دو خواسته
۱۴۰۳-۱۲-۱۳

 در کتاب بهار رویش از علی صفایی حائری ذیل مطلب دو خواسته می خوانیم:

اگر در این ماه دو خواهش از خودمان داشته باشیم خوب است: یکی اینکه نه سلمان و نه ابوذر و نه حتی آدم، که خاک باشیم تا پس فردا حسرت خاک بودن بر دلمان نماند و این مزرعه را عظمت او روی لب های ما محو نکند که «یا لَیتَنی کُنتُ تُرابا» به خاک، یک دانه می دهند، هفت صد دانه پس می دهد.

و دوم اینکه خودمان را بکاریم. ما بارها خودمان را در هر اذان دعوت می کنیم؛ « حَی عَلی الفَلاح»، وادار می کنیم به رویش. پس خودمان را بکاریم تا رویشی در ما به وجود بیاید.

ببینیم آیا این ریزش بی امان فضل او - «وَ أَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءًطَهُوراً...» ، « لِيُطَهِّرَكُمْ.. وَ يُنَبَتَ بِهِ الأَقْدَامَ)» ، تطهیری در دل ما آورده است؟ رویشی برای ما آورده است؟ آیا در دل ما امیدی، قدرتی، وسعتی روییده است؟ یا ما هنوز همان دلِ خسته و تنگ و تاریک را داریم؟ و هنوز ترس ها، خيال ها، وهم ها و يك جوری می شودها ما را گیر انداخته اند؟ هنوز قدرت اینکه هر جوری باشد و آماده اش باشیم در ما نیامده است؟ آیا هنوز ما همان قدریم؟ آیا هنوز لحافِ وجود ما فقط روی شکم مان افتاده و بقیه وجودمان رهاست؟! آیا هنوز لحاف وجود ما- با آن عظمت - بیش از شکم مان را نمی گیرد یا وسیع تر شده است؟! که نه تنها شکم مان را که مغز و قلب و عقل و روحمان را و نه تنها خودمان را، که تمام خلق را و نه تنها یک نسل را که تمامی نسلها را می توانیم زیر این لحاف جا بدهیم. این وجود را در این ماه بایدرویش بدهیم.

بیاییم در این ماه محصولمان را محاسبه کنیم، ببینیم اگر سن خورده، اگر زیر خاک مانده و بیرون نیامده است، کاری بکنیم. اگر ما در بهار چیزی نکاریم، در زمستان چه حاصلی خواهیم داشت، جزسرما و مرگ!!

خداوندا! اگر تو تاکنون از ما نگذشته ای و کسری ها و گندهای ما را هنوز تطهیر نکرده ای، در این لحظه هایی که از شب قدر باقی مانده ما را شست و شویی بده.

تو همان گونه هستی که ما می خواهیم ما را هم همان گونه قرار بده که خودت دوست داری: «أَنْتَ كَمَا اُحِبُّ فَجَعَلْنَا كَمَا تُحبَ وَ تَرْضى. إِنَّكَ تُحِبُ التَّوابين وَ تُحِبُ الْمُتَطَهِّرِين وَ تُحِبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ تُحبُ المُتَّقِينَ و تَرْضى عَنِ الْخَاشِعِينَ»

انسان درباره خدا هر چه نگاه می کند، جز صفا و فضل و لطف مَنْ وكرامت نمی بیند( تسبیح یعنی همین). انسان هر طور که حساب می کند از آن طرف کمبودی نیست، حتی نمی تواند بگوید: خدایا! من صدایت زدم تو جواب ندادی. ما می بینیم که او در هر لحظه در ذهن ما خطوری، در چشم ما آیه هایی و در گوش ما فریادهایی را زده و رسانده است؛ چون که تمام وجود ما جلوه های اوست. این دعوت اوست و ما لبیک نگفته ایم.

ما نمی توانیم بگوییم که او کم گذاشته و کوتاهی کرده است؛ چون او همان طور که ما می خواهیم و دوست داریم بوده است: کریم ،رحیم، رئوف، ستار، حلیم معطی، مُدرک ....اگر ما هم همان گونه که او می خواهد بشویم، آن موقع به رضا و رضوان رسیده ایم؛ یعنی ما از او راضی هستیم و او هم از ما راضی است.

و این رضا و رضوان است که کرامت ها را برای ما به دنبال خواهدداشت.

برگرفته از کتاب: بهار رویش از علی صفایی حائری، این کتاب در کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث موجود است.

 

 

مؤلف/نویسنده/عکاس:
منبع:
متن کتاب
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید