نویسنده در ابتدای کتاب " موکب آمستردام" از چگونگی شکل گیری این کتاب می نویسد: «سال قبل ... به گروهی برخوردیم که از اروپا آمده بودند. گروهی شامل هزاران زائر زن و مرد با ملیت های مختلف که با سختیها و مشکلات اما در عین حال شیرین، خودشان را رسانده بودند به اجتماع زائران اربعین. در فرصت کوتاهی که داشتیم چند روایت کوتاه از بعضی مسافران این گروه شنیدیم و روایت کردیم؛ اما به مرور فهمیدیم نسبت این گروه با اربعین فقط در همین چند روز خلاصه نشده و از اساس، مبنای تلاش این گروه برای تبلیغ و معرفی زیارت اربعین است و خدمت رسانی به مردم مشتاقی که به خاطر حضور در کشورهای اروپایی، با سختیهایی دو چندان مواجهند برای سفر کربلا.»
کتاب حاضر به روایت مردان، زنان و مسئولان این گروه، از فعالیتشان در دل بعضی شهرهای اسلام ستیز اروپایی اختصاص دارد:
...من اینجور فهمیده ام که امام حسین علیه السلام اینجا و آنجا ندارد. همه جا هست. توی ایران و عراق هست؛ به همان اندازه توی هلند و آلمان هم هست؛ حتی این جوری نیست که امام آدم خوبها باشد ولی امام آدم بدها نباشد. خود من یکی اش؛ من آن جور بچه ای که بخواهی بگویی پدر و مادر خیلی از دستم راضی باشند نبودم. امام حسین علیه السلام هم توی یک چیزی شبیه خداست: اگر خدا، خدای بنده خلافکار هست، امام حسین علیه السلام هم دلبر همه جور آدمی هست؛ برای همین است که آقامان همه جور آدمی زیر پرچمش دارد؛ به خاطر همین است که اینقدر خریدار دارد. الان شما توی کربلا را نگاه کنید، چقدر آدمهایی را می بینید که روی دستشان پر است از خالکوبی، صورتشان پر است از خط و خال...