درباره احتجاج امام رضا علیهالسلام به مباهله در گفتگو با مأمون در کتاب « بررسی تطبیقی مباهله پیامبرصلیالله علیه وآله با مسیحیان نجران» تالیف کمال الدین غراب چنین می خوانیم:
مأمون به امام رضا علیه السلام گفت: مرا از بزرگترین فضیلت امیرالمومنین که قرآن بر آن دلالت کند آگاه کن. پس امام رضا علیهالسلام به اوگفت: فضیلتی در مباهله، خداوند جل جلاله فرمود:
فَمَن حاجّک مِن بعدما جاءکَ مِنَ العلم فَقُل تعالَوا ندعُ ابناءَنا و ابناءَکُم و نِساءنا و نساءکُم و انفُسنا و انفُسکُم ثُمَّ نبتهل فَنَجعل لعنَتَ اللهِ علی الکاذبین
پس پیامبر صلیالله علیه وآله حسن و حسین را فراخواند و آن دو به منزلة پسران او بودند، و فاطمه را فراخواند و او در این مقام در جای زنان(خانواده) او بود و امیر المومنین علیهالسلام را فراخواند و به حکم خدا نفس او خوانده شد و ثابت است که هیچ یک از آفریدگان خدا بزرگتر و برتر از نفس رسول خدا صلیالله علیه وآله نیست. پس واجب است که به حکم خدا کسی برتر از نفس رسول خدا نباشد. پس مأمون گفت: آیا خدا ابنا را به لفظ جمع نیاورده، در حالی که رسول خدا تنها دو پسرش را آورده است و نساء را به لفظ جمع نیاورده در حالی که رسول خدا تنها دخترش را آورده است؛ پس میتوان گفت در اینجا هم کسی به عنوان نفس فراخوانده شده در حقیقت خود پیامبر بوده است نه کسی جز او. بنابراین برای امیرالمومنین فضیلتی در آنچه گفتی نیست.
پس امام رضا علیهالسلام به او گفت: آنجه گفتی، ای امیر مؤمنان درست نیست. چرا که جز این نیست که فراخواننده، فراخوانندة کسی جز خود است. همانطور که فرماندهنده در حقیقت به خود فرمان نمیدهد و چون رسول خدا صلیالله علیه وآله مردی جز امیرالمؤمنین را در مباهله فرانخوانده است، پس ثابت میشود که او همان نفسی است که خدای سبحان در کتابش به او عنایت فرموده و در تنزیل خود او را منظور از حُکم خود قرار داده است. پس مأمون گفت: چون پاسخ درست آید، پرسش فرو ماند.
این مورد نمونهای است از احتجاج ائمه علیهمالسلام و رهبران شیعه بر اساس مباهله در حقانیت خویش در برابر جامعة اسلامی. از دوران ائمه علیمالسلام به این سو نیز همواره شیعه بر داستان مباهله به عنوان یکی از مهمترین اسناد اعتقادی خویش در شایستگی ائمه علیهمالسلام به خلافت و جانشینی پیامبر صلیالله علیه و آله تکیه کرده است.