
در بخشی از کتاب « مدینة المعاجز» تالیف هاشم بن سلیمان بحرانی تحت عنوان « باران و آگاهی از ضمیر» بخشی از فضایل و کرامات امام هادی علیه السلام را مرور می کنیم:
از علی بن مهزیار روایت شده است: روزی نزد امام هادی علیه السلام مشرف شدم در حالی که من به امامت و ولایت ایشان شک داشتم. روزی سلطان و امام هادی علیه السلام و وزیران در روز بهاری برای شکار بیرون رفتند، در حالی که سلطان و همراهانش لباس های تابستانی پوشیده بودند، ولی امام هادی علیه السلام لباس های زمستانی پوشیده بودند و دم اسب خویش را گره زده بودند و مردم از کار امام بسیار متعجب بودند و می گفتند: ببینید فلانی چنین لباسی پوشیده در حالی که ما لباس تابستانی پوشیده ایم و هوا بسیار گرم و سوزان است!
راوی می گوید: من نیز همراه آنها بودم، وقتی به صحرا رسیدم یکباره در آسمان ابری پدیدار شد و باران سختی بارید و تمام کسانی که همراه سلطان به شکار آمده بودند خیس شدند جز امام هادی علیه السلام، در آن وقت بود که با خودم گفتم: بی شک ایشان امام معصوم علیه السلام است. سپس با خود گفتم: می خواهم از ایشان در مورد مجنب بپرسم که آیا لباس مجنبی که در آن عرق کرده است با آن لباس می تواند نماز بخواند یا خیر؟ سپس با خود گفتم: اگر رو پوشش را از صورت بردارد و جواب مرا بدهد او امام معصوم علیه السلام است و من به امامت و ولایت آن بزرگوار ایمان خواهم آورد.
راوی می گوید: وقتی امام هادی علیه السلام نزدم رسید رو پوش خود را برداشت و به من فرمود: لباسی که عرق از جنابت حرام در آن باشد نماز خواندن در آن جایز نیست، ولی اگر جنابت از حلال باشد اشکالی ندارد. علی بن مهزیار (ره) می گوید: بعد از آن هیچ شبهه و شکی در مورد ولایت امام هادی علیه السلام در وجودم قرار نگرفت.