در کتاب " حضرت صالح علیه السلام" تالیف محمدرضا عابدینی تحت عنوان " قدرت فرا زمانی و فرا مکانی " چنین می خوانیم: قدرت انسان به گونه ای است که به هر چیزی گرایش یابد، او را در آن کار شریک می کند. اگر چنین باوری داشته باشیم، حجاب زمان و مکان برای ما حاجب نیست و در توانایی، فوق زمان و مکان می شویم. هنگامی که سیره تربیتی انبیا علیهم السلام را بررسی میکنیم، اگر همواره آرزوی بودن با مومنان را در کنار انبیا داشته باشیم و لوازم این آرزو را در خودمان محقق کنیم و از سوی دیگر نفرت بودن با مخالفانشان را در وجودمان ببینیم و لوازم دوری از آن ها را در خود ایجاد کنیم در واقع با انبیا علیهم السلام سیر کرده ایم.
مطالعه سیره انبیا علیهم السلام باید همین طور باشد، یعنی سیر با آنها باشد نه فقط تاریخ. پس این روایت امیرالمومنین علیه السلام و امثال آن نشان می دهد که اگر وارد این سیر شویم، می توانیم با همه انبیا علیهم السلام و مومنان محشور و از برکات وجودی شان بهره مند شویم. از سوی دیگر می توانیم از آسیب بودن با کسانی که هلاک شدند و در برابر انبیا قرار گرفتند، خود را حفظ کنیم. اینها باید در عمل و سیر باشد، نه فقط در شنیدن و نشستن.
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: "من شهد امرا فکرهه کان کمن غاب عنه و من غاب عن امر فرضیه کان کمن شهده" گاهی شخصی در جایی حضور دارد و امری واقع می شود، ولی او از کار واقع شده ناخشنود است، چنین شخصی گویی آنجا نبوده است. ناخشنودی، فقط درونی نیست، بلکه همواره با لوازم کراهت است و باید کراهتش آشکار باشد، همچنین حضور فیزیکی نیز فقط ملاک امر الهی نیست. اگر شخص در صحنه ای حاضر باشد، نیاید از رسیدن عقاب به خودش بهراسد، چنین نیست. او در صورتی که کراهتش را آشکار سازد، از نجات یافتگان خواهد بود. همچنین کسی که جایی حضور ندارد ولی بودن و فعالیت در آن جا را دوست دارد، گویی آنجا حاضر و شاهد و به فعالیت مشغول است. این روایت، گویای قوای وجودی انسان است چنان که حیوان اینگونه نیست. زندگی حیوان در زمان و مکان خودش است، ولی انسان منحصر به زمان خودش نیست و حتی می تواند در زمانی باشد که با اهل آن زمان زندگی نکرده است، یعنی می تواند عمرش را که مثلا از فلان تا فلان سال است، کنار بگذارد و در آن حاضر نباشد ولی در زمانی حضور یابد که دوست دارد. قدرت انسان اینگونه بسیار قوی است و چنین عظمتی او را از حجاب زمان و مکان بیرون می برد.
امام رضا علیه السلام می فرماید: "من رضی شیئا کان کمن اتاه و لو ان رجلا قتل باالمشرق فرضی بقتله رجا فی المغرب لکان الراضی عندالله عزوجل شریک القاتل" کسی در مشرق عالم کشته شود، اگر کسی در مغرب عالم به آن قتل راضی باشد، کسی که در آن سوی عالم راضی به این قتل است – هرگز ندیده و نمی داند، فقط خبرش رسیده که فلانی را آنجا کشتند – او نیز در آن قتل شریک است. پس مکان هم حجاب نیست.
اگر امر خیری باشد و ما هم با اهل خیر همدل باشیم، به طوری که اگر شرایط اقتضا کند، ما نیز واقعا اهل حرکت باشیم، از آنها خواهیم بود، مانند این که حقیقتا دلمان با مدافعین حرم اهل بیت باشد و آنچه از دستمان بر می آید، مثل مشارکت در کمک مالی ، تشویق به این راه و تشییع پیکر را انجام دهیم. چنین دیدگاهی قدرت انسان را عظیم و او را از تنگنای بدن خارج می کند. این بدن بسیار تنگ است، ولی روح انسان این تنگناها را ندارد و حقیقت انسان روح اوست نه بدنش. دین، ویژگی های روح انسان را باور دارد، ولی نگاه مادی هرگز اینها را درک نمی کند.
اگر این باور را داریم، چقدر از آن استفاده کرده ایم ؟ حال که چنین استعداد و توانی در وجود ماست، اگر آن را لغو بگذاریم و هدر بدهیم، چه میزان سرمایه را از دست داده ایم؟
در روایت دیگری از امیر المومنین علیه السلام آمده است: "الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم و علی کل داخل فی باطن اثمان اثم العمل به و اثم الرضی به" ؛ اگر کسی به کار قومی راضی باشد، مانند کسی است که داخل آن کار است و کسی که خودش آن کار را انجام می دهد دو گناه کرده است یکی گناه آن عمل و دیگری گناه رضایت به آن
در انسان شناسی اسلامی به جای تبیین مفهومی روح، مصادیق و مراتب را متذکر می شوند تا نشان دهند که روح انسان چقدر عظیم است.
در روایتی آمده است که پس از پیروزی امیر المومنین علیه السلام در جنگ جمل، اصحاب حضرت بسیار خوشحال بودند. شخصی خدمت حضرت آمد و گفت: دوست داشتم فلان رفیقم که به حضور در این جنگ بسیار علاقه داشت نیز شاهد این شادی و نشاط اصحاب و تحقق عظمت شما بود حضرت می فرماید: " اهوی اخیک معنا " آیا این بود که واقعا با ما باشد ؟ پاسخ داد: بله. حضرت فرمود : " فقد شهدنا و لقد شهدنا فی عسکرنا هذا اقوام فی اصلاب الرجال و ارحام النساء سیرعف بهم الزمان و یقوی بهم الایمان "
او هم همین جا حاضر و شاهد است. نه تنها او، بلکه اقوامی با ما در این لشکر حضور داشتند که هم اکنون در صلب پدران و رحم زنان هستند، آنها که در زمان های آینده می آیند و ایمان به وسیله آنان تقویت می شود.
حضرت می فرماید همه کسانی که در طول تاریخ تا روز قیامت هر گاه سخن از جنگ جمل و خیانت برخی یاران پیامبر و ثبات قدم عده ای دیگر می شود حسرت می خورند که ای کاش ما کنار امیر المومنین علیه السلام بودیم و آنجا از این آزمایش بیرون می آمدیم، با ما حاضر هستند و در این پیروزی شراکت دارند .
این روایات افزون بر امید بخش بودن زنگ خطر را برای ما به صدا در می آورد، زیرا ممکن است انسان حق را به طرف مقابل معصومان بدهد و بگوید: شک آن ها جا دارد و آن ها هم حق دارند. یا اینکه چنین جریان هایی را بشنود، ولی حسرت نخورد که چرا کنار امیر المومنین علیه السلام نبوده است، این نیز از دست دادن بزرگی است چنین شخصی با شنیدن و حتی هنگام ظهور امام زمان حسرت بودن با حضرت را ندارد، از این رو حضرت می آید و او غایب است! بنابراین وقایع تاریخی برای ما نوعی تمرین است که خودمان را برای آمدن حضرت آماده کنیم مانند تمرین در رزمایش ها و آمادگی بهتر برای دفاع در جنگ های واقعی.
انسان نباید از این قوا و توان به راحتی بگذرد. چنین سرمایه ای به ما داده شده است. اگر این ظرفیت را از دست بدهیم، حسرتش نامتناهی خواهد بود و خواهیم فهمید با عمرمان مانند کودکی برخورد کرده ایم که از هیچ چیز خبر ندارد. از این رو زندگی بسیاری از مردم برای اولیای الهی خنده دار است وقتی می بیند آنها در حال خاک بازی هستند و تنشان محور وجود آن هاست و از نعمت و توانایی روح غافل اند.