مکافات عمل
۱۳۹۴-۰۹-۰۴
بزرگی در راهی می رفت. مستی بیامد و مشتی بر وی زد و دشنامی چند بگفت و برفت. مریدی را در پیِ وی فرستاد تا بداند که خانه او کجاست. روز دیگر طبقی حلوا به خانه او فرستاد. مرد پرسید که: از کجاست؟ گفت: از خانه فلان. او فرستاده است مکافاتِ آنکه تو او را مشت زدی.

آن جوان برخاست و با ندامت و گریان، به درِ زاویه او رفت و زمین، بوسیدن گرفت و گفت: بِحِلّ (حلال) کن. شیخ گفت: ای جوان! تو مرا بحلّ کن که مغبون تویی. چون تو بر ما مشت زدی و دشنام دادی، طاعتِ خود را در طبقی نهادی و به من فرستادی. من در مقابل آن، حلوا به تو فرستادم. حلوا خوردن، دنیا را شاید و طاعت بردن، عقبی را شاید. بنگر که تو با من سود کردی یا من به تو سود کردم.

http://www.hawzah.net

برچسب‌ها:
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید