امروزه بسیار گفته میشود که به تعداد انسانها راه وجود دارد برای رسیدن به خدا، آیا این جمله درست است؟ آیا روایت یا حدیثی در این رابطه است؟
عین جمله «الطرق الی الله بعدد نفوس الخلایق»، حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) یا روایت معصومین (علیهم السلام) نیست، بلکه اقتباسی از آموزههای دینی میباشد که مورد استفاده حکیمان، دانشمندان، علما و عرفا از یک سو و سوء استفادهی امثال صوفیها، تنبلها، خودگراها، و توجیه تابعین هوای نفس از سوی دیگر قرار گرفته است.
در بررسی صحت و سقم این جمله، توجه به دو نکته ضروری است:
الف – شناخت خدا: شناخت مقدم بر اطاعت و عبادت و بالتبع قرب اوست. پس اگر منظور مقوله «شناخت» باشد، از یک سو نه خدا محدود است و نه خلایق و از سوی دیگر تک به تک اجزای خلقت، معرف علم، حکمت، قدرت، مشیت ... و جمال و جلال الله جل جلاله میباشند. پس هر کسی در هر مقام، سطح عملی، دانش و بینشی که باشد، میتواند خدا بشناسد. چرا که اساساً «خدا شناسی» کار مخلوق و بنده نیست، بلکه اوست که خود را در همه جا و به همگان می شناساند. (1)
ب – اطاعت خدا: خداوند متعال مخلوقات و بندگانش را به سوی رشد و کمال (قرب الهی) به دو صورت تکوینی (شامل همه مخوقات) و تشریعی (خاص انسان که مختار بوده و نیازمند به قوانین است) هدایت مینماید. لذا برای تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی انسان [از چگونگی رفع حاجت و تطهیر، تا چگونگی وصول مقام قرب، شهادت و لقاء الله) قوانینی منطبق با علم، حکمت و مشیت خود که با عقل و فطرت و علم قابل شناخت میباشد وضع نموده است. هیچ خلائی در خلقت و در قوانین وجود ندارد، جایی یا کاری نیست که بتوان مدعی شد که در اینجا دیگر خدا نیست و یا قوانینی وجود ندارد. اما نه شئون زندگی فردی و اجتماعی به چند امر محدود خلاصه میگردد و نه همه شئون همگان را شامل میشود. لذا هر کسی از راهی که مطابق شرایط و امکانات اوست میتواند به قرب الهی برسد، منتهی راهی که خدا تعیین کرده باشد.
همه راهها به خدا ختم میشود و قاعده بر اساس «لا یمکن الفرار من حکومتک» است و راه فراری وجود ندارد. در نهایت همه مبعوث شده و به لقای الهی میرسند. اما برخی وجهه رحمانی او را ملاقات میکنند و از نعمات جاوید او بهره مند میگردند، و برخی وجهه غضبش را میبینند و عذابش گرفتار می شودند. به همین دلیل در سوره حمد آموزش داد که از او بخواهیم ما را به «صراط مستقیم» یعنی صراط «انعمت علیهم» هدایت نماید
ج – راههای اصلی و فرعی: ما اشتراکات لفظی فراوانی داریم که تفاوت معنوی با یک دیگر دارند و هم چنین بسیاری از واژهها را بر اساس عادت و عرف خود معنا کرده و درک مفهوم می نماییم، اما برای درک صحیح لازم است جستجوی برای درک معنا و مفهوم هر واژهای، در ادبیات خودش صورت پذیرد.
فرق است میان «طریق» - «سبیل» و «صراط». ولی ما در یک تعریف همه را «راه» معنا میکنیم و دقت نداریم که حتی در ادبیات محاورهای خودمان نیز فرق است میان «راه فرعی» - «راه اصلی» و «بزرگراه». اما مهم اینجاست که «طریق» باید به «سبیل» برسد و سبیل نیز باید به «صراط» برسد، وگرنه بیراهه هستند. لذا در قرآن کریم هم به «سبیل» با پسوند «الله» یعنی «سبیل الله» تصریح شده است و هم به «صراط» با پسوند «الله» یا اسمای دیگر الهی چون «عزیز و حمید». یعنی باید به او برسد، وگرنه بیراهه است.
«صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ» (الشوری، 53)
ترجمه: راه همان خدایى که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست هشدار که [همه] کارها به خدا بازمىگردد.
«الَر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» (إبراهیم، 1)
ترجمه: الف لام راء، کتابى است که آن را به سوى تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکیها به سوى روشنایى بیرون آورى به سوى راه آن شکست ناپذیر ستوده.
د – توجیه بیراههها:
چنان چه بیان شد، بسیاری (از جمله صوفیها، تنبل ها و منحرفین) از این جمله برای توجیه و تطهیر خود در پیمودن بیراهه و نیز ایجاد اعوجاج در مسیر رشد مردم سوء استفاده کرده و میکنند.
می گویند: «راههای خدا به عدد نفوس خلایق است و ما از هر راهی که برویم به خدا میرسیم، پس انجام هیچ کاری ما را از خدا دور نمینماید»!
شناخت مقدم بر اطاعت و عبادت و بالتبع قرب اوست. پس اگر منظور مقوله «شناخت» باشد، از یک سو نه خدا محدود است و نه خلایق و از سوی دیگر تک به تک اجزای خلقت، معرف علم، حکمت، قدرت، مشیت ... و جمال و جلال الله جل جلاله میباشند. پس هر کسی در هر مقام، سطح عملی، دانش و بینشی که باشد، میتواند خدا بشناسد. چرا که اساساً «خدا شناسی» کار مخلوق و بنده نیست، بلکه اوست که خود را در همه جا و به همگان می شناساند
بله، به یک معنا، همه راهها به خدا ختم میشود و قاعده بر اساس «لا یمکن الفرار من حکومتک» است و راه فراری وجود ندارد. در نهایت همه مبعوث شده و به لقای الهی میرسند. اما برخی وجهه رحمانی او را ملاقات میکنند و از نعمات جاوید او بهره مند میگردند، و برخی وجهه غضبش را میبینند و عذابش گرفتار می شودند. به همین دلیل در سوره حمد آموزش داد که از او بخواهیم ما را به «صراط مستقیم» یعنی صراط «انعمت علیهم» هدایت نماید و نگذارد که به سوی صراط «مغضوبین علیهم و الضآلین» منحرف و گرفتار شویم. اگر قرار بود که هر کس از هر راهی که می رود درست باشد و به لقای وجهه رحمانی الهی برسد که دیگر نه پیامبر و کتاب و شریعتی فرستاده می شد و نه اصلاً قیامتی بر پا میشد و بالتبع جاهل و عالم، ظالم و مظلوم، متقی و فاجر و ... همه یکسان میشدند که مغایر با حکمت و عدل الهی است.
پس، مهم است که انسان از چه «طریقی» وارد کدام «سبیل» می شود و در کدام «صراط» قرار میگیرد. آیا طریق الله، سبیل الله و صراط الله المستقیم است، یا طریق ابلیس و طاغوت و در نهایت در کدام مسیر جان میدهد؟!
«الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا» (النساء، 76)
ترجمه: کسانى که ایمان آوردهاند در راه خدا کارزار مىکنند و کسانى که کافر شدهاند در راه طاغوت مىجنگند پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است.
«الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَ یَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ» (هود، 19)
ترجمه: همانان که [مردم را] از راه خدا باز مىدارند و آن را کج مىشمارند و خود آخرت را باور ندارند.
http://www.tebyan.net