کتاب " کشتی پهلو گرفته" تالیف سیدمهدی شجاعی، ضمن مروری بر نقاط عطف حیات حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها، روایت مصائب زندگی ایشان از زبان اطرافیانشان و نیز شخص خودشان است. به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، بخشی از این کتاب را که از زبان حضرت زینب سلام الله علیها بیان شده، مرور می کنیم.
مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده. عاشورا اینجست! کربل اینجاست! اگر کسی جرئت کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانه دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرئت می کنند، خیمه های ذراری پیغمبر را آتش بزنند....
مادر! در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمی گیرد.
خودت گفته ای. ما حداکثر تازیانه می خوریم، اما میخ آهنین بدن هایمان را سوراخ نمی کند.
مادر! وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند، من میخ های خونین را دیدم.
نگو کریه نکن مادر! باید مُرد در این مصیبت، باید هزار بار جان داد و خاکستر شد.
نگو که روزی سخت تر از عاشورا نیست.
در عاشورا کودک شش ماهه به شهادت می رسد، اما تو کودک نیامده ات- محسن ات- به شهادت رسید.
من دیدم که خودت را در آغوش فضه انداختی و شنیدم که به او گفتی: مرا بگیر فضه که محسن ام را کشتند.
پیش از این اگر کسی صدایش را در خانه پیامبر بالا می برد، وحی نازل می شد که : « پایین بیاورید صدایتان را.»
اگر کسی پیامبر را با نام صدا می کرد، وحی می آمد که: « نام پیامبر را با احترام بیاورید.»
هنوز آب تغسیل پیامبر خشک نشده، خانه اش را آتش زدند. آن آتشی که عصر عاشورا به خیمه ها می گیرد، مبدأش اینجاست.
دختر اگر درد مادرش را نفهمد که دختر نیست.
من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که ناله تو به آسمان بلند شد.
بعد از این هیچ کربلایی نمی تواند مرا این قدر بسوزاند.
شاید خدا می خواهد برای کربلا مرا تمرین دهد تا کاروان اسرا را سرپرستی کنم، اما این چه تمرینی است که از خود مسابقه مشکل تر است؟
در کربلا دشمن به روشنی خیمه کفر علم می کند، اما این ها با پرچم اسلام آمدند، گفتند از فتنه می هراسیم، کدام فتنه بدتر از این؟