یکی از غلامان امام حسن علیه السلام خیانتی کرد که مستوجب عقوبت شد، حضرت اراده کرد او را تادیب فرماید، غلام گفت: والکاظمین الغیظ؛ حضرت فرمود: خشم خود را فرو خوردم، گفت: والعافین عن الناس؛ حضرت فرمود: تو را عفو کردم و از تقصیر تو در گذشتم، گفت: والله یحب المحسنین؛ فرمود: تو را آزاد کردم و از برای تو مقرر کردم دو برابر آنچه را که به تو عطا می کردم.
ابن شهر آشوب از کتاب محمد بن اسحاق، روایت کرده است که بعد از رسول خدا (ص) هیچ کس به شرافت و عظمت امام حسن علیه السلام نرسید و گاهی بساطی برای آن جناب بر در خانه می گسترانیدند و آن حضرت از خانه بیرون می شد و بر روی آن می نشست، پس هرکس از آنجا عبور می کرد، به جهت جلالت آن حضرت می ایستاد و عبور نمی کرد تا آنکه راه کوچه از رفت و آمد مسدود و منقطع می شد، حضرت که چنین می دید داخل خانه می شد و مردم پراکنده می شدند و در پی کار خویش می رفتند و همچنین در راه حج هرکس آن جناب را پیاده می دید، به جهت تعظیم آن حضرت پیاده می شد.