هدف امام حسین(ع) تشکیل حکومت یا امر به معروف و نهی از منکر
قیام حضرت ابا عبدالله الحسین که موجب احیاء سنت رسول اکرم و تجدید حیات دین گردید و بدعت گزاران و نابودکنندگان دین را رسوا نمود، تاکنون از سوی اندیشمندان زیادی مورد بررسی و کاوش قرار گرفته است. در این ارزیابیها، برخی اصلاً انکار کرده اند که این قیام جنبه سیاسی داشته است وگفته اند هر چه بود شهادت طلبی بوده است.[1] برخی دیگر آن را حرکت سیاسی دانسته و در راستای برپایی حکومت اسلامی تحلیل کرده اند. خود این گروه دو دسته اند. دسته ای به علم امام نسبت به شهادت و عاقبت قیام کاری ندارند و آن را انکار می کنند.[2] اما دسته ای دیگر، قیام امام را با علم امام به شهادت سنجیده اند.[3]
به عبارتی گروه اخیر می گویند امام بین تکلیف ظاهری و تکلیف واقعی جمع کرد و در حرکت به کوفه هر دو وظیفه را انجام داد. از حیث واقعی او مأموریت داشت در راه مبارزه با منکر و حکومت جور قیام کرده و در بر پایی حکومت عدل بکوشد و خون خود را نثار آن کند. و از حیث ظاهری و برای پاسخ گویی به دعوت مردم کوفه، به عنوان وجود حجت، به آن جا رود و برنامه ی خویش را عملی سازد.[4]
اما بر این مطلب که امام حسین انگیزه ی تشکیل حکومت داشته است قرائن تاریخی چندی وجود دارد که به آنها اشاره می کنیم.
1. امام ابتدا مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند و بیعت بگیرد تا حکومت اسلامی تشکیل دهد و حکومت یزید را از بین ببرد،[5]چنانچه آن حضرت در نامه ای خطاب به کوفیان نوشتند: «اگر مسلم برای من بنویسد که بر همان اعتقادی هستید که در نامه هایتان نوشته بودید، به سویتان خواهم آمد».[6]
این حرکت امام در حالی صورت می گیرد که او به عاقبت قضیه عالم بود و شهادت را در پیش چشمان مبارکش می دید. آن گونه که موقع اعزام مسلم بدو فرمود:
«تو را به کوفه می فرستم در حالی که خدا آنچه را می خواهد انجام می دهد، و امید دارم که من و تو در درجه ی شهدا باشیم».[7]
2. در بین راه که امام ـ علیه السلام ـ فرزدق را دیدار کردند، و وضعیت کوفه را از او پرسیدند او جواب داد: قلبهای مردم با توست اما شمشیرهایشان علیه تو. اما امام که با قصد و انگیزه ی قبلی در راه کوفه بودند، فرمودند:«راست گفتی همواره امر به دست خداوند است. هر چه بخواهد می شود و هر روز خدای ما در کاری است،[8] اگر قضای او چنان باشد که ما دوست داریم و می پسندیم او را بر نعمتهایش سپاس گوییم و او ما را یاری می دهد تا سپاس گزارش باشیم و اگر قضای او چیز دیگری باشد، کسی که حق و راستی، نیت و انگیزه ی اوست و تقوی پشتوانه اش، ضرری نمی کند».[9]
3. در مسیر بین مکه و کوفه امام حسین به بزرگان بصره نامه ای نوشت و توسط غلام خود سلیمان برای آنها فرستاد. که در آن بصریان را به اطاعت از خویش و کمک و یاری در قیامش دعوت کرده بود، که حاکی از قصد امام به مبارزه ای جدی با حکومت وقت می باشد.[10]
4. در ملاقاتی که بین امام ـ علیه السلام ـ و حر بن یزید ریاحی در ابتدای ورود به عراق اتفاق افتاد .حضرت بعد از اقامه نماز ظهر و عصر، خطاب به او و یارانش چنین فرمود:
«ای مردم اگر تقوا کنید و حق را به اهلش وا گذارید، رضایت الهی را به دست آورده اید. ما اهل بیت محمد، اولی به سرپرستی مقام خلافت و امر هستیم از آن کسانی که ادعای آن را دارند و بر شما ستم روا می دارند».[11]
باری با تمامی این شواهد که حتماً بیشتر از این هم می توان شاهد یافت، می توان گفت امام ـ علیه السلام ـ متوجه بودند که چکار می کنند، او آمده بود و حکومت هم می خواست تشکیل دهد. اصلاً به خاطر همین نیت آمده بود. چرا که حکومت باید در دست امثال سید الشهداء باشد.[12]
با تمامی اینها امام خود به عاقبت قضیه مطلع بود و علم به شهادت خویش و یارانش داشت و می دانست که با این عدد کم نمی تواند با آن عده ای که آنها دارند مقابله کند. لکن تکلیف خود را تشخیص داده بود که باید نهضت کند و اظهار مخالفت و استنکار نماید.[13]
در این مورد هم شواهد و قرائن تاریخی بسیاری وجود دارد که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
1. در جایی حضرت با قاطعیت چنین فرمودند: اما یقیناً می دانم که آن جا محل به خاک افتادن من و اصحاب من می باشد که از آن نجات نمی یابیم جز پسرم علی ـ علیه السلام ـ .[14]
2. بعد از منزل «ثعلبیه» در بین راه امام را بر روی اسب لختی خواب ربود پس بیدار شد و چند مرتبه فرمود: انا لله و انا الیه راجعون، در این حال جناب علی اکبر پرسید: پدر جان سبب گفتن این جملات چه بود؟ حضرت فرمود: لحظه ای چشمانم را خواب ربود، پس شنیدیم که منادی می گفت: این کاروان می روند و مرگ به دنبال آنها می رود. دانستم که او، خبر مرگ ما را می دهد.
پس علی اکبر گفت: مگر ما بر حق نیستیم. امام فرمود: چرا سوگند به خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست. لذا علی اکبر گفت: بنابراین ما از مرگ باکی نداریم.[15]
3. امام ـ علیه السلام ـ در نامه ای به بنی هاشم چنین می نویسد: هر کس به من ملحق شود، شهید می شود و هر کس بماند به فتح و پیروزی دست نخواهد یافت.[16]
گفتنی است این هر سه مورد که ذکر شد، قبل از رسیدن خبر شهادت مسلم بوده است لذا کسی نمی تواند ادعا کند که قضیه شهادت و یقین بدان، بعد از شهادت مسلم و خیانت کوفیان بوده است.
در نهایت باید گفت: حضرت سید الشهداء به همه آموخت که در مقابل ظلم و حکومت جائر چه باید کرد. با این که از اول می دانست که در این راه باید همه اصحاب و خانواده اش را فدا کند.[17]ایشان به ما آموخت که باید فرد، فدای جامعه شود، جامعه باید اصلاح شود. باید عدالت در بین مردم و جامعه تحقق پیدا کند، لیقوم الناس بالقسط.[18]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . کسانی چون علی پناه اشتهاردی، در کتاب «هفت ساله».
[2] . کسانی چون صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید.
[3] . کسانی چون امام خمینی در بیاناتشان و صافی گلپایگانی در کتاب شهید آگاه.
[4] . شوشتری، جعفر، الخصائص الحسینیه، ترجمه محمد حسین شهرستانی، قم، جزایری، چاپ پنجم، 1378، ص 132.
[5] . بیانات امام خمینی، صحیفه نور، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 1، ص 174.
[6] . مفید، الارشاد، قم، آل البیت، چاپ اول، 1413، ج 3، ص 39.
[7] . عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین، بیروت، دار الکتاب الاسلامی، 1399ق، ص 145.
[8] . آیه شریفه:« کل یوم هو فی شأن».
[9] . مفید، پیشین، ص67.
[10] . سید بن طاوس، الملهوف، قم، اسوه، 1375، چاپ دوم، ص 115.
[11] . شیخ مفید، پیشین، ص 79.
[12] . بیانات امام خمینی، پیشین، ج20، ص191، نقل به تصرف.
[13] . بیانات امام خمینی، همان، ج 4، ص 15.
[14] . سید بن طاوس، پیشین، ص 126.
[15] . سید ن طاوس، پیشین، ص 131.
[16] . مهاجرانی، سید عطاء الله، پیام آوری عاشورا، تهران، اطلاعات، 1371، ص 138.
[17] . بیانات امام خمینی، پیشین، نقل با تصرف.
[18] . همان، ج15، ص148 (نقل با تصرف).
http://www.andisheqom.com