روانشناسی قرآنی
۱۳۹۴-۰۹-۰۱
از دیدگاه فروید، احساس گناه، بیماری است، و توبه، واپس روی ،مقاومت در برابر شهوات، سرکوب است و پشیمانی، عقده؛ و تحمل، سردمزاجی. فروید به اعمال، تنها در چارچوب محرک و پاسخ می‏نگرد و به نیت و اخلاص توجهی نشان نمی‏دهد. او از نفس انسانی تنها جنبه حیوانی و شهوانی آن را می‏بیند. در فلسفه مادی، اخلاق عبارت است: از ارضای امیال به شکلی که با حقوق دیگران در تعارض نباشد. بنابراین تعریف، اخلاق در وهله اول یک مفهوم مادی اجتماعی در جهت توزیع بهتر لذات می‏باشد. اما اخلاق در مفهوم دینی، برخلاف تعریف فلسفی عبارت است از: کنترل و هدایت میل‏ها و گرایش‏های درونی، مخالفت با هوای نفس و کنترل شهوات با هدف نائل شدن به شأن و منزلت عظیم انسانی، به عنوان خلیفه خدا بر روی زمین، و وارثی که هستی به خاطر او مسخر شده است.

بر پایه این دیدگاه، انسان تنها زمانی لیاقت حاکمیت بر جهان را خواهد داشت که بتواند پیش از هر چیز بر نفس خود حاکم شود و بر قلمرو درونی خود احاطه یابد. اخلاق دینی به این معنا خروج از عبودیت نفس و رسیدن به مرتبه والای قرب الهی است. ندای اخلاق دینی توزیع بهتر لذات نیست، بلکه خروج از اسارت لذات است. بدین ترتیب دیدگاه فلسفه و دین کاملاً از هم متفاوت می‏گردد و هر یک تصویر متفاوتی از انسان مورد نظر خود ارائه می‏نماید؛ فلسفه مادی تصویر انسانی را ترسیم می‏کند که هدفش لذت‏های آنی و پاداش مادی فوری است. او برای لحظات تلاش می‏کند و سخت پایبند لحظه موجود است. ولی این «لحظه موجود» یا «هم اکنون» ناپایدار و گریزپاست؛ زیرا انسان در جهان فنا و افسوس، زندگی می‏کند. از این رو، بغض در گلو، هر چه در وادی شهوات، خود را بیشتر سیراب می‏کند، تشنه‏تر می‏گردد. انسان مادی بدون هیچ تضمین و پشتوانه‏ای در عرصه حیات گام برمی‏دارد؛ چرا که محکوم به مرگ است، اما نمی‏داند کی، چطور و کجا؟ او مضطرب، پریشان و دل نگران است و تلاش خود را برای برآوردن امیال خود معطوف کرده و آرامش برایش مفهومی ندارد، تا این که سرانجام مرگ او را در کام خود فرو می‏کشد.

اما انسان مؤمن دارای بافت روانی، سلوک و رویکردی متفاوت است. از دیدگاه او لذات دنیوی، گذرا و تنها امتحانی برای رسیدن به درجات اخروی است. از این دیدگاه، دنیا تنها پلی برای رسیدن به سرمنزل مقصود است و خدا تنها عهده‏دار راه این سفر می‏باشد، و جز او هیچ حاکمی نیست. بر این اساس اگر تمام مردم بخواهند سود یا زیانی متوجه او کنند، تنها به میزانی موفق خواهند بود که در تقدیر الهی برای او ثبت شده است. به همین دلیل چنین فردی به خاطر دستاوردها و ناکامی‏هایش خوشحال یا غمگین نمی‏شود و اگر دچار سوئی گردد، با خود می‏گوید: «وَ عَسَی أن تَکرَهُوا شَیئاً و هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسَی أن تُحِبُّوا شَیْئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم و اللّه یَعلَم وَ أنتُم لا تَعلَمُونَ»؛۱ «بر شما کارزار نوشته شد و آن شما را دشوار و ناخوشایند است، و شاید که چیزی را خوشی ندارید و آن برای شما بهتر باشد و شاید که چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر باشد، و خدا (صلاح شما را) می‏داند و شما نمی‏دانید.»

چنین انسانی در برابر مرگ نیز ثابت قدم ایستاده و این آیات را با خود زمزمه می‏کند: «أینَمَا تَکُونُوا یُدرِکْکُم المَوتُ و لَو کُنْتُم فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٔ»؛۲ «هر کجا باشید مرگ شما را درخواهد یافت گرچه در کوشک‏ها و دژهای سخت و استوار باشید.» «قُل إنّ المَوْتَ الّذِی تَفِرُّونَ مِنْه فَإنّه مُلقِیکُم»؛۳ «بگو: همانا مرگی که از آن می‏گریزید شما را دیدار می‏کند.» «وَ مَا کانَ لِنَفسٍ أن تَمُوتَ إلاّ بِإذنِ اللّهِ کِتباً مُؤَجَّلاً»؛۴ «و هیچ کس جز به فرمان خدا نمیرد، نبشته‏ای (است) مدت دار.» انسان مؤمن حسادت هیچ کس را در دل جای نمی‏دهد و به حال هیچ کس حسرت نمی‏خورد، بلکه تشویش خاطر او (از سر دلسوزی) به خاطر غفلت مردم (از یاد خدا) است. زمزمه قلبی او این است که: «لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی البِلدِ * مَتعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأوهُم جَهَنَّمَ وَ بِئسَ المِهادُ»؛۵ «رفت و آمد - سودجویی و کامیابی - کافران در شهرها تو را نفریبد، (این) برخورداری اندک است، سپس جایگاهشان دوزخ است و بد آرامگاهی است.» «إنّما نُملِی لَهُم لِیَزدَادُوا إثماً»؛۶ «همانا مهلتشان می‏دهیم تا بر گناه بیفزایند.» «مَا أصابَ مِن مُصیبهٍٔ فِی الأرضِ وَ لا فِی أنفُسِکُم إلاّ فِی کِتبٍ مِنْ قَبلِ أن نَبرَأهَا اِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیرٌ* لِکَیلا تَأسَوْا عَلی مَا فَاتَکُم و لاَ تَفْرَحُوا بِمَا ءاتکُم وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فَخورٍ»؛۷ «هیچ مصیبتی در زمین - چون تنگدستی و سختی و قحطی - و نه در جانهاتان - چون بیماری و اندوه - نرسد مگر پیش از آنکه بیافرینمش در نوشته‏ای است، این بر خدا آسان است، تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه مخورید و بدانچه شما را داد شادمان نشوید، و هیچ‏کس گردنکش خودستا را دوست ندارد.» «قُل لَن یُصیبَنا إلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنَا»؛۸ «بگو: به ما نرسد مگر آنچه خدا برای ما نوشته است.» ثمره این آیات برای معتقدان، آرامش روانی و اطمینان خاطر است: «ألا بِذِکرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ»؛۹ «آگاه باشید که دلها تنها به یاد خدا آرام می‏گیرد.» انسان مؤمن با ترک هر شهوتی، در قلب خود حلاوتی حس می‏کند که او را از اسارت نفس رهایی بخشیده، بر بصیرتش می‏افزاید.

توحید، عناصر وجود او را یکپارچه می‏گرداند و احساساتش به سوی منبع واحدی سوق می‏یابد؛ چرا که او تنها از یک چیز می‏ترسد و تنها آرزومند یک چیز است؛ تنها به پارسایی یک چیز ایستاده و تنها درصدد جلب رضایت یک کس است. این یگانگی و توحید تأثیری بنیادین در بنای شخصیت او بر جای می‏گذارد و از عدم انسجام حسی و چندگانگی و ضعف اراده جلوگیری می‏کند. این همان آموزه‏های تربیتی قرآن و تأثیر آن در تربیت نفوس است. اکنون جا دارد از خود بپرسیم که روان‏شناسی جدید چگونه انسان را تربیت می‏کند؟ از دیدگاه فروید، احساس گناه، بیماری است، و توبه، واپس روی )Regression( مقاومت در برابر شهوات، سرکوب است و پشیمانی، عقده؛ و تحمل، سردمزاجی. فروید به اعمال، تنها در چارچوب محرک و پاسخ می‏نگرد و به نیت و اخلاص توجهی نشان نمی‏دهد. او از نفس انسانی تنها جنبه حیوانی و شهوانی آن را می‏بیند. در تصور او تمامی رؤیاهای انسان با نمودهای خاص خود، محصور این سرای محدود شهوانی است. فروید انسان را کاملاً مستقل از غیب می‏داند و خیالات شیطانی یا الهامات روحانی و ربانی را به رسمیت نمی‏شناسند. فروید از تعلق خاطر پسربچه به مادر به عنوان عقده ادیپ )Oedipus Complex( یاد می‏کند؛ عقده‏ای که تنفر از پدر و میل به قتل او، و رهایی از شر پدر را در ناخودآگاه به دنبال دارد. [بدین صورت که‏] انسان در دوران کودکی این احساس را در خودآگاه خود با تلاش برای جلب محبت پدر و تقلید از حرکات او نشان می‏دهد و پس از آن نیز برای جبران احساس درونی خود در قتل پدر زمینی، به پرستش پدر آسمانی روی می‏آورد. به اعتقاد فروید، خصوصیات شخصیتی انسان در پنج سال نخست دوران کودکی، شکل نهایی خود را می‏گیرد و سپس در قالب شخصیت فرد ظاهر می‏گردد. در این میان، تنها نقش روان پزشکی تجویز آرام بخش‏ها، مسکّن‏ها و تلاش برای مجال دادن به احساس سرکوب شده درون فرد است.

روان‏شناسی فروید برای انسان تنها یک بعد حیوانی قائل است و به امکان متحول سازی آن اعتقاد ندارد. در حالی که روانشناسی قرآنی، نه تنها به امکان ایجاد تحول در نفس انسان و شفای آن و اصلاح اندیشه و نیز باز کردن قفل دل‏ها معتقد است، بلکه آن را تک بعدی ندانسته و برای آن هفت مرتبه ذکر می‏کند که عبارتند از: نفس اماره، لوامه، ملهمه، مطمئنه، راضیه، مرضیه، و نفس کامله. [از دیدگاه قرآن‏] انسان می‏تواند با اطاعت از دستورات خدا و عبادت او مدارج کمال را طی کند. قرآن همچنین رعایت اعتدال در کارها را به عنوان منش آرمانی تعیین فرموده است: «وَ الَّذینَ إذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا و کانَ بینَ ذلِک قِوَاماً»؛۱۰ «و آنانکه چون هزینه کنند نه اسراف کنند و نه تنگ گیرند و میان این دو به راه اعتدال باشند.» تاریخ صدر اسلام نیز حاوی نمونه‏هایی از تحول فوری نفوس و خروج از تاریکی به سوی نور، به عنایت و هدایت الهی است. «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدورِهِم مِن غَلٍّ إخوناً عَلَی سُرُرٍ مُتَقبِلینَ»؛۱۱ «و هر بدخواهی و کینه‏ای که در سینه‏هاشان بود برکندیم، برادرانی بر تخت‏هایی رویاروی همند.» این همان شفای فوری نفوس است که ما از قرآن می‏آموزیم و در هیچ دانشی هم نظیر آن یافت نمی‏شود.

http://vista.ir/article
برچسب‌ها:
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید