبر مقدار گوشتي از جائي يافت و آن را بجاي آن پرنده، به باز شكاري داد و باز شكاري خشنود رفت.
آن پيامبر اين حادثه را نيز پشت سرگذاشت واز اين گردنه نيز رد شد تا رسيد به لاشه متعفن و بدبوي مرداري كه درزمين افتاده بود و حشرات آن را ميخوردند بيادش آمد كه خداوند فرمود: اگر با پنجمين چيز برخورد نمودي، از آن بگريز و فرار كن، از اينرو با شتاب از آنجا دور شد و گريخت.
سرانجام به سوي خانه برگشت و خوابيد و در عالم خواب به او گفته شد: «تو به آنچه از طرف خدا مأمور بودي انجام دادي، آيا ميداني اين امور(پنجگانه) چه بود؟ او عرض كرد: نه.
خداوند به او وحي كرد:
1. آن كوه، «خشم» بنده است كه وقتي خشمگين ميشود انسانيت خود را فراموش ميكند، هر گاه او قدر و مقام خود را شناخت و خشم خود را كنترل كرد، سرانجام آن خشم (با آن سرسختي مثل كوه، براي او و در برابر تصميم آهنين او) همچون لقمه خوشگواري خواهد شد.
2. اما منظور از آن طشت طلا، «عمل صالح» (كار نيك) است كه وقتي بنده (راه اخلاص را پيمود و بخاطر دوري از ريا) آن را پوشاند، خداوند آن را آشكار ميكند، تا نيكوكار را، به آن كار نيك زينت بخشد بعلاوه ذخيرههاي ديگري كه نتيجه اعمال نيك او است و برايش وجود دارد.
3. نصيحت واندرز خيرخواهان متعهد را بپذير و آن را در وجود خود پناه ده و بپذير تا تو نيزدر پناه آن به سعادت برسي، نگذار كه آن اندرزهاي سودمند در چنگال صياد هواي نفست نابود گردند.
4. به نيازمندان توجه كن، و نيازشان را برآور، و گرنه كارشان به طغيان ميكشد و خرمن هستي تو را ميسوزاند آري يكي از اركان اقتصاد خوب توجه همه جانبه به نيازمندان و مستضعفان است.
5. از بدگوئي و غيبت پشت سر مؤمنان بپرهيز بلكه بگريز و فرار كن، و خود را آلوده اين و آن مساز، و از اين گردنههاي پنجگانه بگذر و با دستورات حياتبخش اخلاقي اسلامي خود را بساز، تا پلههاي كمال را بپيمائي و به آنجا رسي كه سعدي گفت:
رسد آدمي به جائي كه بجز خدا نبيند ......