اهمیت عاقبت به خیری و راه کسب آن
۱۴۰۴-۰۳-۰۷

در کتاب« نکته ها از گفته ها» ذیل عنوان «اهمیت عاقبت به خیری و راه کسب» آن چنین می خوانیم: عاقبت به خیر شدن، بسیار مهم است. روشن کردن چراغ ایمان و رساندن آن به قبر، خیلی پر اهمیت است. از یکی از علما نقل است که: من در نجف اشرف تحصیل کردم و پس از اتمام مدارج عالیه با خود گفتم: حالا که زحمت کشیده و علوم دینی را آموخته ام، خوب است به ایران برگردم و مشغول خدمت به دین و مومنین شوم. نزد یکی از مراجع کهنسال نجف رفته و گقتم: من تصمیم گرفته ام برای خدمت به دین به ایران برگردم؛ مرا یک نصیحتی بفرمایید. آن مرجع دلسوخته و راه رفته، تاملی کرد و فرمود: دعا کنید عاقبت، خیر شود؛ پس از آن به خدمت یکی دیگر از مراجع سالخورده نجف رسیده و همان درخواست را نمودم؛ ایشان هم گفت: دعا کنید عاقبت، خیر شود؛ خیلی تعجب کردم. مدتی بعد رفتم نزد مرجع بزرگوار دیگری و همان تقاضا را نمودم؛ او هم گفت: دعا کنید عاقبت، خیر شود. گویا اینها یک روح در سه بدن بودند که هر سه یک مطلب را بیان کردند و این نشان دهنده عظمت و اهمیت مسئله است.

معتبرترین وقدیمی ترین کتابی که در مورد جنگ صفین نوشته شده است؛ کتاب «وقعة صفین» تالیف «نصربن مزاحم» است که سابقا بسیار کمیاب بود. در آن کتاب می گوید:

«در جنگ صفین یکی از سربازان امیرالمومنین علیه السلام زخمی شد، او را به طرف خیمه های حضرت اوردند» حالا انصافا این صحنه را تصور و تجسم نماییم؛ دشمن کیست؟ خبیث ترین فرد عالم یعنی معاویه که چه خون هایی به دلحضرت نمود حالا اگر ما در آنجا بودیم و می دیدیم که یکی از سزبازان امیرالمومنین علیه السلام زخمی شده است، او را به طرف خیمه می آوردند، آیا از ته دل نمی گفتیم: خوش به حالش؛ چه سعادتی بالاتر از این که انسان در جبهه حضرت زخمی شود؟ اما آیا می دانید که این سرباز مجروح که بود؟ نصر می نویسد: «آن سرباز مجروح، شمر بن ذی الجوشن» بود!!!»

انسان یک روز در جبهه امیر المومنین علیه السلام سرباز حضرت باشد و مجروح شود؛ و یک روز هم از کربلا سر در آورد با آن ظلم و جنایات فجیع و غیر قابل بیان. متقابلا اگر ما «حر» را می دیدیم در حالی که جزو سرلشکران ابن زیاد است و از او جکم جنگ با حضرت سید الشهدا را هم گرفته است؛ چه می گفتیم؟ آیا هیچ فکر می کردیم که این شخص به جایی می رسد که روزی قبرش زیارتگاه می شود؛ همه علما و مراجع صاحب رساله که هزاران نفر از آنان تقلید می کنند، به زیارتش بروند و بر سر قبرش بگویند: بابی انت و امی؛ «پدر و مادرم فدای تو شوند».

باید به اعمالمان رسیدگی کنیم؛ خدا به ما قرآن داده است که در آن همه چیز هست: «ما فرطنا فی الکتاب من شیء»

«ما در کتاب از بیان هیچ چیزی کوتاهی نکردیم»

و نیز فرموده: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین»

«و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که روشن کننده همه چیز و هدایت و رحمت و بشارت است برای آنان که در مقابل حق تسلیم هستند»

ما شریعتی داریم که برای کوچک رین امور تا بزرگترین آنها حکم و دستور دارد؛ از هنگام به دنیا آمدن بلکه قبل از آن تا وقت مردن انسان بلکه بعد از آن، قوانین و احکام و آدابی صادر کرده است. برای غذا خوردن و یا وارد شدن در حمام، برای خوابیدن و بیدار شدن احکام دارد. آیا دین کاملی که برای تمام امور جزئ و کلی بشر احکام دارد، مسئله مهمی مانند عاقبت به خیری را مهمل می گذارد؟ 

خدایی که ارحم الراحمین است و از پدر و مادر برای بشر مهربان تر است، حکیم و عادل است؛ آیا نستجیر بالله می توان گفت که تبعیض قائل شده است؟ عده ای را بدون دلیل و بی جهت، عاقبت به خیر و گروه دیگری را عاقبت به شر کند؟ نه این محال است.

پس باید به خودمان برگردیم و ببینیم سبب عافبت به خیری چیست و آن را جست و جو کنیم و سبب عاقبت به شری چیست و از آن دوری نماییم؛ برویم به سراغ قرآن و حدیث.

خداوند می فرماید: تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فساد والعاقبة للمتقین؛ «ما آن خانه آخرت و بهشت ابدی را برای کسانی قرار می دهیم که نیت و اراده سرکشی و برتری جویی در زمین و فساد در آن را نداشته باشند و حسن عاقبت، اختصاص به پرهیزکاران و اهل تقوا دارد.» 

آن خانه آخرت، بهشت، همسایگی انبیا و اولیا علیه السلام، همسایگی چهارده معصوم علیهم السلام، رفاقت با خوبان، پاکان و شهیدان و صدیقان؛ آنجایی که هیچ ناراحتی و غم و اندوهی، هیچ غصه و نگرانی و دردسری و هیچ مریضی و خستگی نیست؛ آنجایی که همه شادی ها و سرورها و لذت ها برای انسان فراهم است؛ برای کدام انسان؟ برای کسی که به تعبیر قرآن: «در این دنیا برتری جویی و علو نداشته باشد» حتی نیت و ارده فساد و برتری جویی و علو نداشته نداشته باشد»؛ حتی نیت و اراده فساد و برتری جویی نداشته باشد؛ عاقبت به خیر کسی است که برتری جو نباشد. یکی از علل عاقبت به شری، برتری جویی و خود بزرگ بینی و علو است. من می خواهم از همه بالاتر، برتر و بهتر باشم، همه باید به من سلام کنند، من باید در صدر مجلس بنشینم، من می خواهم از دیگران یک سر و گردن بالاتر باشم و ...

امیر مومنان علی علیه السلام می فرماید: کسی که دوست داشته باشد بند کفشش بهتر از بند کفش دوستش باشد، در این آیه داخل می شود؛ یعنی مصداق برتری جویان است. 

ضد برتری جویی، «تواضع» است. تواضع به معنای علمی و دقیق آن؛ نه به معنای وارفتگی و انفعال محض و نه به معنای تملق و چاپلوسی؛ بلکه به معنای حقیقی آن.  

مؤلف/نویسنده/عکاس:
منبع:
کتاب« نکته ها از گفته ها »/فاطمی نیا
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید